صفحه 317 از 556 نخستنخست ... 217267307315316317318319327367417 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 3,161 به 3,170 از 5556

موضوع: روانشناسی بازار و روانشناسی فردی

  1. #3161


    تاریخ عضویت
    Dec 2022
    نوشته ها
    88
    تشکر
    547
    220 بار در 85 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 0 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط abolfazljafari11 نمایش پست ها
    سلام دوستان اول از همه میخوام بهتون پیشنهاد کنم این فایل یوتیوپ استاد رو بارها و بارها ببینید
    https://youtu.be/aN8NdUlLZDM


    من طبق گفته های استاد 21 روز هر روز این فایل رو گوش میدادم و شروع کردم به نوشتن افکارم در طول روز و به باورهایی رسیدم که خودم زیاد اگاهی نداشتم بهشون:

    مثلا من کاملا این رو پذیرفتن که من موفقیت رو فقط در پول میبینم یعنی کسی پولداره از نظر من خیلی موفق تر از مثلا یک انسان تحصیل کرده است که پولدار نیست...
    و بعد به این باور در خودم رسیدم که برای رسیدن به موفقیت باید خیلی خیلی سختی کشید و اگه آسون بدست بیاد زیاد خوب نیست و بقول استاد باید پوستم کنده شه که موفق شم(پولدار شم که میشه موفق شدن در مارکت و رسیدن به سوداوری مستمر)

    و این از نظر خودم خیلی باور محدود کننده ای میتونه باشه شاید بعضی جاها باعث شه بیشتر تلاش کنم و بیشتر تمرین کنم و ... اما در نهایت یک باور محدود کنندس.
    حالا سوالم اینه چطوری باید این باور محدود کننده رو از بین ببرم؟؟؟
    استاد در همین فایل راجب باور فراوانی توضیح میدن اما مشکل من اینه که من میدونم به موفقیت میرسم اما این رسیدن در نتیجه خلیی خیلیی سختی کشیدن و... باید باشه
    نمیدونم چجوری باید این موضوع رو در خودم حل کنم و بنظرم این باور از دوران بچگی با من هستش که خانواده مدام میگفتن نابرده رنج گنج میسر نمیشود و امثال این جملان که من بارها و بارها شنیدم و بارو کردم...
    @amino
    سلام دوست عزیز میشه لینک رو اصلاح کنین مثل اینکه باز نمیشه

    ممنون

  2. 5 کاربر برای این پست سودمند از fxmilad عزیز تشکر کرده اند:


