سپاس از متن زیباتون
و تشکر بابت دعای زیبای پایانیتون
این دره شدیدا عمیقه و به زیبایی قبل و بعدشو در ذهن تصویر کردید برایان عزیزبا سلام دوستان عزیز و دوست داشتنی ، امیدوارم که مثل همیشه شاد و پر انرژی باشید ، میخواستم اسمی برای این جملات پیدا کنم که گفتگوهای تنهایی به ذهنم رسید ، دیگه نمیدونم این اسم بهش میاد یا نه
در بدو شروع یادگیری معامله گری وضعیتمان شبیه زنبور عسل است ، می دانیم که زنبور عسل حشره ای است که بال های کوچکی نسبت به جثه اش دارد و از لحاظ تئوری و داینامیک قاعدتا نباید بتواند پرواز کند ، ولی زنبور این را نمیداند و پرواز میکند ، در پروسه شروع فراگیری فعالیت در فارکس ما هم شبیه زنبور عسل رفتار میکنیم و این حس و افکار را داریم که : "چه شود ! چه حالی کنیم ما ! چالش بزرگی است ولی ما این کاره ایم دادش ! " در اینجا اصطلاحا در فاز ماه عسل ماجرا قرار داریم ، عدم اطلاع و درکی از توانای های لازم که هنوز نداریم ما را شبیه به عملکرد زنبور عسل میکند و نمیدانیم که چه چیزهای در انتظارمان است و چقدر چیزهای جدیدی برای یاد گرفتن وجود دارد که روحمان از آن خبر ندارد ، در دوران ماه عسل سو گیری خاصی نداریم و بدون اطلاع از پیامدها فعالیت خودمان را شروع میکنیم .
بارها از افراد موفق که الان کار و بارشان سکه است زیاد شنیده ایم که میگن : اگر میدونستم چه داستان هایی قراره پیش بیاید اصلا از اول این کار را شروع نمیکردم ! ، یعنی انگار از ابتدای امر آگاهی از بزرگی یک چالش منجر به تصمیم عدم انجام آن کار می شود ، به عبارتی انگار آگاهی کامل از ابعاد یک مسئله خود عاملی می شود بر عدم شروع و موفقیت در آن ، بخصوص فعالیتی مانند بازار فارکس که بر پایه عدم قطعیت بنا شده ، پتانسیل لازم جهت فراری دادن اشخاص را بخوبی دارد .
پس از پشت سر گذاشتن دوران ماه عسل و بعد از اینکه مدتی را به آموزش دیدن گذراندیم ، مشکلات ذاتی این حوزه خودش را نشان میده . ضعف ها ، کمبودها ، عدم توانایی در به نتیجه رسیدن ، درجا زدن ها ، ما را متوجه این مسئله میکنه که این چالش نسبت به تصوری که از آن داشتم دشوارتر است و توانایی های ما کم تر از حدی است که می پنداشتیم و اغلب مشکلاتی عیان میشه که انتظار آن را نداشتیم . بله دوستان ما وارد فاز آگاهی از ناتوانی شدیم ، متوجه میشیم که شرایط اصلا آن جور که باید گل و بلبل نیست ، باید سخت تر از آن که تصور می شد کار کرد و دانش و تجربه بسیاری مورد نیاز است که ما نداریم ، در نتیجه انگیزه ادامه کار شروع به افت میکنه و یک بدبینی نسبت به ادامه کار پیدا می کنیم ، در اینجاست که بقول معرف کاه از گندم جدا میشه ، در اینجا افراد دو دسته میشن .
دسته اول افرادی هستند که قید این کار را میزنند و توجیه های زیادی هم برای این تصمیم خود دارند ، مانند : - با این همه عدم قطعیت نمیتوان کاری کرد – این کار به زحمت و استرسش نمی ارزه – حالا کی موفق شده – این بازار همش دورغه - مشکل از آموزش ها است – مشکلات زیادی وجود داره که فکرش را نمی کردم – این کار از توان من بر نمیاد – من برای این کار ساخته نشده ام – از ما دیگه گذشته و غیره ...
