معامله*گر و درسی از کاسپاروف:

سال ۱۹۹۸ بود که بزرگترین درس معامله*گری خودم را از گری کاسپاروف یاد گرفتم. در یک مهمانی که یکی از دوستان مشترک ما ترتیب داده بود با اعجوبه شطرنج دنیا آشنا شدم او در این مجلس خاطره*ای تعریف کرد که برای همیشه نگرش مرا به معامله*گری تغییر داد:

من در یک بازی شطرنج به یک آماتور باختم، آری گری کاسپاروف معروف به یک آماتور باخته بود، همه تعجب کردند و علت باخت را جویا شدند و او اینگونه عنوان کرد، در بازی با او نمی*دانستم که آماتور است، برای این با هر حرکت او دنبال نقشه*ای که در سر داشت می*گشتم، گاهی به خیال خود نقشه*اش را خوانده و حرکت بعدی را پیش بینی می*کردم، اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری می*دیدم، تمرکز می*کردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم، آنقدر در پی حرکت*های او بودم و دنبال رو مسیر او شدم، که مهره*های خودم را گم کردم، بعد که به سادگی مات شدم فهمیدم حرکت*های او از سر مهارت نداشتن بود و فقط مهره*ها را حرکت می*داد و من از لذت بازی غافل شدم چون به دنبال نقشه*ای بودم که وجود نداشت، بازی را باختم اما درس بزرگ*تری یاد گرفتم که تمام حرکت*ها از سر حیله نیست، حرکت*های ساده را باور نداریم و به دنبال نقشه*هایش می*گردیم، آنجاست که مسیر را گم می*کنیم و می*بازیم …
آری بعد از این داستان که گری تعریف کرد من روزها در فکر بودم و این آغازی بود برای تحول فکری من و نوع نگرشم به مارکت.
به بازار ساده نگاه کن و اینقدر آنرا سخت و پیچیده نکن، فهمیدن این موضوع برای من سالها طول کشید امیدوارم برای تو کمتر طول بکشد...