سلام
امیدوارم که خوب باشید
کتاب پول از یووال نوح حراری رو در اینجا معرفی کردم.
حال اینجا میخوام خلاصه ای از این کتاب مهم قرار بدم.


یووال نوح هراری در فصل اول کتاب خود با عنوان رایحه پول درباره تاریخچه پول و مبادلات بشر در ادوار و جوامع مختلف سخن می راند.
در ابتدا جوامع شکار خوشه چین پولی برای مبادله نداشتند و از طریق مبادلات کالا به کالا و تهارتر ساده اقدام به برآورد احتیاجات از دیگران می کردند و در واقع اقتصاد آن ها بر پایه همیاری ها و تعهدات بود، که بعد ها با ظهور جوامع کشاورزی هم این وضعیت چندان تغییر زیادی نکرد. ولی پیدایش شهرها و پادشاهی ها و بهبود در زیرساخت حمل و نقل فرصت هایی برای تخصص جدید ایجاد کرد.با تخصصی شدن ، دیگر تهاتر نمی توانست اساس یک اقتصاد پیچیده را شکل دهد. بعضی از جوامع سعی کردند ، این مشکل را با راه اندازی یک نظام تهاتر مرکزی تجمیع و توزیع محصولات حل کنند . با این حال اغلب جوامع روش ساده تری به نام پول را برای حل این مشکل انتخاب کردند. پول هر چیزی است که افراد تمایل دارند از آن برای نمود نظام مند ارزش اشیا دیگر با هدف مبادله کالاها و خدمات استفاده کنند و با آن می توانند به آسودگی به اندوختن ثروت بپردازند و اساسا حمل و نقل آسان است.در ادوار و جوامع مختلف پول در قالب های مختلفی ظاهر شد و بارزترین ویژگی آن این بود که همگان همیشه پول می خواهند.اعتماد ماده خام جدیدی است که تمام انواع پول از آن ساخته می شود. نقش حیاتی اعتماد نشان میدهدکه چرا نظام های مالی اینقدر با نظام های سیاسی و اجتماعی و ایدیولوژیکی ما ارتباط تنگاتنگ دارند.پول یگانه نظام اعتماد ساخته دست انسان است که می تواند تقریبا هر شکاف فرهنگی را پوشانده و درعین حال بین اس و اساس مذهب ،جنسیت ،نژاد ،سن یا ترجیح جنسی تبعیضی قایل نشود.


یووال نوح هراری در فصل دوم کتاب خود با عنوان کیش سرمایه دار درباره کیک در حال رشد اقتصاد و ظهور نظام سرمایه داری و مشکلات ناشی از این نظام بحث هایی به میان می آورد.
اقتصاد در بخش عمده ای از تاریخ اندازه ثابتی داشت، ولی در حال حاضر تولید جهانی کالاها و خدمات برابر با ۶۰ ترلیون دلار است که نسبت به ۲۵۰ ملیارد دلار در سال ۱۵۰۰ میلادی رشد شگفت انگیزی را نشان می*دهد.
آنچه بانک ها و کل اقتصاد را قادر می سازد تا سرپا ایستاده و مسبب چنین رشدی بکند ، اعتماد ما به آینده است.این اعتماد یگانه پشتوانه موجود برای بیشترین بخش از پول در دنیا است.در واقع اگر کیک جهانی به همان اندازه باقی می ماند ، هیچ جایی برای اعتبار به وجود نمی آمد. اعتبار در واقع برابر است با اختلاف کیک امروز و کیک فردا. رتبه های اعتباری هر کشور علاوه بر داده های اقتصادی محض ، همچنین عوامل سیاسی ،اجتماعی و حتی فرهنگی را نیز در نظر میگیرد.
ادعای اسمیت دال بر این که تمایل بشر خودخواه به افزایش سودهای شخصی خود اساس ثروت جمعی را تشکیل می دهد ، یکی از انقلابی ترین ایده ها در تاریخ بشریت است.اسمیت تضاد متعارف بین ثروت و اخلاق را انکار کرد و دروازه های بهشت را به روی ثروتمندان گشود.در واقع نظام سرمایه داری اسمیت بین سرمایه و ثروت محض فرق می گذارد. در عصر مدرن اشراف زادگی جای خود را به گروهی از نخبگان داده که اعضای آن باورمندان واقعی به نظام سرمایه داری هستند.اصل اساسی سرمایه داری این است که رشد اقتصادی والاترین خیر است.
چرخه جادویی سرمایه داری امپراطوری با تجربه موفق اکتشاف کریستف کلمب به این شکل بود که اعتبار ، اکتشافات جدید را تامین مالی می کند.اروپایی ها به منظور افزایش تعداد سرمایه گذاران بالقوه و کاهش ریسک که متحمل می شدند،به کمپانی های سهام مشترک روی آوردند و هلندی ها در سال ۱۵۶۸برای جلب اعتماد نظام مالی ، مصمم به پرداخت به موقع و کامل وام های خود بودند و از نظام قضایی مستقل و حقوق مالکیت خصوصی بهره می بردند. بعدها تجارت ناشی از سهام کمپانی ها منجر به تاسیس بازارهای بورس در بزرگ ترین شهرهای اروپایی شد. تجربه تلخ مربوط به حباب می سی سی پی نشان داد که حمایت بی دریغ قدرت های سیاسی از کمپانی ها و عدم نظارت بر کمپانی ها می تواند ضربه های سختی به چرخه اعتماد نظام اقتصادی کشورها وارد بکند.
از دیدگاه بازار آزاد سرمایه داری ،عاقلانه ترین سیاست گذاری اقتصادی این است که سیاست خارج از اقتصاد حفظ شود و وضع مالیات کاهش یابد و مقررات دولتی به حداقل برسد و نیروهای بازار اختیار کامل برای انتخاب مسیر خود داشته باشند ، ولی در واقع این وظیفه یک نظام سیاسی است که اعتماد را از طریق وضع قانون علیه تقلب ، تضمین کند و از حقوق کارگران در مقابل کارفرمای طماع محافظت کند.
یووال نوح هراری در فصل سوم کتاب خود با عنوان ازهم جداسازی بزرگ از علل وجودی نظام لیبرال و سپس تقابل این نظام با الگوریتم های عصر جدید و مشکلات حاصل از الگوریتم ها و آینده بشر سخن بیان می آورد.
لیبرال ها از بازارهای آزاد و انتخابات دموکرایتک حمایت می کنند، چون باور دارند هر انسانی به شکلی منحصربفرد ،فردی ارزنده است که انتخاب های آزاد او خاستگاه نمایی اقتدار اوست.دلیل موفقیت لیبرالیسم را نمی توان برهان های فلسفی آن که معتبرترین برهان ها بودند ، نسبت داد بلکه در واقع لیبرالیسم در قایل شدن ارزش برای هر انسانی ،منطق سیاسی و اقتصادی و نظامی سودمندی ایجاد کند.
امروزه انسان ها در خطر از دست دادن ارزشهای اقتصادی خود هستند زیرا هوش در حال جداشدن از هوشیاری آگاهی توسعه یافته است.ما در حال توسعه انواع جدیدی از هوش غیرهوشیار هستیم که می*تواند مشاغل نیازمند هوش بالا را بهتر از انسان ها انجام دهد و دلیل آن هم این است که تمام این وظایف براساس تشخیص الگو هستند.نمونه ای از کاربرد الگوریتم های را می توان در حال حاضر در صنعت اتومبیل های خودران و یا الگوریتم های تجاری و صنعت پزشکی و سلامت ( با ظهور با سیستم واتسون) وحتی هنر (با سیستم امی و انی) پیدا کرد.این ایده که انسان ها همیشه قابلیتی منحصر بفرد و فراتر از دسترس الگوریتم های ناهوشیار دارند فقط یک اندیشه پوچ و واهی است، زیرا در واقع موجودات زنده در واقع مجموعه ای از همان الگوریتم ها ولی بصورت ارگانیک هستند. ولی همین طور که الگوریتم ها انسان ها را از بازار کار بیرون می راند،ثروت و قدرت نیز ممکن است در دست تعداد اندکی از نخبگان که قوی ترین الگوریتم هارا در اختیار دارند،متمرکز شود. این ایده چندان دور از ذهن نیست که ما در قرن ۲۱ شاهد ظهور طبقه بی*مصرف خواهیم بود که صرفا بیکار نخواهند بود ،بلکه اشتغال ناپذیر خواهند بود.این غنای تکنولوژیک احتمالا تغذیه و حمایت از جمعیت بی مصرف را ساده خواهد کرد، با این حال چنین توسعه*ای ضربه مهلکی به باور لیبرال به تقدس زندگی انسان و تجارب انسانی وارد می کند.
طی سده ۱۹ و ۲۰ ام باور به فردگرایی لیبرال بسیار معنادار بود، زیرا هیچ پاسخ الگوریتمی خارجی وجود نداشت که بتواند واقعا به شکلی کارا مرا زیر نظر بگیرد. بهرحال فناوری سده ۲۱ ام ممکن است الگوریتم های جانبی را قادر به هک کردن بشریت و شناختن من بهتر از خود من کند. هنگامی که این اتفاق بیفتد باور به فرد گرایی فرو خواهد پاشید و اختیار از انسان های منفرد صلب و به الگوریتم های شبکه ای داده می شود.درواقع عقلانی خواهد بود که در زمینه تصمیم گیری و انتخاب های زندگی، من بیشتر و بیشتر به این الگوریتم اعتماد کنم. جنبش خود کمی سازی شده ، استدلال می کند که خود چیزی جز الگوهای ریاضی نیست. سیستم های جدید برخلاف خود روایت گر که امروز ما را کنترل می کند ، تصمیمات را بر اساس داستان های خودساخته نمی گیرند و بدلیل میانبرهای شناختی و تجارب حاصل از قاعده اوج پایان منحرف نمی شوند. لیبرالیسم خود روایت گر را مقدس می دانست ولی به محض این که ما نظام واقعا بهتری داشته باشیم ، سپردن اختیار به دست خود روایت گر بی احتیاطی خواهد بود.
مایکروسافت در حال توسعه سیستم پیچیده ای به نام کورتانا است که در واقع او انقدر مرا خوب می شناسد که میداند دقیقا کدام دکمه های درونی من را فشار دهد تا مرا وادار به پیروی از خود کند. فناوری های جدید قرن ۲۱ ممکن است انقلاب بشری را معکوس ساخته و اختیار آن ها را سلب کرده و الگوریتم های غیربشری را به قدرت برساند. راه حل لیبرالیسم برای رفع نابرابری های اجتماعی عصر حاضر زمانی که ثروتمندان و فقرا نه تنها از طریق ثروت بلکه از طریق شکاف های واقعی زیست شناسی از هم جدا می*شوند، بشدت ناکارآمد است.
در سده ۲۱ شاید جدا کردن واگن های بشری بی مصرف درجه ۳ و شتاب دادن به واگن های درجه ۱ به سمت جلو (هرچقدرهم که بی رحمانه باشد) می*تواند کارآمدترین استراتژی باشد. در آینده برزیل برای رقابت با ژاپن شاید ناچار به انجام این کار باشد.

امیدوارم که براتون مفید بوده باشه.