دسته دوم افرادی هستند که به هدفشان ایمان دارند و به دنبال راه حل های میگردند که ناتوانی های خود را جبران کنند و دیدگاه های خود را با شرایط تطبیق دهند ، این دوست خوبمون ایمان داره که اگه یک نفر تونسته موفق بشه ، پس نشان دهنده اینه که این کار جواب میده و شدنی است ، پس من هم میتونم . بنابراین از منابعی استفاده میکنه که دانش خودش را بالا ببره و دنباله رو متخصصینی میشه که در این حوزه به نتیجه رسیدند و در این زمینه با انگیزه و عملکردی فوق العاده در آموزش دیدن پیش میره ، ولی بعد از مدتی میبینه که علارغم تمام تلاش ها ، زحمات و کوشش بسیاری که بی دریغ انجام داده ، باز هم نتونست موفقیتی بدست بیاره و تمام تلاش های که کرده مثل دویدن روی یخ بوده ، در اینجاست که شخص وارد دوران اشک ریزان میشه ، از درون به روح خودش چنگ میزنه و یک کشمکش وصف ناپذیر درونی را متحمل میشه ، از طرفی احساس میکنه که آنقدر قدرت داره که بتونه یک کوه را جابجا کنه و از طرفی میبینه در عمل نمی تونه حتی یک برگ را بلند کنه ، از طرفی میبینه که آنقدر باهوش و آگاهه که میتونه حرف های نگفته را بشنونه و در عمل آنقدر ناتوانه که وقایع مشهود را هم نمیتونه ببینه ، فقط باید گفت دوران بسیار سخت و زندگی تلخی است ، بقول معروف شخص مثل مار به خودش میپیچه . عده ای هستند که در این مرحله خود را می بازند و دست ها را به نشانه تسلیم بالا میارند و در عوض افراد مقاومی هم هستند که این شکست ها را تاب میارند و در صحبت های درونی به خودش میگه من این راه را انتخاب کردم و حاظرم بخاطرش عمرم را فدا کنم . خواستگاه تصمیم گیری در مورد فدا کردن یک عمر برای یک هدف از یک ژرفی میاد که کلمات بی دست و پا به آنجا راه ندارند .
این که افراد از این فاز به سلامت عبور کنند یا تسلیم شوند به شدت به ساختار ذهنی ، مخصوصا انعطاف پذیری آنها بستگی داره ، در این فاز استرس زا است که می توان نشانه های رفتاری ویژه شخصیت های موفق را به وضوح دید و تنها یاوری که در این فاز به کمک فرد میاد ، باورهای مثبت اوست . اگر فرد واقعا به هدف خود ایمان داشته باشه ، خود را از دره ی عمیق اشک ها بالا میکشه و به سمت سطوح موفقیت حرکت میکنه ، بله دوستان این دره عمیق ترین دره ی است که با گذر کردن از آن بقول معروف دیگه از پُل گذشتیم .
بله دوستان ، وقتی دردها میان و در عمق دره اوضاع خود را بسیار وخیم می بینیم ، ترجیح میدیم که این کار را ادامه ندیم ، اصلا فکرش را نمی کردیم که کارمان به اینجا بکشه . به هر ترتیب اگر فرد تسلیم نشه ، از این دره لعنتی گذر میکنه و وارد فاز خوش بینی مشهود میشه ، جالب اینجاست که با اولین موفقیت ، بارقه های امید و اعتماد به نفس شکوفا میشن و مثل ریختن آب روی آتیشن ، دوران گذشته برآمون رنگ میبازه . دیگه بر خلاف دوران ماه عسل چشم بسته خوش بین نیستیم ، بسیاری از تکالیفمان را انجام دادیم ، دوران ناامیدی کشنده ای را پشت سر گذاشته ایم و اولین پیروزی های ملایم را تجربه میکنیم و رفته رفته نسبت به توانایی ها و مهارت های خود ، آگاهی پیدا میکنیم ، بله دوستان وارد فاز آگاهی از توانایی های نهفته خودمان میشیم ، یک حس متانت ، آرامش و دلگرمی نسبت به آینده که در درون ما حبس بوده خودش را آزاد میکنه . در این فازه که چرخه موفقیت با تمام قوا به کار می افته و مانند گرد باد مرتبا رو به بالا حرکت میکنه و با بروز موفقیت های بیشتر ، تجارب موفق بصورت معمول در میاند و دیگر نیازی به تقلای پیشین نیست ، در این حالت است که جزئیات کار معامله گری را بدون فکر کردن و بصورت ناخودآگاه انجام میدیم و ما در مسیر آرمانی قرار داریم ، در شرایط آرمانی فرد فقط روی فعالیت جاری اش متمرکزه و در کارش کاملا غرق میشه و با تمام وجود در اینجا و اکنون به سر میبره ، شرایط آرمانی حالتی ایده آل از تمرکز است که شرایط ذهنی و بدنی لازم را در شخص فعال میکنه ، این شریط باعث ترشح دوپامین و سروتونین میشه که باعث تشدید این حالت میشه و یک چرخه سازنده به تمام معنای کلمه را شکل میده ، زندگی هم چیزی بیش از لبریز بودن از حس زیبایی ، لذت و آرامش در لحظه حال نیست . امیدوارم که این حس زودتر گریبان شما را بگیره ، موفق باشید