  3. #3162

    Mehrdad az آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2021
    محل سکونت
    karaj
    نوشته ها
    501
    تشکر
    11,030
    3,851 بار در 512 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 29 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط elnaz.s نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
    در همین تاپیک و در پیام یکی از دوستان چشمم خورد به این ضرب المثل: نابرده رنج گنج مسیر نمیشود
    و این ضرب المثل من رو برد به یک ماه قبل و موضوعی که تبتعث شد خیلی با خودم وارد چالش بشم.
    یکی از آشنایان من که یک سال هم از من کوچیک تر هستن و در یک خانواده خیلی مرفه زندگی میکنند چندین سال بود که از خانوادشون تقاضای اینو داشتن که براش یک خونه مهیا کنند تا بتونه به طور مستقل زندگی کنه و بلاخره موفق شد که یک خونه چند ده میلیاردی از طرف خانواده به دست بیاره. حالا این پارادوکس خنده دار بین استقلال و تهیه خونه از طرف خانواده به کنار اما موضوعی که من رو درگیر کرد این بود که از وقتی یادمه من سخت زندگی کردم.از دوران دانشجویی شروع کردم به کار تا هزینه خودم و تحصیل و خوابگاهم رو بتونم مهیا کنم تا الان که چندین ساعت از شبانه روز رو صرف پروژه هایی که دستمه میکنم و مابقیش هم صرف تمرین های این دوره و مابقی هم وظایفی که در خونه به عهده من هست اما دختری که یک سال از من کوچیک تر هست بدون تلاش انچنانی ، داره یه جورایی آرزو های من رو زندگی میکنه بدون اینکه یک صدم من تلاش و بیخوابی و خستگی رو تجربه کرده باشه. ( چون خیلی به من نزدیک هستن با اطمینان این رو میگم)
    یه متنی میخوندم چند وقت پیش که با این عبارت شروع شده بود:
    همه ما دویدن رو از یک نقطه شروع نمکنیم...
    و در ادامه این طور توضیح داده بود که : در یک مهدکودک ، مربی بچه ها رو به خط میکنه و میگه با سوت من همه شروع کنید به دویدن تا به اخر خط برسید. منتها قبل از سوت زدن باید یک سری سوالات رو پاسخ بدید.
    در ادامه گفت: بچه هایی که پدرشون استخدام دولت هستن یک قدم بیان جلو. و چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که مادرشون هم شاغل هست یک قدم بیان جلو، و باز چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که پدرمادرشون صاحب خونه هستن یک قدم بیان جلو و بچه هایی که خانواده شون مستاجر هستمن یک قدم برن عقب ، بچه هایی که پدرشون کارگر هستن یک قدم برن عقب و همینطور یک سری شرایط دیگه رو اعلام میکنه و در نهایت میگه حالا با سوت من شروع کنید به دویدن ، اما بچه ها دیگه روی یک خط نبودن. تعدادی چندین قدم از شروع خط عقب تر بودن و چندین نفر یک قدمی انتهای خط بودن...
    این متن تاثیر خیلی زیادی روی من گذاشت و بار دیگه یکی از واقعیت های تلخ زندگی رو به روم آورد.که ما چه بخوایم چه نخوایم ناخوداگاه در مکان و زمانی قرار میگیریم که هرچقدر هم تلاش کنیم و موفق بشیم باز قرار نیست بتونیم به تمام آرزوهامون برسیم.
    برای مثال حتی اگر من تریدر خیلی موفقی هم بشم و بتونم هرچی که ارزوش رو داشتم تهیه کنم اما سال های جوانیم رو از دست دادم که قرار نیست دیگه برگرده. در صورتی که یکی هم سن تو، هم جنس تو ، میتونه تمام اینها رو بدون تلاش همزمان داشته باشه در واقع نابرده رنچ "گاهی" گنج میسر "میشود".
    دیدن و به یاد اوردن این حقایق گاهی ادم رو از تلاشی که داره میکنه میتونه خیلی خیلی دلسرد و ناامید کنه اما اگر این تفاوت ها رو عمیقا سعی کنی بپذیری میبینی که برای ارضای خواسته های مادی و معنویت باید مثل اسب های مسابقه ای ، کنار چشمات یه مقوا قرار بدی که فقط و فقط بتونی مسیر جلوی پات رو ببینی و نبینی کدوم اسب کجای مسیر قرار داره و با چه شتابی داره پیش میره.
    هیچ چیزی رو جز مسیر خودت و خط پایان خودت نبینی و تمام تلاشت رسیدن به هدفت باشه...
    سلام دوست گرامی
    پست شما رو که دیدم یاد جمله ای از جکی چان افتادم
    اگر پسرم قادر به کسب درآمد باشد، پس از مرگ من خودش پول در می آورد و اگر نه، فقط پول من را هدر خواهد داد.
    دارایی جکی چان رو حدودا 350 میلیون دلار برآورد کردن که یک دلار هم به پسرش نمیده
    قصد قضاوت یا مقایسه افراد رو ندارم اما از لحاظ شخصیت ، توانایی های درونی و.... خودتون رو با اون شخص مقایسه کنید (منم همچین فردی رو در فامیل دارم)
    حضرت علی میگه من مثل درختی هستم در صحرا که از دل یک سنگ رشد کردم یعنی در هر شرایطی پا برجا هستم و خم نمیشم
    بچه های این آکادمی تا جایی کنه من دیدم بسیار متکی به نفس و توان مند هستند و در هر شرایطی از پس خودشون بر میان
    ناگفته نماند که هستن دوستانی در خانواده های ثروتمند که بسیار پر تلاش و درجه یک هستن و قدر شرایط رو میدونند
    اما در کل شرایط آسان و راحت در ابتدای شروع زندگی الزاما باعث شادی و موفقیت و ثروتمندی نیست
    بروز اتفاقات و موانع باعث میشه ریشه های ما قوی تر بشه و در شرایط سخت تر دوام بیاریم
    این عکس رو دوست داشتم بزارم توی آکادمی اما بهانه ای پیدا نمی کردم
    1.jpg
    این دوست من 1300 سالشه و هر بار که از کنارش رد میشم لذت میبرم انقدر محکم سر جاش مونده و قرن ها هیچ اتفاقی نتونسته از پا درش بیاره (تا سال 1365 سبز بوده بعد خشک شده)

    در مورد این جمله تون
    داره یه جورایی آرزو های من رو زندگی میکنه بدون اینکه یک صدم من تلاش و بیخوابی و خستگی رو تجربه کرده باشه.
    کاملا درست میگید شاید خودش تجربه نکرده اما پدرش چی؟پدر بزرگش؟
    یکی بالاخره یک کاری توی زندگی کرده که این شخص داره در رفاه کامل زندگی میکنه
    خوشحال باشیم که ما سبب رفاه و راحتی خانواده هامون هستیم و یک جایی اون زنجیره باطلی که جد اندر جد داشته ادامه پیدا میکرده رو قطع میکنیم(این قسمت بیشتر متوجه خودم هست جسارت نباشه به دوستان)
    خلاصه کلام
    شرایط به ظاهر سخت و بد لزوما بد نیست

  4. 24 کاربر برای این پست سودمند از Mehrdad az عزیز تشکر کرده اند:


