سلام
محمد هستم.
و این تجربه من از نودمین روز زیستن فراوانی هست.
توهمی به اسم قیمت
بعد از نود روز، به نظر می رسه که قیمت یک واقعیت نیست. یک تصویر از نیاز و خواست منه که در عالم بیرون، راهی جز قیمت برای بیان خودش پیدا نکرده. نه به این دلیل که بهترین بیانه. چون من این مسیر بد رو براش تعریف کردم. یکی از کژپنداری های عمومی ما، وصل کردن قیمت به ارزش چیزهاست. این پیوستگی محدود کننده در این بازی کمرنگ می شه.
چرا محدود کننده؟ چون جلوی لذت بردن از داشته ها رو می گیره. وقتی از بستنی قیفی لذت می برم، چرا باید بستنی مخصوص بخرم که گرون تره و فکر می کنم خوشمزه تره؟
برداشتن مرز قیمت در زندگی، یک آزادی بی نظیره.
برگشتن به حال
عاشق سرمایه گذاری کردن هستم. چون معتقدم امروز من نتیجه تصمیمات دیروزه و اگر امروز برای فردا کاری نکنم، فردای خوبی وجود نداره.
اما این همه داستان نیست. امروز بالذات و به عنوان یک فرصت بینظیر و غیر قابل تکرار، خودش لایق بیشترین توجه هم هست. وقتی نمی شه پول رو سرمایه گذاری و پس انداز کرد، همه تمرکز بر لذت بردن از لحظه جاری و آنچه دارم خواهد بود. برآورده کردن این نیاز یک روی سکه است. بخش جالب تر ماجرا برای من پیدا کردن نیاز بود.
چرا؟
روزهای اول فهرست بلندی از نیازها رو دارم که در گذشته زندگی من شکل گرفته و به راحتی می شه رفت سراغشون و برآورده شون کرد.
ولی بعد از یکی دو ماه، باید کنکاش می کردم که الان چه چیزی می تونه منو خوشحال کنه. چطور می تونم اطرافیانم رو خوشحال کنم. خلاصه، این لحظه رو چطور می شه بهتر زیست؟
پرسیدن هر روزه این سوال که این لحظه رو چطور می شه بهتر زیست، روشنگر، لذت بخش و حتی گاهی دردناکه.
چرا دردناک؟ چون می فهمی عمری دنبال پول بودی و حالا برای بهتر زندگی کردن اصلا به پول بیشتر نیاز نبوده!
آن ها که دوستشان دارم
هدیه زیاد خریدم. و بخش جذاب این فرآیند، فکر کردن درباره این مساله بود که آدم هایی که دوستشون دارم به چه چیزی نیاز دارند؟ چه چیزی اون ها رو خوشحال می کنه؟ این فرآیند باعث شد که کمی بهتر اون ها رو بشناسم.
نظم
هیچوقت در ایجاد نظم مشکلی نداشتم. به همین دلیل در اولین تلاش تونستم 90 روز بازی رو ادامه بدم. حالا شب ها که شروع به تمرین کردن می کنم، قبل از هر کاری دفتر بازی رو پر می کنم.
پیشنهاد: ساعت خاصی برای خرید کردن ها اختصاص بدید. لااقل در یک ماه اول
نگرانی
بازی به من کمک کرد که نگرانی هایی که از آینده در ذهن دارم رو کمی تسکین بدم. ما در ایران دائما نگران آینده اقتصادی خودمون هستیم. این تصویر سازی کمک کرد که دنیا رو بدون فیلتر نگرانی ببینم. این بند، ارتباط زیادی با بند "توهمی به اسم قیمت" داره.
چه کردم؟
شاید بد نباشه به بعضی خریدهایی که داشتم اشاره کنم.
امروز من
- یک کلکسیون از تجهیزات نجومی
- یک باشگاه ورزشی اختصاصی که به تدریج تجهیز شده
- کلکسیون ساعت
- کلکسیون عطر
- کلی لباس عالی
- کلکسیونی از انواع موتور سیکلت
- تجربه سفر به نقاط مختلف دنیا
و ...
دارم.
و امروز در نودمین روز بازی یکی از مهمترین خریدها رو داشتم: نود میلیون تومن کتاب خریدم و پروژه مادام العمر اتاق مطالعه رو استارت زدم. به زودی می رسم سراغ نسخه های اصل و دست نویس و امضا دار!
تجربه فراوانی بیرونی، بخشی از تجربه آزادیه. و آزادی مهمترین اصل زندگیه.
ارادتمند
محمد