سلام دوستان نیاز به مقداری راهنمایی دارم
در حال مطالعه کتاب سایکوسایبرنتیک هستم در این کتاب گفته میشه که مغز و بدن شما یک ماشین هست و این ماشین در اختیار شما فعالیت میکنه سیستم فعالیت این ماشین هدف جو هست و خودش رو برای رسیدن به هدف نهایی اصلاح میکنه
حال این سیستم هدف جو با تصویر ذهنی کار میکنه خلاصه کنم گفته میشه برای اینکه به خواسته برسید باید از این سرومکانیزم استفاده کنید و این سرومکانیزیم به صورت خودکار عمل میکنه
چطور میشه هم متمرکز یک کار رو انجام داد بدون اینکه در فکر و خیال گیر کرد و در عین حال تصویری ذهنی داشت که باعث بشه در جهت خواسته ات تو رو سوق بده ؟!
چیزی که خودم درک میکنم اینکه شما باید تصویر ذهنی خلاقی بسازید اما در حین اینکه دارید اون کار رو انجام میدید فقط اون کار رو انجام بدید !
بزارید با یک مثال توضیح بدم شاید بشه درکم رو بهتر انتقال بدم :
فرض کنید قرار هست که توپ کوچکی رو داخل یک حلقه یا سوراخ بندازیم و خواسته ما این هست که این توپ رو 10 بار پشت سر هم وارد حلقه کنیم
برای اینکه بتونیم در این کار نتیجه دلخواه مون رو بگیریم دقیقا باید چطور عمل کنیم؟!
درک خودم : برای اینکه بتونیم در این کار موفق بشیم باید قطعا تمرین کنیم حال این تمرین به 2 شکل هست ذهنی و فیزیکی (در قسمتی از کتاب گفته بود که تمرین ذهنی هم نوعی تجربه رو ایجاد میکنه)
من برای اینکه این چالش رو پاس کنم قبلا اینکه تمرین عملی انجام بدم خودم رو تصور میکنم که دارم توپ رو وارد حلقه میکنم
بعد در زمانی که دارم تمرین فیزیکی میکنم سعی میکنم بدون اینکه حواسم پرت بشه به چیز دیگه ای بدون تصویر ذهنی و فقط با اگاه بودن توپ رو وارد حلقه کنم
این جوری که فکر میکنم باید تمرین کنیم برای هر کاری (لطفا اگر قسمتی رو میشه کامل تر کرد من رو بی نصیب نزارید )
نکته اینجاست که واقعیت با چیزی که ما تصور میکردیم متفاوت هست ؟! و خب من در این شرایط باور های متناقض پیدا میکنم
در تصویر ذهنی من خودم رو تصور میکنم که به راحتی دارم توپ رو وارد حلقه میکنم اما در واقعیت اصلا این اتفاق نمیافته! جوری که انگار باور ندارم این تصویر دهنی واقعیت داشته باشه چون با واقعیت متناقض هست !؟
توی تمرین های مدیتیشن تا جای که من درک کردم تلاش برای این هست که شما تفاوت تصویر های ذهنی افکار و گفتگو ها رو از واقعیت تشخیص بدید !
یعنی بتونید اگاه باشید و تحت تاثیر اون ها واکنش نشون ندید و من این کار و هر روز صبح انجام میدم
حالا تصویر ذهنی برای من ی چیز غیر واقعی تلقی میشه که سعی میکنم در هنگامی که تصویری توی ذهنم به وجود میاد خودم رو اگاه نگه دارم و در واقعیت باشم
از طرف دیگه من تاثیر تصویر ذهنی رو در زندگی خودم به شدت درک میکنم در بازه ای از زمان داشتم برای مسابقه ای اماده میشدم و خیلی کم تجربه بودم من تصویر ذهنی قبل از مسابقه به این شکل بود که
در مقابل حریفم هستم و میخام به اون مبارزه کنم سعی و تلاش میکردم که اون رو بزنم یا حالا به هر شکلی ناک اوت کنم اما اون خیلی قوی تر بود ! و من رو میزد !؟ و در این زمان که اون من رو میزد من در واقعیت بدنم عرق میکرد و تپش قلب میگرفتم
بعد سعی میکردم دیگه تصور نکنم تا کمی اروم بشم و دوباره در روز های متوالی این اتفاق میافتاد و نتیجه هم که کاملا مشخص هست شکست خوردم
قسمت دیگه ای که برام چالش شده وقتی سعی میکنم اگاهانه تصویر ذهنی رو از موفقیتم یا ی چیزی که دارم بسازم اتفاق نمیافته یعنی نمیتونم تصورش کنم ی جوری انگار منتظرم تصویر بیاد و من ببینم اون رو
احساس میکنم اگاه بودن از لحظه با تصویر ذهنی رابطه خوبی ندارن یعنی جوری انگار هر کدوم رو بگیری اون یکی از دستت در میره !
الان من باید دقیقا چیکار کنم !؟ باور کنم که تصویر ذهنی نوعی واقعیت هست و سعی کنم تصویر ذهنی خلاقی در جهت رسیدن به خواسته هام بسازم؟!
خیلی دوست دارم نظر استاد رو در این باره بدونم چون ایشون ما رو با دو قدرت نیروی حال و تصویر ذهنی اشنا کردن و قطعا رابطه خیلی بهتری نسبت به ما با این 2 قدرت دارن @amino amino@
و خیلی ممنون میشم دوستان راه حل عملی به من بدن بهم بگید دقیقا باید چیکار کنم و روی انجام چه کار باید تمرکز کنم
ممنون که تا اینجا مطالعه کردید خیلی مشتاق خوندن نظراتتون هستم