  5. #3163

    Mahdi_Javan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2022
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    519
    تشکر
    1,369
    2,205 بار در 492 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 35 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط elnaz.s نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
    در همین تاپیک و در پیام یکی از دوستان چشمم خورد به این ضرب المثل: نابرده رنج گنج مسیر نمیشود
    و این ضرب المثل من رو برد به یک ماه قبل و موضوعی که تبتعث شد خیلی با خودم وارد چالش بشم.
    یکی از آشنایان من که یک سال هم از من کوچیک تر هستن و در یک خانواده خیلی مرفه زندگی میکنند چندین سال بود که از خانوادشون تقاضای اینو داشتن که براش یک خونه مهیا کنند تا بتونه به طور مستقل زندگی کنه و بلاخره موفق شد که یک خونه چند ده میلیاردی از طرف خانواده به دست بیاره. حالا این پارادوکس خنده دار بین استقلال و تهیه خونه از طرف خانواده به کنار اما موضوعی که من رو درگیر کرد این بود که از وقتی یادمه من سخت زندگی کردم.از دوران دانشجویی شروع کردم به کار تا هزینه خودم و تحصیل و خوابگاهم رو بتونم مهیا کنم تا الان که چندین ساعت از شبانه روز رو صرف پروژه هایی که دستمه میکنم و مابقیش هم صرف تمرین های این دوره و مابقی هم وظایفی که در خونه به عهده من هست اما دختری که یک سال از من کوچیک تر هست بدون تلاش انچنانی ، داره یه جورایی آرزو های من رو زندگی میکنه بدون اینکه یک صدم من تلاش و بیخوابی و خستگی رو تجربه کرده باشه. ( چون خیلی به من نزدیک هستن با اطمینان این رو میگم)
    یه متنی میخوندم چند وقت پیش که با این عبارت شروع شده بود:
    همه ما دویدن رو از یک نقطه شروع نمکنیم...
    و در ادامه این طور توضیح داده بود که : در یک مهدکودک ، مربی بچه ها رو به خط میکنه و میگه با سوت من همه شروع کنید به دویدن تا به اخر خط برسید. منتها قبل از سوت زدن باید یک سری سوالات رو پاسخ بدید.
    در ادامه گفت: بچه هایی که پدرشون استخدام دولت هستن یک قدم بیان جلو. و چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که مادرشون هم شاغل هست یک قدم بیان جلو، و باز چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که پدرمادرشون صاحب خونه هستن یک قدم بیان جلو و بچه هایی که خانواده شون مستاجر هستمن یک قدم برن عقب ، بچه هایی که پدرشون کارگر هستن یک قدم برن عقب و همینطور یک سری شرایط دیگه رو اعلام میکنه و در نهایت میگه حالا با سوت من شروع کنید به دویدن ، اما بچه ها دیگه روی یک خط نبودن. تعدادی چندین قدم از شروع خط عقب تر بودن و چندین نفر یک قدمی انتهای خط بودن...
    این متن تاثیر خیلی زیادی روی من گذاشت و بار دیگه یکی از واقعیت های تلخ زندگی رو به روم آورد.که ما چه بخوایم چه نخوایم ناخوداگاه در مکان و زمانی قرار میگیریم که هرچقدر هم تلاش کنیم و موفق بشیم باز قرار نیست بتونیم به تمام آرزوهامون برسیم.
    برای مثال حتی اگر من تریدر خیلی موفقی هم بشم و بتونم هرچی که ارزوش رو داشتم تهیه کنم اما سال های جوانیم رو از دست دادم که قرار نیست دیگه برگرده. در صورتی که یکی هم سن تو، هم جنس تو ، میتونه تمام اینها رو بدون تلاش همزمان داشته باشه در واقع نابرده رنچ "گاهی" گنج میسر "میشود".
    دیدن و به یاد اوردن این حقایق گاهی ادم رو از تلاشی که داره میکنه میتونه خیلی خیلی دلسرد و ناامید کنه اما اگر این تفاوت ها رو عمیقا سعی کنی بپذیری میبینی که برای ارضای خواسته های مادی و معنویت باید مثل اسب های مسابقه ای ، کنار چشمات یه مقوا قرار بدی که فقط و فقط بتونی مسیر جلوی پات رو ببینی و نبینی کدوم اسب کجای مسیر قرار داره و با چه شتابی داره پیش میره.
    هیچ چیزی رو جز مسیر خودت و خط پایان خودت نبینی و تمام تلاشت رسیدن به هدفت باشه...
    سلام دوست بزرگوار. جسارت من رو میبخشید. دوست داشتم موضوعی که مطرح کردید رو از دیدگاهی بررسی کنم که زیاد در پاسخ های دوستان ندیدم. اون هم دیدگاه علمی - منطقی. امیدوارم به درد بخور باشه.

    یکی از خصوصیات مغز انسان که عصب شناس ها بهش میگن "Brain Up-leveling"، اینه که همیشه پس از قرار گرفتن در یک شرایط، تمام موقعیت های قبل از اون، برامون تنزل درجه پیدا میکنن و موقعیت فعلی هم برامون نرمال میشه. برای مثال اگه شما یک گوشی نو داشته باشید به ارزش 10 میلیون و یک هفته ازش استفاده کنید، بعدا یک گوشی 60 میلیونی به شما بدن، بعد از یک هفته استفاده از گوشی بهتر، اگه به گوشی اول برگردید حس میکنید سرعتش کم تر شده یا کیفیت دوربینش پایین اومده در حالی که اینطور نیست و دلیلش اینه که گوشی بهتر برای شما "نرمال شده" و به دلیل ارتقا درجه ای که مغزتون انجام داده، حالا گوشی اول که ارزشش 10 میلیون بود، به نظر کند تر و از کار افتاده تر میاد در حالی که فقط یک هفته ازش استفاده شده. این یک فرآیند بسیار فیزیکی داخل مغز هستش که برای هیچ انسانی هیچ استثنائی به طول پیشفرض قائل نمیشه مگر اینکه فرد واقعا روی خودشناسی کار کرده باشه، به بیداری رسیده باشه یا به درک بسیار بالایی از مفاهیم انتزاعی و اعمال اونها در زندگی روزمره اش رسیده باشه.


    چرا اینو گفتم؟ تمام ما همیشه نسبت به چیزهایی که داریم بسیار غافل هستیم. شاید یخرده کلیشه به نظر بیاد ولی واقعا همینطوره. همیشه فردی هست که وضعیت بسیار بسیار نامناسب تری نسبت به ما داره و زندگی "عادی" ما برای اون یک رویاست. یه جایی میخوندم نوشته بود اگه کمی غذا دارید و سرپناهی دارید، از 80% تمام افراد دنیا جلوتر هستید! چرا ما اینو نمیبینیم و توجهمون همیشه به بهتر از خودمونه؟ به خاطر همین "ارتقاء مغزی" که یک امر بسیار طبیعی هستش و البته باعث پیشرفت بشریت بوده، همیشه هم بد نیست. یعنی اصلا بد نیست. فقط باید نسبت بهش آگاه بود.

    از نظر منطقی، به طول بالقوه، بینهایت افرادی وجود خواهند داشت که وضعیت زندگی بهتری از شما خواهند داشت و بینهایت هم افرادی وجود خواهند داشت که وضعیت بدتری نسبت به شما خواهند داشت. در اینجا استفاده ام از کلمه بینهایت به طور کنایه ای نیست! واقعا منظورم بینهایت هستش. حالا با این اوصاف خودتون رو در یک صف در نظر بگیرید. مثلا صف نونوایی. که بینهایت فرد جلوی شما در صف هستند و بینهایت فرد پشت سر شما. همونطور که میبینید نوبت و صف و کیفیت اینجا دیگه معنی اش رو از دست میده چون نفر پیش رو هم مثل شما بینهایت فرد مقابلش هست. هیچکس "نمیرسه". همه فقط در حال نگاه به بهتر از خودشون هستند. اون خونه چند 10 میلیاردی که برای اون فرد بزرگوار گرفتند، در عرض 10 روز براش تکراری خواهد شد و باز مغز (به طور کاملا طبیعی و اصولی) دنبال ساخت و پرداخت مشکلات جدید خواهد بود و باز همون آش و همون کاسه، نارضایتی از زندگی. تلاش برای داشتن چیزهای بیشتر و بهتر. مثل ما و بدتر از ما که همیشه دنبال وضعیت بهتری در زندگی هستند. در حالی که همیشه مرحله ی بعدی هست و همیشه مشکلات جدیدتر و تکراری شدن دارایی ها و نعمات فعلی، وجود خواهد داشت. چیزی که ما به دست میاریم، فقط زمانی "گنج" خواهد بود که براش "رنج" کشیده شده باشه. وگرنه دیگه اسمش "گنج" نیست. اسمش "بادآورده" است و ارزش گنج رو نخواهد داشت و وقتی دیگه ارزش گنج رو برامون نداشته باشه، اصلا حس خوبی بهمون نمیده مثل بچه ای که فرق بین طلا و مس رو ندونه. دلیل این هم عدم ترشح دوپامین کافی در مغز، در مسیر رسیدن به اون گنج هستش. (تلاش برای رسیدن به یه هدف، باعث ترشح دوپامین در مغز و تحریک عصب های حساس به سیستم فعالیت-انتظار-پاداش میشه در حالی که رسیدن ناگهانی به یک نعمت بزرگ، باعث افزایش شدید ولی مقطعی دوپامین میشه و بعدش دوپامین شدیدا افت میکنه و گاهی حتی باعث افسردگی میشه)

    یکی از دوستان پوچگرای من، یه فیلم سینمایی اون روز بهم معرفی کرد که من اینجا معرفی نمیکنم از ترس اینکه کسی ببینه و متاثر بشه، ولی یکی از چندین پیام فیلم این بود: زندگی خوب نیست. زندگی بد نیست. زندگی فقط هست.
    Life isn't good. Life isn't bad. Life just is

    خوبی و بدی زندگی فقط از چشمان ناظر معنی داره و اون ناظر ما هستیم. ما هستیم که با توجه به نیازها و احساسات و شرایطی که درش قرار داریم، برچسب "خوب" یا "بد" یا "بهتر" یا "بدتر" به زندگی میزنیم. در حالی که از این حقیقت که همه، صرف نظر از وضعیت سلامتی، اقتصادی و ... با این برچسب ها به طور 24 ساعته درگیر هستند.

    خودتون را کسی مقایسه نکنید. اگه من 10 واحد پول دارم، 10 واحد هم تنهایی و افسردگی دارم که 10 / 10 میشه 1
    اگه یه فرد دیگه ای هم 1 واحد پول داره، در مقابل 1 واحد هم تنهایی و افسردگی و مشکلات دیگه داره که 1 / 1 میشه 1
    کم و بیش همینطوره برای 99% افراد دنیا. مگر اینکه کسی این دور باطل رو شکسته باشه و برای خودش به آرامش برسه و از درونش شادی رو ایجاد کنه.

    اگر کتاب دعوت به تمرین ذن رو خوندید، دوباره بخونید. اگر نخوندید، یک سِیر مطالعاتی شروع کنید که درش دعوت به تمرین ذن رو حد اقل 10 بار بخونید.

    شاد و سلامت باشید.
    ویرایش توسط Mahdi_Javan : 02-08-2023 در ساعت 16:12
    مشتاقِ گل از سرزنشِ خار نترسد...!

  6. 16 کاربر برای این پست سودمند از Mahdi_Javan عزیز تشکر کرده اند:


  7. #3164

    davood60 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    محل سکونت
    آذربایجان غربی
    نوشته ها
    414
    تشکر
    1,952
    3,537 بار در 431 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 21 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahdi_Javan نمایش پست ها

    اگر کتاب دعوت به تمرین ذن رو خوندید، دوباره بخونید. اگر نخوندید، یک سِیر مطالعاتی شروع کنید که درش دعوت به تمرین ذن رو حد اقل 10 بار بخونید.

    شاد و سلامت باشید.
    سلام دوست عزیز
    خداییش کتاب خیلی سنگینیه و من بارها تلاش کردم بخونمش ولی نهایتش 1 هفته دوام آوردم و وسط کار ولش کردم
    شما بخش دوم کتاب که عملی هست رو پیشنهاد میکنید یا خوندن کل کتاب رو ؟

  8. 9 کاربر برای این پست سودمند از davood60 عزیز تشکر کرده اند:


  9. #3165

    Mahdi_Javan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2022
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    519
    تشکر
    1,369
    2,205 بار در 492 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 35 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط davood60 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    خداییش کتاب خیلی سنگینیه و من بارها تلاش کردم بخونمش ولی نهایتش 1 هفته دوام آوردم و وسط کار ولش کردم
    شما بخش دوم کتاب که عملی هست رو پیشنهاد میکنید یا خوندن کل کتاب رو ؟
    سلام دوست من.
    بله کتاب سنگین و پرباری هستش.
    من حد اقل برای 5 بار اول، خوندن کل کتاب رو پیشنهاد میکنم. از بار پنجم به بعد که کم کم با کتاب آشنا خواهید شد، میتونید در برهه های زمانی مختلف، قسمت های مختلفی از کتاب رو بخونید.

    برای خوندن این کتاب روش زیر رو توصیه میکنم دوست من:
    در دور اول، هفته ی اول روزی حد اکثر 5 صفحه بخونید. هفته دوم 6 صفحه، سوم 7 صفحه و ... تا اینکه دور اول تموم بشه و یکمی اصطلاحا ناخودآگاهتون نسبت به قضیه سفت و سختی اش رو از دست بده.
    خوندن این کتاب رو مثل تمیز کردن یک ماهیتابه در نظر بگیرید که غذا توش بشدت سوخته. نمیایم از همون اول مایع ظرفشویی بریزیم و با یه پارچه لطیف شروع کنیم به سابیدن. قطعا داریم وقتمون رو تلف میکنیم. اول باید آب جوش بریزیم توی ظرف و مایع ظرفشویی بریزیم و بزاریم یه شب تا صبح شُل بشه. الان هم دقیقا همینطور. اصلا نمیخوایم و قرار نیست که با اولین یا دومین بار خوندن، تک تک جملات و عبارات رو متوجه بشیم و درک کنیم. باید قبل از قطع ارتباطات عصبی سفت و سختی که توی مغزمون علیه عدم درک این کتاب و سنگین تلقی شدنش تشکیل شده، اونا رو کمی شل کنیم و آروم آروم وارد میدان مبارزه بشیم.

    دور اول رو بدون هیچ انتظاری و با قدم های خیلی کوچک (برای مثال مثل روشی که بالا گفتم) فقط بخونید. بزارید ناخودآگاهتون با مطلب آشنا بشه و گاردش کمی فرو بریزه. به اینکه متوجه شدید یا نه توجه نکنید. فقط با کتاب آشنا بشید و سعی کنید مفاهیم رو مثل یک فیلم ببینید (نه اینکه لزوما داستان فیلم رو متوجه بشید). دور دوم رو هم کم و بیش همینطور. از دور سوم و چهارم به بعد خواهید دید که هنگام خوندن جمله های خاصی از کتاب، حس روشن شدن یک لامپ توی ذهنتون رو خواهید داشت. اون در حقیقت لحظه ای هستش که اون عبارت رو متوجه شدید.
    موفق باشید.
    مشتاقِ گل از سرزنشِ خار نترسد...!

  10. 20 کاربر برای این پست سودمند از Mahdi_Javan عزیز تشکر کرده اند:


  11. #3166


    تاریخ عضویت
    Jun 2022
    نوشته ها
    1,026
    تشکر
    3,145
    3,101 بار در 991 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 113 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    داداش مراقب دمپایی هات باش :d
    خدمت سربازی یجوریه که تا نری توش متوجه نمیشی که چی به چیه
    باید بری نحوه برخورد ها رو ببینی رفتار ها رو ببینی
    حقیقت سخت بگیری کل کل کنی سخت میگذره
    اسون بگیری سرت رو بندازی پایین وظیفه ت رو انجام بدی راحت میگذره
    ولی همین که جا بیفتی خم و چم دستت بیاد باهات اشنا بشن دیگه راحت میشه برات
    در کل میتونی به این دید بهش نگاه کنی که یه مسیریه برای پیشرفت
    چون در نهایت برای خروج از کشور لازمت میش
    در ضمن یادت باشه اگه بهت گفتن بیا باید درخواست کارت حمام بدی،نرو مسخره بازیه
    چشم بهم بزنی تمومه
    هر چند 13 ماه زیاد نیست
    موفق باشی

    نقل قول نوشته اصلی توسط richman نمایش پست ها
    به نام خدا
    سلام به همه دوستان
    از 1 اسفند تا آخر عید اعزام به خدمتم. :d
    نصیحتی یا حرفی دارین گوش میدم ؟
    متشکرم.
    ویرایش توسط MohsenA76 : 02-09-2023 در ساعت 01:15

  12. 12 کاربر برای این پست سودمند از MohsenA76 عزیز تشکر کرده اند:


  13. #3167

    mamad7575 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2021
    نوشته ها
    273
    تشکر
    3,837
    2,650 بار در 281 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 4 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط elnaz.s نمایش پست ها
    با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
    در همین تاپیک و در پیام یکی از دوستان چشمم خورد به این ضرب المثل: نابرده رنج گنج مسیر نمیشود
    و این ضرب المثل من رو برد به یک ماه قبل و موضوعی که تبتعث شد خیلی با خودم وارد چالش بشم.
    یکی از آشنایان من که یک سال هم از من کوچیک تر هستن و در یک خانواده خیلی مرفه زندگی میکنند چندین سال بود که از خانوادشون تقاضای اینو داشتن که براش یک خونه مهیا کنند تا بتونه به طور مستقل زندگی کنه و بلاخره موفق شد که یک خونه چند ده میلیاردی از طرف خانواده به دست بیاره. حالا این پارادوکس خنده دار بین استقلال و تهیه خونه از طرف خانواده به کنار اما موضوعی که من رو درگیر کرد این بود که از وقتی یادمه من سخت زندگی کردم.از دوران دانشجویی شروع کردم به کار تا هزینه خودم و تحصیل و خوابگاهم رو بتونم مهیا کنم تا الان که چندین ساعت از شبانه روز رو صرف پروژه هایی که دستمه میکنم و مابقیش هم صرف تمرین های این دوره و مابقی هم وظایفی که در خونه به عهده من هست اما دختری که یک سال از من کوچیک تر هست بدون تلاش انچنانی ، داره یه جورایی آرزو های من رو زندگی میکنه بدون اینکه یک صدم من تلاش و بیخوابی و خستگی رو تجربه کرده باشه. ( چون خیلی به من نزدیک هستن با اطمینان این رو میگم)
    یه متنی میخوندم چند وقت پیش که با این عبارت شروع شده بود:
    همه ما دویدن رو از یک نقطه شروع نمکنیم...
    و در ادامه این طور توضیح داده بود که : در یک مهدکودک ، مربی بچه ها رو به خط میکنه و میگه با سوت من همه شروع کنید به دویدن تا به اخر خط برسید. منتها قبل از سوت زدن باید یک سری سوالات رو پاسخ بدید.
    در ادامه گفت: بچه هایی که پدرشون استخدام دولت هستن یک قدم بیان جلو. و چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که مادرشون هم شاغل هست یک قدم بیان جلو، و باز چند تا از بچه ها یک قدم میان جلو. بعد میگه بچه هایی که پدرمادرشون صاحب خونه هستن یک قدم بیان جلو و بچه هایی که خانواده شون مستاجر هستمن یک قدم برن عقب ، بچه هایی که پدرشون کارگر هستن یک قدم برن عقب و همینطور یک سری شرایط دیگه رو اعلام میکنه و در نهایت میگه حالا با سوت من شروع کنید به دویدن ، اما بچه ها دیگه روی یک خط نبودن. تعدادی چندین قدم از شروع خط عقب تر بودن و چندین نفر یک قدمی انتهای خط بودن...
    این متن تاثیر خیلی زیادی روی من گذاشت و بار دیگه یکی از واقعیت های تلخ زندگی رو به روم آورد.که ما چه بخوایم چه نخوایم ناخوداگاه در مکان و زمانی قرار میگیریم که هرچقدر هم تلاش کنیم و موفق بشیم باز قرار نیست بتونیم به تمام آرزوهامون برسیم.
    برای مثال حتی اگر من تریدر خیلی موفقی هم بشم و بتونم هرچی که ارزوش رو داشتم تهیه کنم اما سال های جوانیم رو از دست دادم که قرار نیست دیگه برگرده. در صورتی که یکی هم سن تو، هم جنس تو ، میتونه تمام اینها رو بدون تلاش همزمان داشته باشه در واقع نابرده رنچ "گاهی" گنج میسر "میشود".
    دیدن و به یاد اوردن این حقایق گاهی ادم رو از تلاشی که داره میکنه میتونه خیلی خیلی دلسرد و ناامید کنه اما اگر این تفاوت ها رو عمیقا سعی کنی بپذیری میبینی که برای ارضای خواسته های مادی و معنویت باید مثل اسب های مسابقه ای ، کنار چشمات یه مقوا قرار بدی که فقط و فقط بتونی مسیر جلوی پات رو ببینی و نبینی کدوم اسب کجای مسیر قرار داره و با چه شتابی داره پیش میره.
    هیچ چیزی رو جز مسیر خودت و خط پایان خودت نبینی و تمام تلاشت رسیدن به هدفت باشه...
    سلام وقت بخیر دوست عزیز
    من کاملا با حرفتون موافقم چون در این دنیایی که ما درش زندگی میکنیم عدالت وجود ندارد تویی هیچ زمینه ای... و جوان بیشتر از همیشه میخاد و کم تر از همیشه داره

    ولی چه باید کرده؟
    1-دست از مقایسه کردن خودت با هر کسی بردارهیچ کس روی کره زمین شرایط زندگی شما رو درک نمیکنه بجز خودت
    2- بازی خودتو شروع کن دیدگاه من اینه که اصلا اهمیتی نداره من تا چقد از هدف هامو تیک میزنم مهمه اینه تلاش کردم براشون و تویی مسیر هم شاد بودم و زندگی کردم
    خیلی وقته هم از کلمه خوشبحالش استفاده نمیکنم چون واقعا نمیدونم خوش بحالشه تویی خونه ده ها میلیاردی یا بد به حالشه شمام استفاده نکن

    موفق باشید و شاد

  14. 15 کاربر برای این پست سودمند از mamad7575 عزیز تشکر کرده اند:


  15. #3168

    davood60 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2020
    محل سکونت
    آذربایجان غربی
    نوشته ها
    414
    تشکر
    1,952
    3,537 بار در 431 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 21 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahdi_Javan نمایش پست ها
    سلام دوست من.
    بله کتاب سنگین و پرباری هستش.
    من حد اقل برای 5 بار اول، خوندن کل کتاب رو پیشنهاد میکنم. از بار پنجم به بعد که کم کم با کتاب آشنا خواهید شد، میتونید در برهه های زمانی مختلف، قسمت های مختلفی از کتاب رو بخونید.

    برای خوندن این کتاب روش زیر رو توصیه میکنم دوست من:
    در دور اول، هفته ی اول روزی حد اکثر 5 صفحه بخونید. هفته دوم 6 صفحه، سوم 7 صفحه و ... تا اینکه دور اول تموم بشه و یکمی اصطلاحا ناخودآگاهتون نسبت به قضیه سفت و سختی اش رو از دست بده.
    خوندن این کتاب رو مثل تمیز کردن یک ماهیتابه در نظر بگیرید که غذا توش بشدت سوخته. نمیایم از همون اول مایع ظرفشویی بریزیم و با یه پارچه لطیف شروع کنیم به سابیدن. قطعا داریم وقتمون رو تلف میکنیم. اول باید آب جوش بریزیم توی ظرف و مایع ظرفشویی بریزیم و بزاریم یه شب تا صبح شُل بشه. الان هم دقیقا همینطور. اصلا نمیخوایم و قرار نیست که با اولین یا دومین بار خوندن، تک تک جملات و عبارات رو متوجه بشیم و درک کنیم. باید قبل از قطع ارتباطات عصبی سفت و سختی که توی مغزمون علیه عدم درک این کتاب و سنگین تلقی شدنش تشکیل شده، اونا رو کمی شل کنیم و آروم آروم وارد میدان مبارزه بشیم.

    دور اول رو بدون هیچ انتظاری و با قدم های خیلی کوچک (برای مثال مثل روشی که بالا گفتم) فقط بخونید. بزارید ناخودآگاهتون با مطلب آشنا بشه و گاردش کمی فرو بریزه. به اینکه متوجه شدید یا نه توجه نکنید. فقط با کتاب آشنا بشید و سعی کنید مفاهیم رو مثل یک فیلم ببینید (نه اینکه لزوما داستان فیلم رو متوجه بشید). دور دوم رو هم کم و بیش همینطور. از دور سوم و چهارم به بعد خواهید دید که هنگام خوندن جمله های خاصی از کتاب، حس روشن شدن یک لامپ توی ذهنتون رو خواهید داشت. اون در حقیقت لحظه ای هستش که اون عبارت رو متوجه شدید.
    موفق باشید.
    بینهایت ممنون دوست عزیز
    عالی بود

  16. 7 کاربر برای این پست سودمند از davood60 عزیز تشکر کرده اند:


  17. #3169


    تاریخ عضویت
    Mar 2021
    محل سکونت
    Esfahan
    نوشته ها
    546
    تشکر
    2,943
    4,915 بار در 555 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 25 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    سلام
    میزان تحول در طبیعت ماست که میزان کامیابی ما را رقم میزند
    وقتی از خود خواهی وگیرنده بودن باز ایستیم نور به ما نظر میکند ومیتوانیم هر جیزی را بگیریم
    بدون ترس از دست دادن ان در اینده
    هر یک از ما قدرت اوردن کامیابی در زندگی از راه تحول در طبیعت خویش را داریم.
    و وقتی تعداد کافی از میان ما به چنین سطحی برسیم سراسر دنیا از ورود نوری شگفت انگیز سر شار میشود....
    زمانی به خواسته ای میرسم که سزاواری ان را داشته باشم.واین سزاواری با عبور از چالشها بدست میاد.پس چالشهارا با اغوش باز میپزیرم

  18. 12 کاربر برای این پست سودمند از ali&sohaile9.10 عزیز تشکر کرده اند:


  19. #3170

    hassan47 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2021
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    752
    تشکر
    3,386
    3,047 بار در 721 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 18 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک

    Exclamation اراده عادت ها را تغییر نمی دهد.

    سلام عالی جنابان
    نشر: گاهنامه مدیر
    ■متفکران زیادی اعتقاد داشته اند که انسان چیزی جز عادت هایش نیست. ارسطو فکر می کرد عادت ها هستند که از ما انسانهای نیک یا بد می سازند؛ سیسرو عادت را طبیعت ثانی می نامید و قرن ها بعد، ویلیام جیمز، سخنان ارسطو را تکرار کرد و نوشت: “تمام زندگی ما تا آنجا که شکل معینی دارد، چیزی جز توده ای از عادتها نیست؛ عادت های عملی، احساسی و فکری. آنها به شکل مقاومت ناپذیری ما را به سوی سرنوشت هدایت می کنند.
    □اما اگر انسان توده ای از عادتها باشد پس جای تصمیم گیری های آگاهانه و قدرت اراده کجاست؟ هر چه باشد ما در طول عمرمان تصمیم هایی سرنوشت ساز می گیریم که می دانیم زندگی مان را تغییر خواهند داد. احتمالاً بهتر باشد که بگوییم زندگی ما ترکیبی از تصمیم ها و عادت هاست؛ یعنی کارهایی که آگاهانه انجام می دهیم و رفتارهایی که ناخودآگاه از ما سر می زند.
    ●وندی وود، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا، می خواست بداند سهم هر کدام از این دو چقدر است. او آزمایشی طراحی کرد که در آن شرکت کنندگان طی دو روز تمام تجربیات خود را در لحظه ثبت می کردند. نتایج این تحقیق نشان داد که ۴۳ درصد از کل رفتارهای ما برآمده از عادت ها است.
    ○این سهم شاید کمتر از ۹۹ درصدی باشد که ویلیام جیمز از آن حرف می زد، اما همچنان بسیار تعیین کننده است. در واقع، مهمترین دلیلِ اینکه برخلاف وعده های کتاب های خودیاری، اراده ما بر همه چیز پیروز نمی شود، عادت هاست.
    ■دروغ بزرگی که کتابها و مرشدهای خودیاری می گویند همین است: “تصمیم بگیر تا تغییر کنی!” کافی است به سیگاری هایی که تصمیم گرفتند ترک کنند یا شب زنده دارانی که تصمیم گرفتند از این به بعد زود بخوابند، نگاه کنید تا متوجه شوید تصمیم ها چقدر زود فراموش می شوند.
    □وندی وود می گوید: اگر می خواهیم تغییر کنیم، باید بر چیز دیگری متمرکز شویم: عادت ها. ولی نکته مهم این است که بدانیم عادت ها ساز و کار مخصوص خودشان را دارند و اراده قوی برای تغییرشان کافی نیست. وندی وود در کتاب “عادت های خوب، عادت های بد” می گوید: “عادت ها با سرنخ ها و پاداش ها برانگیخته می شوند، پس راهِ ترک عادت های بد، نه در اراده قوی، بلکه در ساخت دوباره محیط مان به شیوه ای است که سرنخ ها و پاداش های رفتار بد را کاهش دهد.”
    ●بنابراین قدم اول این است: محرک ها را پیدا کنید. اگر سیگار می کشید ابتدا به دقت بررسی کنید که چه چیزهایی باعث می شود دلتان بخواهد یک نخ دیگر بکشید. زمان و مکان خاصی؟ همنشینی با آدم خاصی؟ وضعیت روحیِ ویژه ای؟ وقتی محرک ها را پیدا کردید، برای آنها روتین های رفتاری جدید تعریف کنید. وقتی ناراحتید سیگار می کشید؟ سعی کنید هنگام ناراحتی یک فنجان قهوه برای خودتان دم کنید و بعد برای خودتان پاداش کوچکی در نظر بگیرید و فراموش نکنید: اراده عادت ها را تغییر نمی دهد.
    منبع: tarjoman
    _________
    بازنشر پیام = گسترش دانایی
    _________
    تلگرام
    https://t.me/gahname_modir
    سایت
    https://chat.whatsapp.com/EljVuanmHJNI4HPVgHcI84
    پس از هر موفقیت مدتی ساکت باش و فکر کن. موفقیت بعدی، نه با تکیه بر موفقیت قبلی،بلکه بر پایه آن سکوت و تأمل ساخته می شود.

    (پیتر دراکر)

  20. 14 کاربر برای این پست سودمند از hassan47 عزیز تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 39 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (1 کاربران و 38 مهمان ها)

  1. امیر رضا

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •