صفحه 269 از 556 نخستنخست ... 169219259267268269270271279319369 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 2,681 به 2,690 از 5552

موضوع: روانشناسی بازار و روانشناسی فردی

  1. #2681

    mehrsa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2021
    نوشته ها
    477
    تشکر
    2,609
    2,168 بار در 467 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 24 پست
    برچسب زده شده
    در 2 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها


    what to do with our viral mind?


    با ذهن ویروسی چیکار کنیم



    خودآگاهی ، شناسایی خطاهای شناختی است. ذهن مثل یک کامپیوتر هست که اطلاعات رو پردازش می کنه. اما گاهی مثل کامپیوتر که ویروسی می شه بخش نرم افزار ذهن ما یعنی افکارمون هم ویروسی می شه. به این ویروس ها، خطای شناختی گفته می شود. خطای شناختی نوعی سوء تفسیر واقعیت یا تحریف آن است.مثلا فرض کنید فردی در زمینه شغلی شکست می خورد بعد این طور نتیجه گیری می کند که من آدم بی کفایتی هستم یا من در هیچ کاری موفق نیستم در حالی که فقط در یک جنبه از زندگی شکست خورده و ممکن است این فرد دانشجو یا مثلا همسر خیلی خوب و موفقی باشد. این نوع نتیجه گیری کردن از اتفاقات نوعی خطای شناختی است.وقتی جدول افکار خودآیند رو پر می کنید کم کم متوجه خطاهای شناختی خودتان هم می شوید. افکاری که از یک جنس هستند و به هم شباهت دارند به یک نوع خطای شناختی خاص مربوط می شوند برای اینکه بهتر متوجه این خطاها بشوید لیستی از انواع خطاهای شناختی در ادامه توضیح داده می شوندخطاهای ذهنی زیر را چندین بخونید چندین بار…..چندین بار تا اگاهی پیدا کنی تا ذهنتون خواست شیطونی کنه مچشو بگیری……
    • فکر همه یا هیچ: به جای اینکه یک موقعیت را به صورت یک پیوستار ببینید، آن را به شکل دو قطب متضاد می بینید. مثلا اگر من موفق نشوم کاملا شکست خورده هستم.
    • فاجعه سازی: شما آینده را به صورت منفی پیش بینی می کنید بدون اینکه سایر پیامدهای محتمل تر را در نظر بگیرید. مثال: من خیلی آشفته خواهم شد. قادر به انجام هیچ کاری نخواهم بود.
    • بی اعتبار کردن یا دست کم گرفتن جنبه های مثبت: شما به طور غیر منطقی به خودتان می گویید که تجارب و رفتارهای مثبتتان به حساب نمی آیند. مثال: من پروژه را خوب انجام دادم اما این بدان معنا نیست که با کفایت هستم، من فقط شانس آوردم.
    • استدلال هیجانی: شما فکر می کنید چیزی درست است، چون قویا آن را حس می کنید و یا از شواهد مخالف چشم پوشی می کنید یا آنها را بی اهمیت می شمرید. مثال: می دانم خیلی از وظایف کاری ام را درست انجام می دهم، اما هنوز احساس می کنم که یک شکست خورده هستم.
    • برچسب زدن: شما یک برچسب کلی و ثابت به خودتان یا دیگران می زنید، بی آنکه در نظر بگیرید که ممکن است شواهد به طور منطقی تر دلالت بر یک نتیجه کمتر فاجعه بار بکنند. مثال: من یک بازنده هستم. او آدم خوبی نیست.
    • ذهن خوانی: شما باور دارید از فکر بقیه خبر دارید، بی آن که سایر احتمالات را در نظر بگیرید. مثال: او فکر می کند که من ابتدایی ترین چیزها را هم در مورد این پروژه نمی دانم.
    • تعمیم بیش از حد : شما یک نتیجه کلی و قطعی منفی می گیرید که فراتر از موقعیت های فعلی تعمیم می یابد. مثال: چون در قرار ملاقات احساس راحتی نمی کردم پس شرایط لازم برای دوست پیدا کردن را ندارم.
    • شخصی سازی: شما اعتقاد دارید که بقیه به خاطر دل خوری از شما رفتار منفی دارند بدون اینکه علل محتمل تر را در نظر بگیرید. مثال : تعمیر کار با من سرسنگین است پس حتما من کاری بدی انجام داده ام..

    در مراحل بعد خطاهای شناختی و مفروضه های شرطی و در نهایت باور بنیادین خود را شناسایی کنیم. سپس از تکنیک هایی برای تغییر افکار خود آیند و به دنبال آن اصلاح خطاهای شناختی استفاده کنیم . این تکنیک ها در سایر مهارت های زندگی به طور کامل توضیح داده خواهند شد
    سلام روزبخیر ممنون بخاطر محتواهای خوبی که میذارین.خیلی وقتها فکر میکنیم این ویروس ها رو از بین بردیم اما مثلا وقتی توی یه موقعیتی مثل این روزها قرار میگیریم میبینیم خیلی راحت ویروسه فعال شده و اتفاقا از تو خیلی قوی تر شده ..
    منتظر راهکارها و تکنیک هاتون هستیم
    "زندگیمون با تمام عوامل محدود کننده اش به عهده ماست"

  2. 12 کاربر برای این پست سودمند از mehrsa عزیز تشکر کرده اند:


  3. #2682

    mehrsa آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2021
    نوشته ها
    477
    تشکر
    2,609
    2,168 بار در 467 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 24 پست
    برچسب زده شده
    در 2 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها
    وقت بخیر مهرسا عزیز

    همه این موارد رو مدیون امینو عزیز هستیم / اون بود که چراغ زندگی منو روشن کرد و باعث شد من به این انجمن راه پیدا کنم و پیشرفت کنم
    داستان کوتاه ویژگی من: یه پسر بسیار شیطون و شر و شوخ طبع و با جنبه
    راستش یه زمانایی میشینم با خودم فکر میکنم که اون ایمان چقدر باید قوی باشه که خداوند اینطور دقیق همه چیز زندگی رو بچینه و من وارد این انجمن شم و مسیر زندگیم کلا تغییر کنه(حتی مسیر زندگی خیلی هارو قطعا در آینده عوض کنیم چون هیشکی خبر نداره 10 سال دیگه کجاست ...شاید مثلا من وال استریت باشم خواستید منو بشناسید یه تتو در آینده میزنم پشت گردنم و یه MEMO مینویسم ...چنین شخصی رو دیدید بزنید پس کله اش شما نمیدونید چرا میزنید ولی اون میدونه چرا خورده(موهاشم همیشه بوکسوری کوتاه میزنه ))

    همه چیز برمیگرده به نگرش شما مهرسای عزیز اینکه انتخاب کنید آسیب ببینید یا آسیب نبینید / اینکه انتخاب کنید اخبار و شرایط روی شما تاثیر بزاره یا نزاره .... مهم نیست شرایط بیرون چی باشه وقتی درون شما حالتون خوب باشه دیگه بیرون مهم نیست چطوری باشه
    این مورد به این معنا نیست که شما وجدان خودتو زیر پا بزاری و بگی به من چه و ... بدین معناست که بزارید روتون تاثیر بزاره یا نزاره ... یه فاصله و تفاوت خیلی ریزی بینش هست
    من اینستاگرام رو فکر کنم 8 ماهی باشه پاک کردم از روی موبایلم و فقط رو کروم دارم و در روز به 5 دقیقه هم نمیرسه چک کردنم اونم فقط برای اینکه ببینم رفیقی چیزی پیام داده یا نه و پست های اکادمی ویو/وگرنه موبایل من تنها کاربردش یه هات اسپات هست که اونم فقط وقتی بیرون میرم برای لپتاپم توی خونه وای فای هست و کلا موبایلم یه وسیله اضافه هست تقریبا
    واسه مورد بالا فیلم life is beautiful رو ببینید / داستان یه شخص یهودی در زندان های نازی هست و ببینید که این شخص چه نگرشی داشته و چطور باهاش کنار اومده و چطور فرزندشو مصون نگه میداره از شرایط اونجا

    متن خوبی رو میخوندم قبلا با موضوع : شما ابتدا باید شاد باشید و سپس موفق میشوید / هیشکی رو به صورت استثنا هم نداریم که اول موفق شده باشه و بعد شاد / اصلا نداریم چنین چیزی رو حتی استثنا

    احساسات منفی و کلا نگرش منفی مثل اون ترمز دستی میمونه که شما بهترین ماشین دنیا رو هم داشته باشید (مثل پراید ) هرچقدرم گاز بدید نمیره ..فقط درجا میزنه... یه سیستم عظیم و پیچیده به اسم ماشین با یدونه ترمز دستی کوچولو حرکت نمیکنه
    شاید توی این مواقع شخص ماشینشو نشناسه بره موتورشو تعمیر کنه یا بره سیم گازشو عوض کنه ولی بازم حرکت نمیکنه شاید یه روزی شخصی پیدا شد بهش گفت که ترمز دستی رو باید بخوابونی تا حرکت کنه ولی خب شاید تا اون موقع اینقدر گاز به ماشین داده که موتورش سوخته باشه و مجبور باشه هزینه زیادی رو بپردازه تا دوباره ماشین درست شه و حرکت کنه
    اونجا هزینه مالی هست و خب جایگزین میشه / اما توی زندگی یه چیزی میره و برنمیگرده که بهش میگن زمان و شاید وقتی موتوره بسوزه کسی نره دنبال تعمیرش و کلا بیخیال شه

    نگرش صحیح نسبت به اتفاقات داشته باشیم ..همیشه نیمه پر لیوان رو ببینیم و هرموقع مقداری اوضاع مساعد نیست شکرگزار باشیم ...باید بگردیم توی این اوضاع اون موارد خوب رو بیابیم وگرنه ذهن انسان ذاتا دنبال بقاست و همیشه تهدیدها و نکات منفی رو میبینه(ویژگی ذهن انسان از زمان انسان های نخستین )

    خیلی تکنیک های دیگه هم هست / از من نیست از تمام کتاب هایی که تابحال خوندن و خب همه رو هم امینو عزیز گفته

    مثل شکرگزاری روزانه / مثل ورزش کردن/ داشتن رژیم غذایی درست / مدیتیشن/ و به نظر یکی از مهمترین اونها دنبال کردن هدفی و اگر بهش رسیدین هدف جدید و نوشتن یه برنامه درست و دارای مدت زمان دقیق برای رسیدن به اون هدف

    مثلا رژیم گرفتن .. یه برنامه خوب بنویسید و دارای مدت زمانی دقیق

    من خودم اینکارو کردم برای رژیم گرفتن و خب چندین بار هم شکست خوردم ولی خب بالاخره تونستم

    یه برنامه خیلی دقیق / دارای مدت زمانی مشخص و همچنین ضربدر زدن یا تیک زدن جلوی اون روز ..بهتر بگیم دارای ضرب الاجل دقیق .... ذهن نمیپرسه تو میخوای چیکار کنی
    میگه برنامه منو با تعداد گام ها و ضرب الاجلم رو بده بقیه اش رو بسپار به من تو فقی انجام بده توانایی انجامش با من/ برای ترید هم همینطور و همچنین برای تمرین (که خب خداروشکر نقشه راه هست حالا اگر کسی نخواست طبق نقشه راه حرکت کنه که خب تکلیفش مشخصه پسفردا نیاد اینجا گله مند باشه)

    موفق باشید
    ممنون ممو عزیز -مطالبتون بسیار ارزشمند هستند ،واقعیتش من میخام یه قدم برم جلوتر ،من دیگه به اتفاقات بیرونی کاری ندارم (البته حرفهای درست دوستان خیلی برام راهگشا بود ) من ورزش و مدیتیشن میکنم برنامه هر روزم هستش و واقعا از وقتی منظمش کردم ذهنم قشنگ خاموش بود ..یعنی از هر چیز کوچیکی لذت میبردم عاشق این بودم که 4 صبح پاشم فقط این هوای اونموقع صبح رو نفس بکشم ..اما یه اتفاق غیرمترقبه یه سری ترس ها رو که وجود داشتن دوباره اورد بالا ،این ترس ها هم قطعا بدلیل اشتباه در نگرش هست و من فکر میکردم از بین رفتن اما دیدم وجود دارن فقط انگار منتظر بودن من یه ذره ضعیف شم تا خودشون رو نشون بدن.و من خودم فکر میکنم اگر بخام توی موارد بالا بگنجونمشون خیلی وقتها تفکریا همه یا هیچ رو دارم و میخام این مشکلمو حل کنم ..
    فیلم پیشنهادی تون رو هم حتما میبینم ممنون ازتون
    "زندگیمون با تمام عوامل محدود کننده اش به عهده ماست"

  4. 9 کاربر برای این پست سودمند از mehrsa عزیز تشکر کرده اند:


  5. #2683

    KingMilad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2020
    نوشته ها
    1,506
    تشکر
    35,995
    21,257 بار در 1,599 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 190 پست
    برچسب زده شده
    در 8 تاپیک
    سلام خدمت دوستان عزیزم و نیز استاد گرانقدرمون امیدوارم حال دلتون عالی باشه
    دوستان یه مدتی هست متوجه این شدم که خیلی چیزها بعد از یه مدت برام عادی میشه و بنظرم این خوب نیست ...
    مثلا ما یه ماه هایی از سال کرجیم یه ماه هایی شمال
    الان که شمالیم , این فصل فصل نارنج هست روز اول اصلا با یه اشتیاق عجیبی میرم سمتش روز دوم هم همینطور و .... ولی رفته رفته به جایی میرسم که دیگه اصلا برام مهم نیست نارنج بخورم یا نه (درصورتیکه هنوز فصلش هست و تموم نشده و میشه نارنج تازه از روی درخت کند و خورد و بازم لذت برد!!)
    حالا این مثال برای نارنج بود اینو برای خیلی چیزا میتونم بگم(فلفلی که تو باغچه کاشتیم و هفته اول مثه بنز با غذا میخوردم الان اینقدر تو باغچه زیاد شده و متاسفانه من دیگه میلی به خوردنش ندارم/یا حتی دریاکنار; دوستام که برای مسافرت چند روزی اومده بودن پیشم . کلی ذوق داشتن از رفتن کنار دریا و منم ذوق داشتم اماااا نه مثه اونا یا نه مثه روز اول که خودم میرفتم و خیییلی چیزهای دیگه)
    این تکراری شدن چیزهایی که بهم حس خوب میدن نمیخوام تبدیل به عادت بشه راهکاری به ذهنتون میرسه برای اینکه همیشه بتونم نسبت به اون چیزی که حس خوبی بهم میده حسم خوب بمونه؟؟(اگه شما هم مثل خودم پیشنهادتون خوندن کتاب نیروی حاله خوندن این کتاب توی برنامم هست ولی الان نه چون فعلا در حال مطالعه کتاب روانشناسی تصویر ذهنی ام)
    حالا شاید بگید این چه ربطی به موضوع این تاپیک داره ؟؟ خب توی ترید هم همینه اگه عادت به موفقیت در معامله گری شکل بگیره (موفقیت عادی بشه) میتونه دردسرساز بشه
    زمانیـــکه نگــرش تو درستـــه حقایـــق زندگـــی به حســـاب نمیــــان

  6. 15 کاربر برای این پست سودمند از KingMilad عزیز تشکر کرده اند:


  7. #2684

    KingMilad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2020
    نوشته ها
    1,506
    تشکر
    35,995
    21,257 بار در 1,599 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 190 پست
    برچسب زده شده
    در 8 تاپیک
    من خیلی فوتبالی نیستم امـــــا
    عربستان آرژانتین رو برد ...
    ژاپن هم آلمان رو برد ...
    تو هنوزم که هنوزه فکر میکنی نمیشه ؟؟؟
    بزرگ فکر کن دوست من
    هدف داشته باش دوست من
    برنامه داشته باش دوست من
    عمل کن دوست من
    زمانیـــکه نگــرش تو درستـــه حقایـــق زندگـــی به حســـاب نمیــــان

  8. 23 کاربر برای این پست سودمند از KingMilad عزیز تشکر کرده اند:


  9. #2685

    mamad7575 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2021
    نوشته ها
    273
    تشکر
    3,837
    2,650 بار در 281 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 4 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط KingMilad نمایش پست ها
    سلام خدمت دوستان عزیزم و نیز استاد گرانقدرمون امیدوارم حال دلتون عالی باشه
    دوستان یه مدتی هست متوجه این شدم که خیلی چیزها بعد از یه مدت برام عادی میشه و بنظرم این خوب نیست ...
    مثلا ما یه ماه هایی از سال کرجیم یه ماه هایی شمال
    الان که شمالیم , این فصل فصل نارنج هست روز اول اصلا با یه اشتیاق عجیبی میرم سمتش روز دوم هم همینطور و .... ولی رفته رفته به جایی میرسم که دیگه اصلا برام مهم نیست نارنج بخورم یا نه (درصورتیکه هنوز فصلش هست و تموم نشده و میشه نارنج تازه از روی درخت کند و خورد و بازم لذت برد!!)
    حالا این مثال برای نارنج بود اینو برای خیلی چیزا میتونم بگم(فلفلی که تو باغچه کاشتیم و هفته اول مثه بنز با غذا میخوردم الان اینقدر تو باغچه زیاد شده و متاسفانه من دیگه میلی به خوردنش ندارم/یا حتی دریاکنار; دوستام که برای مسافرت چند روزی اومده بودن پیشم . کلی ذوق داشتن از رفتن کنار دریا و منم ذوق داشتم اماااا نه مثه اونا یا نه مثه روز اول که خودم میرفتم و خیییلی چیزهای دیگه)
    این تکراری شدن چیزهایی که بهم حس خوب میدن نمیخوام تبدیل به عادت بشه راهکاری به ذهنتون میرسه برای اینکه همیشه بتونم نسبت به اون چیزی که حس خوبی بهم میده حسم خوب بمونه؟؟(اگه شما هم مثل خودم پیشنهادتون خوندن کتاب نیروی حاله خوندن این کتاب توی برنامم هست ولی الان نه چون فعلا در حال مطالعه کتاب روانشناسی تصویر ذهنی ام)
    حالا شاید بگید این چه ربطی به موضوع این تاپیک داره ؟؟ خب توی ترید هم همینه اگه عادت به موفقیت در معامله گری شکل بگیره (موفقیت عادی بشه) میتونه دردسرساز بشه
    سلام وقت بخیر دوست عزیز این پست شما بسیار اشنا اومد برای خودم چون منم اول که اومده بودم یکی از بندر هایی جنوب خیلی ذوق دریا غذا ها ووو رو داشتم بعد ها کم شد یا ترید در حساب ریل ... راهکار من اینه که راجب دریا من یه لوکیشن تکراری نمیرم ساحل هایی مخطلف که میرم مثل بار اول که اومده بودم دریا ذوق میکنم راجب ترید هم یه مدت که تکراری شد دیدگاهم رو عوض کردم دیدم همیشه مارکت خط روند رو به شکل نمیشکنه از یه سطح به یک شکل رد نمیشه رفتارشو هی تغیر میده و با پترن هایی مخطلف جلو میره و این تازگی رفتار در همه جایی مارکت باز اشتیاق ترید زدن و نشستن نگاه کردن به این موجود جذاب رو در من بیشتر کرد

