سلام دوست من. امیدوارم خوب و خوش باشید.
وقتی 25 سالم بود به قدری مذهبی و معتقد به آخرت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم بودم که تا دم حوزه علمیه تبریز رفته بودم و کم مونده بود روحانی اسلام بشم، تا اینکه یه شب با یکی از دوستان به طور شانسی تو یوتیوب یه مباحثه با یه آتئیست و یه مسلمان دیدیم و از اون روز تحقیق ما شروع شد. در مورد مغز، تکامل، زیست شناسی، فیزیک کوانتوم، فلسفه غرب و شرق، ریاضیات و ... تحقیق کردیم و یه روزی چشم باز کردیم دیدیم نه تنها به خدا و آخرت و ... اعتقادی نداریم، بلکه حتی به تعاریف قراردادی انسانی مثل عقل، منطق، تعادل و ... هم کوچکترین اعتقادی نداریم. و بعد با فیلم ها و کتاب ها و بازی های پوچگرایانه این عیش رو تکمیل کردیم! من 6 ماه شب ها نمیتونستم بخوابم. همش کابوس و خیال زلزله و ... همش فکر اینکه بعد از مرگ دیگه خبری نیست. اگه پدر و مادرم نباشن چی؟ وقتی که میگی "یه زمانی میرسه که اون ها دیگه نیستن" واقعا میفهمم چی میگی چون خودم هم درگیرش بودم (و هنوز هم تا حدی هستم).
حالا در تایید حرفاتون که دنیا پوچ هستش حرف زیادی نمیزنم چون نمیخوام روی دوستان تاثیر بزاره (در این حد بگم که موافقم). ولی مواردی که به شخصه به خود من کمک میکنه رو عرض میکنم شاید به شما هم کمک کرد.
1- افزایش آگاهی: وقتی احساسات بد سراغتون اومد، از این حقیقت آگاه باشید که این احساسات یک دلیل دارند و اون دلیل کاملا فیزیکی (بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی) در داخل مغز هستش و "احساس" فقط نمود خارجی اون فعل و انفعالات داخل مغز هستش. مثل اینکه یک لیوانی بیافته و بشکنه و ما به جای توجه به لیوان، فقط به صداش توجه کنیم و حتی بعد از اتمام فرآیند شکست، فقط زوم کنیم روی صداش. صدا تموم شد و رفت! اصلا باید ببینیم لیوان چرا شکست؟ از کجا افتاد؟ ارتفاعش چقدر بود؟ تکه شیشه ها الان کجا هستند؟ صدا فقط محصول این شکست بود. احساسات صدای فعالیت های مغز هستند دوست من
2- خدمت به عزیزان: همونطور که گفتم منم درگیر این مسائل هستم. یکی دو هفته پیش برای مادرم یک گوشی خریدم. خیلی خوشحال شد و من اون شب خیلی راحت خوابیدم و به این فکر میکردم که بالاخره یک قدم مثبتی برای پدر و مادرم برداشتم و اگه خدای نکرده روزی نباشن، من این ذهنیت رو نخواهم داشت که هیچ کار براشون نکردم. حالا خدمت به والدین حتما قرار نیست مالی باشه. میتونه شاد کردنشون با یه اتفاق خیر دیگه باشه. هر وقت که پدر و مادرتون رو میبینید، بهشون لبخند بزنید و با گشاده رویی و شادی باهاشون حرف بزنید. قول میدم این مورد جواب بده!
3- توجه به ذات هستی: زندگی همینه که هست. پدر و مادرِ پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما هم رفتند. شاید پدربزرگ و مادربزرگی هم مرحوم شدند. شاید عزیزی پدر و مادری رو هم از دست داده، خود ما خواهیم رفت. بچه ها و نوه های ما هم خواهند رفت. هیچ کس از 2500 سال پیش زنده نیست! در حالی که 2500 سال پیش هم یک پسر مهربان و دلواپس مثل شما، فکرش این بود که اگه پدر و مادرم نباشن چی میشه؟ در حالی که الان نه تنها خودش، بلکه ده ها نسل بعد از خودش هم نیستن
در مورد حیات تحقیق کنید. در مورد سایر جانداران، سلسله مراتب اجتماعی بین اونها، زندگی و مرگ و جوامعشون (مخصوصا پستاندارانی مثل گرگ ها و فیل ها و دلفین ها که جوامع خیلی پیچیده ای دارند)، ببینید تمام موجودات زنده دارند یک مسیر رو طی میکنند.
4- قدردانی: هر روز در یک ورق کاغذ، چیزهایی در زندگی که نسبت بهشون قدردان هستید رو بنویسید. حتما بالای هزار مورد میتونید بنویسید اگه با دقت فکر کنید! تاثیر ناخودآگاه این عمل یه جورایی باعث میشه که گذر زمان آهسته تر به نظر باید و شما نسبت به اطرافیان و چیزهایی که دارید قدردان تر باشید و در کل از زندگی بیشتر زجر ببرید.
5- مدیتیشن: مدیتیشن در دراز مدت به شما اجازه دستیابی به ناخودآگاهتون رو میده. پس از دستیابی به ناخودآگاهتون خواهید تونست بعضی از احساسات و خصوصیاتی رو که در مورد خودتون نمیپسندید تغییر بدید
و در پایان خواهش میکنم کتاب "دعوت به تمرین ذن" رو 40 بار بخونید
موفق و در آرامش باشید