    دلتون شاد و موفق باشید

  10. 12 کاربر برای این پست سودمند از mamad7575 عزیز تشکر کرده اند:


  11. #2686

    usef.khezri آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2020
    نوشته ها
    126
    تشکر
    491
    1,495 بار در 127 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 1 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    افکار، و احساسات،
    صرفنظر از تعهد یا سطح تخصص افراد، هرگز به طور کامل ( در زمان ترید ) ناپدید نمیشوند. و یک دلیل
    بسیار منطقی برای این موضوع وجود دارد: احساسات در ماهیت انسانی ما نهادینه شدهاند.
    اینکه صرفا میگوییم که شخصی میتواند بدون احساسات معامله کند، مانند این است که
    بگوییم آن شخص میتواند بدون فکر کردن آن کار را انجام دهد. این غیر ممکن است!
    خبر خوب این است که این احتمال وجود دارد که بتوان به طور کامل افکار، عواطف و
    احساسات را کنار گذاشت. این بدان معنی نیست که آنها به طور آگاهانه روی ندهند- آنها
    هنوز هم روی میدهند و همیشه همینطور خواهد بود. اما با کسب تجربه و تمرین کردن شما
    میتوانید یاد بگیرید که نسبت به آنچه که در ذهن و بدنتان روی میدهد، احساس یکسانی
    نداشته باشید. به عبارت دیگر، شما دیگر خودتان را درگیر آنها نمیکنید؛ شما به یک ناظر
    منفعل نسبت به افکار، احساسات و عواطف خود تبدیل میشوید به نحوی که آنها دیگر
    نمیتوانند بر رفتار شما تاثیر بگذارند. شما با استفاده از مشاهده، از آنها جدا میشوید!

    بخشی از کتاب از فرش تا عرش -ایوان بایاجی

  12. 13 کاربر برای این پست سودمند از usef.khezri عزیز تشکر کرده اند:


  13. #2687

    Mehrdad az آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2021
    محل سکونت
    karaj
    نوشته ها
    501
    تشکر
    11,030
    3,851 بار در 512 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 29 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها
    وقت بخیر دوستان

    من هر شب قبل خواب یه رفتار ژورنال زندگی یا کلا هرکاری که میکنم رو مینویسم (نوشتن واقعا تاثیر داره پیشنهاد میکنم اینکارو حتما بکنید من چند ماهه میکنم )

    متوجه موضوعی شدم که چقدر علاقه به انجام چندکار به طور همزمان دارم و خب این مورد در بلند مدت به نفع من نیست و یجورایی باید ریشه اش رو خشک کنم / مثلا دارم مقاله میخونم یه سر به انجمن میزنم و یکم چارت رو بررسی میکنم


    یادمه یجایی استاد توی فایلی گفتند و راهکار دادند (بک گراند ذهنیشو دارم ولی دقیق نمیدونم کجاست ) و فکر کنم کتاب کار عمیق رو پیشنهاد دادند به اینطور افراد


    حال دوستان این مورد درسته یا موارد دیگه ای هم استاد فرمودند که بشه کمک کرد تا این مورد رو بیشتر بررسی کنم و از بین ببرمش ؟ ممنون میشم اگر شماره فایل رو میدونید بهم بگید خودم برم بررسی کنم یا اگر ندارید مواردی رو که شما بررسی کردید و جوابگو بوده رو بهم بگید

    بازهم تاکید میکنم ..نوشتن رو فراموش نکنید / تاثیرشو اوایل نمیبینید ولی به مراتب در ماه بعد یا ماه های بعد میبینید ❤ @amino
    ممنون از شما موفق باشید
    سلام محمد جان
    دقیقا شماره فایل رو یادم نیست
    اما استاد گفتن که انجام دادن چند کار هم زمان به مرور باعث از بین رفتن سیستم عامل هدف جوی انسان میشه
    منم این مشکل رو دارم و قبلا خیلی شدید بود
    راهکاری که استاد دادن تمرکز روی انجام دادن یک کار هستش و از کار های کوچک هم باید شروع بشه مثل مسواک زدن و غذا خوردن
    توی تایپ کردن هم میتونید از این تمرین استفاده کنید
    اکثرا وقتی تایپ میکنیم متوجه ایرادات املایی نمیشیم چون توجه نمیکنیم به کلمه و داریم کلمه هایی بعدی رو توی ذهن حلاجی میکنیم
    اما با تمرین به مرور رفع میشه
    از مدیتیشن و آرام کتاب خوندن هم میشه کمک گرفت که توی این زمینه دیگه خودت استادی

  14. 14 کاربر برای این پست سودمند از Mehrdad az عزیز تشکر کرده اند:


  15. #2688

    mojtaba.k94 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2021
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    752
    تشکر
    3,196
    8,680 بار در 792 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 20 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها
    امروز می خوام یه داستان عجیب ولی واقعی برات تعریف کنم ! تا حالا اسم کریس آنجل شعبده باز بزرگ به گوشت خورده؟ میدونستی یکی از بزرگترین شعبده باز های تاریخه ؟ به نظرت امروز می خوام در مورد کریس آنجل صحبت کنم ؟ نه !
    امروز می خوام درمورد هری هودینی الگوی کریس آنجل صحبت کنم . از این شعبده*باز تا سالها به عنوان بزرگترین شعبده باز دنیا یاد می*شد. امروز می خوام در مورد داستان یکی از شعبده بازی های هودینی باهات حرف بزنم که دنیا رو تکون داددر ادامه همراه من باش تا به سراغ این داستان جالب بریم هودینی کی بود؟

    هودینی شعبده باز مجارستانی بود که توی آمریکا زندگی می کرد و از بچگی توی سیرک کار کرده بود ، بنابراین با حقه های مختلف آشنا بود و می*توانست شعبده بازی*های زیادی انجام بده. هودینی یه مدت برای کسب درآمد توی یه قفل سازی مشغول بود .ترکیب شعبده بازی و قفل سازی باعث شده بود هودینی به اوج شهرت برسه. حتما میپرسی چطوری ؟ هودینی : استاد فرار!

    هودینی متوجه شد میتونه قفل ها رو باز کنه فقط کافیه یکم جذابیت ظاهری مثل شعبده بهش اضافه کنه تا همه مجذوبش بشن . برای همین تصمیم گرفت با کمک شعبده از زندان های بزرگ فرار کنه! اون به زندان های مختلف می رفت و برهنه می شد و با دست خالی شروع به باز کردن قفل زندان ها می کرد. البته اون یه سوزن خیلی کوچیک رو توی موهاش یا دهانش مخفی می کرد و با همان سوزن قفل ها رو باز میکردبا اینکه اون موقع اینترنت نبود ولی هودینی به شهرتی جهانی رسیده بود و همه اون رو می*شناختند. ولی این برای هودینی کافی نبود برای همین هودینی یه ادعای عجیب و غریب کرد! ادعای عجیب هودینی

    هودینی ادعا کرد میتونه توی هر زندانی که باشه قبل یک ساعت قفل اون رو باز کنه و از اون زندان خارج بشه. این یه ادعای بزرگ و عجیب بود و همه منتظر بودند ببینند چه اتفاقی قراره بیافته!رئیس یه زندان قدیمی در جنوب آمریکا این خبر و شنید و هودینی رو به زندان دعوت کرد تا ادعاش رو عملی کنهاین خبر همه جا پیچید. خیلی از مردم به زندان رفتند و منتظر شدند تا هودینی این شعبده رو انجام بده . به نظرت هودینی تونست از زندان بیاد بیرون؟ روز انجام شعبده!

    هودینی با اعتماد به نفس کامل و با یه دست کت و شلوار شیک وارد سلول زندان شد و در فلزی زندان هم روی اون بسته شد. هودینی اول کت و بعدش یه سیم نازک از داخل کمربندش درآورد و شروع کرد به باز کردن قفل. هودینی یک ساعت زمان داشت و مطمئن بود میتونه توی این یک ساعت قفل و باز کنهنیم ساعت گذشته و هودینی نتونست قفل و باز کنه ! اعتماد به نفسش جاش رو به اضطراب و استرس داده بود. عرق از سر و صورت هودینی سرازیر شده بود و درنهایت هودینی بعد از دو ساعت شکست خورد و کف سلول زندان دراز کشید. اون خیلی احساس شکست می*کردتوی همون لحظه ای که نا امیدی تو چهره هودینی مشخص بود ناگهان در سلول باز شد! اون هم نه به دست هودینی ! در به این دلیل باز شد که از اول قفل نبود! کافی بود هودینی در رو به سمت خودش بکشه تا در به راحتی باز بشه! رئیس زندان در رو قفل نکرده بود تا ببینه هودینی تو این لحظه چه کاری انجام میده!ولی هودینی اطمینان داشت که اون در قفل شده و تو ذهن خودش به این باور رسیده بود که این قفل با بقیه قفل ها فرق داره . در واقع این در توی ذهن هودینی قفل بود و باور ذهنی هودینی بهش اجازه نمیداد حتی قبل از تلاش برای بازکردن قفل ، یک بار در رو چک کنه و ببینه اصلا قفل هست یا نه ! قفل ذهن

    ذهن انسان خیلی قدرتمنده . همونطور که میشه یه کاری کرد که ذهن منبع حس های مثبت و خلاقیت باشه در عین حال میشه کاری کرد که ذهن به زندان تبدیل بشه و خود فرد رو توی اون زندان زندانی کنه!حتماً تا حالا توی زندگیت با این قفل های الکی مواجه شدی. حتما تا حالا توی زندانی که فکرت برات درست کرده گیر کردی. حتما تا حالا بعضی از مسائل رو اونقدر به خودت سخت گرفتی که نتونستی اونا رو حل کنی.یه موقع هایی هست میخوای یه کار جدیدی رو شروع کنی ، مثلا میخوای درس بخونی ، کار کنی ، ورزش کنی یا حتی یه عادت مثبت توی زندگیت به وجود بیاری ولی احساس میکنی یه چیزی مانعت میشه ! احساس میکنی توی ذهنت داره یکی باهات حرف میزنه و بهت میگه نمیتونی ! میگه تو قراره شکست بخوری! میگه این کار بی فایده است ! این صدا همون قفل ذهن توعه! نباید بذاری این قفل ها زیاد بشن چون قدرت تصمیم گیری و انتخاب رو ازت میگیرن !هودینی قبل از اینکه شروع به بازکردن قفل در کنه ، باید قفل توی ذهنش رو باز میکرد. این قفل توی ذهنه که باعث میشه نتونی هیچ کاری کنی پس یه بار برای همیشه تلاش کن و این قفل ها رو باز کن !ذهن تو قویترین نیروی توئه! این ذهن توئه که بهت میگه نمیتونی! بهت میگه تو برای این کار ساخته نشدی! مطمئن باش هیچ کدوم از اینها واقعیت نداره!هر موقع احساس کردی یه صدایی توی ذهنت بهت میگن نمیتونی ، به یاد داستان هودینی بیفت. توی زندگی واقعی هیچ در بسته ای وجود نداره فقط کافی شجاعت عبور کردن از همه درها رو داشته باشی.تمام !
    سلام دوست عزیز ، مطلبی که گذاشتی فوق العادس ، عالیه یعنی هر چی بگم کم گفتم ، من این مطلبو درک میکنم و درگیرشم ، بعضا آنقدر زیاد درگیرش میشم که خسته میشم و دیگه تسلیم میشم چون جنگیدن باهاش انرژی زیادی میبره ،به نظرم گفتگوهای درونی عذاب آورترین مشکلی که آدم میتونه داشته باشه ، رفته رفته حل میشن و زمان میبرن ، ولی در آخر حل شدنی هستن. بازم ممنونم از متن خوبی که به اشتراک گذاشتی.
    اهمیت هرچیز نه به خاطر ما که به خاطر خود اوست، ای کاش نگاه تو همان باشد که به آن می نگری. ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان می نگری...

  16. 10 کاربر برای این پست سودمند از mojtaba.k94 عزیز تشکر کرده اند:


  17. #2689

    mojtaba.k94 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2021
    محل سکونت
    تبریز
    نوشته ها
    752
    تشکر
    3,196
    8,680 بار در 792 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 20 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها
    سلام مجتبی جان

    دقیقا این همون مثال هست که میگن بهترین سیستم دنیا رو هم داشته باشید نمیشه سود کرد باهاش / ولی اینو بدونید وقتی از این مانع عبور کنیم ما دیگه اون انسان نیستیم و قطعا جهان رو از یه دید دیگه میبینیم


    من چند روز پیش داشتم وبینار استاد رو میدیدم که در مورد امواج گاما..بتا..آلفا صحبت میکرد و میگفت افرادی به اون موج میرسن که مثلا یکبار تا دم مرگ رفته باشند

    من قبلا گفتم یکبار تصادف کردم و تا پای مرگ رفتم و حرفشونو تایید میکنم

    قابل گفتن نیست که چه حسی هست و نمیشه توصیفش کرد که چه حالت روحی و ذهنی هست

    امیدوارم اگر شخصی هم توی این دنیا به این حالت دست پیدا کرد حداقل با تصادف نباشه / و قطعا اگر دوستی هم بتونه از این مانع که توی پست هودینی بگذره طور دیگه ای به جهان نگاه میکنه


    مثالشم توی کتاب دعوت به تمرین ذن هست : استاد ذن میتونه تشخیص بده که یک شخص به بیداری رسیده یا خیر ولی نمیتونه شخص رو به بیداری برسونه فقط میتونه تشخیص بده
    حال اینطرف (اگر مقایسه ام اشتباهه بگید) : استاد میتونه تشخیص بده کی تریدر شده و کی نه(برنامه هدف و دادن برنامه برای شخص دانشجو) ولی نمیتونه کسی رو مجبور کنه که تریدر شه و تقریبا به بیداری تریدری برسه
    راهشو نشونتون میده ولی رفتن این راه با ماستنقشه راه)

    چقدر همه چی بهم ربط داره / تقریبا من هر کتابی رو میخونم همین نکات چندین جا گفته شده/ مثل همون چرخه در چرخه ..حتی سریال دارک رو هم دیده باشید همینه چرخه باید چرخه رو تکمیل کنه

    اینجا بوجود اوردن چرخه با استاد بود تکمیلش با ما / قدیمیا تکمیلش کردن چرخه جدید مال ماست و چرخه بعدی مال بقیه و همه اینها توی فراکتال عظیم که هیچوقت هم کلوز نداره در حال تکمیله
    @amino

    موفق باشید
    من با حرفاتون موافقم و این چرخه رو در زندگیم حسش کردم،یه تجربه از خودم میگم شاید براتون جالب باشه: بعد دبیرستان من تصمیم گرفتم برم سربازی و بعدش بیام کنکور بدم و عملا 3سال از دوستام عقب موندم ولی به خاطر برنامه ای که داشتم عملیش کردم ، بعد خدمت سربازی رفتم کنکور آزمایشی ثبت نام کردم و هرماه یه امتحان در یه مدرسه داشتیم ، من فک کنم تنها نفر بودم که جدا از اون محیط بودم چون همهشون بچه دبیرستانی بودن که برای امتحان شرکت کرده بودن و کسی با شرایط من بینشون نبود و هر بار قبل امتحان من در حیاط دبیرستانه که قدم میزم و منتظر بودم تا امتحان شروع بشه ، شاید باورتون نشه این حرفم ، بچه هایی که در حیاط بودن انگار ورژن دیگه ای از دبیرستان خودم بودن که 3سال پیش داشتم یعنی تمام بچه ها با همون خصوصیت هاشون بودن ولی در قالب فردی دیگه و این خیلی برام عجیب بوده و هست ، این تجربه لمس نزدیک من از چرخه بود، انگاری یه نفر بودم که رفتم تو دنیای موازی و همون شرایط گذشتمو دارم با آدمای دیگه تجربه میکنم که همون خصوصیات افراد قبلی که باهاشون دوست بودم رو داشتن و یادش بخیر دنبال خودمم میگشتم بین اونا.
    از این تجربه من بعد یه سال فهمیدم وقتی استاد میگن چرخه ها تودرتو هستن و هر لحظه عمل میکنن یعنی چی.
    موفق باشین
    اهمیت هرچیز نه به خاطر ما که به خاطر خود اوست، ای کاش نگاه تو همان باشد که به آن می نگری. ناتانائیل! ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان می نگری...

  18. 10 کاربر برای این پست سودمند از mojtaba.k94 عزیز تشکر کرده اند:


  19. #2690

    abolfazljafari11 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2021
    محل سکونت
    کرمان
    نوشته ها
    1,601
    تشکر
    2,697
    8,191 بار در 1,624 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 63 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط MEMO نمایش پست ها
    سلام وقت بخیر من توی سایتشون هستم ولی دوره شون رو ندیدم ممنون میشم ادرس دوره شون رو قرار بدید موفق باشید
    سلام این دوره روانشناسی رو دیدین؟؟خوب و موثر بود؟؟؟
    لطفا از دوستان هم کسی شرکت کرده نظرشو بگه
    بهترین اموزگاران آن هایی هستند
    که به تو نشان میدهند کجا را نگاه
    کنی اما نمیگویند چه ببینی
    <<<<<امینو>>>>

  20. 7 کاربر برای این پست سودمند از abolfazljafari11 عزیز تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 25 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 25 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •