سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه
در ادامه توضیحاتی که از کتاب عادت های اتمی داشتم .به دلیل درخواست دوستان تصمیم گرفتم توضیحات کامل تری رو نسبت به این کتاب ارایه کنم و از مطالب خلاصه مطالب استفاده کنید
بخش سوم
بخش مهم
کتاب عادت های اتمی
برای انگیزه اعتبار بیش از حدی قائل شده اند؛ غالبا محيط اهمیت بیشتری دارد.
اگر وارد آشپزخانه شوم و یک بشقاب کلوچه را ببینم که روی اوپن است، نصف شان را برمیدارم و شروع به خوردن می کنم، حتی اگر از قبل به خوردن کلوچه فکر نکرده و لزوما هم احساس گرسنگی نداشته باشم.
محیط همچون یک دست نامرئی است که رفتار انسانی را شکل می دهد. صرف نظر از شخصیت های منحصربه فردمان، رفتارهای معینی هستند که تحت شرایط محیطی خاص دائما از ما سر می زنند. در یک خیابان تاریک، افراد معمولا با احتیاط و حواس جمع رفتار می کنند. در این راستا، شایع ترین فرم تغییر جنبه درونی ندارد، بلکه از بیرون رخ میدهد: ما بر اساس دنیای پیرامون مان عوض می شویم. هر عادت به چهارچوب وابسته است.
هر موجود زنده روش های خودش را برای حس و درک دنیا دارد. عقابها ديد راه دور بسیار خوبی دارند. مارها می توانند با زبان بسیار حساس خود «هوا را بچشند» و بو را استشمام کنند.حتی باکتری هم گیرنده شیمیایی دارد -سلول های حسگر ریزی که به آنها اجازه ردیابی مواد سمی محیط را میدهد.
در انسان ها، درک با استفاده از سیستم حسی-عصبی انجام می گیرد. ما دنیا را از طریق بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی درک می کنیم. اما راههای دیگری را هم برای حس کردن محرک ها داریم. برخی خودآگاه اند، اما عمدتا ناخودآگاه محسوب می شوند. مثلا می توانید زمانی که دما به خاطر وقوع یک طوفان افت کرد يا زمانی که درد معده تان افزایش یافت یا زمانی که تعادل تان به خاطر راه رفتن روی یک زمین سنگلاخی برهم میخورد را حس کنید. دریافت کننده های بدن شما، گستره وسیعی از محرک های درونی نظیر میزان نمک موجود در خون خودتان یا نیاز به نوشیدنی هنگام تشنگی را حس می کنند.
اما قدرتمندترین قابلیت حسی همه انسانها، قدرت بینایی است. بدن انسان حدود ۱۱ میلیون دریافت کننده حسی دارد که تقریبا ۱۰ میلیون از آنها به بینایی اختصاص دارند. برخی از متخصصان برآورد می کنند که نیمی از منابع مغز برای دیدن استفاده میشود. با توجه به این که بیش از سایر حواس به بینایی متکی هستیم، جای تعجب ندارد که سرنخ های بصری، بزرگ ترین محرک رفتارمان باشند.
به همین دلیل، یک تغییر کوچک در آنچه می بینید میتواند به یک تغییر بزرگ در اعمال تان منجر شود. در نتیجه می توانید تصور کنید که زندگی و کار در محیطهایی با سرنخهای مفید پر شده اند و اجتناب از محیطهای غیرمفید، تا چه اندازه اهمیت دارد.
لزومی ندارد که قربانی محیط تان باشید. می توانید در نقش معمار آن نیز ظاهر شوید.
هر عادت با یک سرنخ آغاز می شود و احتمال این که سرنخ های برجسته مشهودتر باشند، بیشتر است. متأسفانه محیطهایی که در آن زندگی و کار می کنیم، غالبا انجام ندادن برخی کارها را برایمان ساده می کنند، زیرا هیچ سرنخ مشهودی برای تحریک آن رفتار وجود ندارد.وقتی قفسه کتابهایت در گوشه اتاق مهمان ها قرار گرفته است، خیلی ساده می شود کتاب نخواند. وقتی ویتامینهایت در محلی دور از دسترس در آشپزخانه قرار دارند، به سادگی می توان مصرفها فراموش کرد. وقتی سرنخ های تحریک کننده یک عادت خیلی جزیی یا پنهان باشند به سادگی می توان آنها را نادیده گرفت.
قدرت سرنخ های مشهود را در زندگی خودم تجربه کرده ام. عادت داشتم که از فروشگاه سیب بخرم، آنها را در جا میوهای پایین یخچال بگذارم و به کل آنها را از یاد ببرم. تازه زمانی به یادشان می افتادم که سیب ها پوسیده شده بودند. هیچگاه آنها را نمی دیدم، بنابراین هیچ وقت هم اقدام به خوردنشان نمی کردم.
ناگهان توصیه خودم را به کار گرفتم و محيط را از نو طراحی کردم. یک کاسه بزرگ و شکیل گرفتم و آن را وسط اوپن آشپزخانه گذاشتم. دفعه بعد که سیب خریدم، آنها را داخل این کاسه گذاشتم؛ جایی که بتوانم به راحتی آنها را ببینم. به شکلی جادویی از آن به بعد روزی چند سیب میخوردم، چون دیگر در معرض دیدم قرار داشتند.
در این جا چند راهکار ارائه شد که میتوانید محیط خود را از نو طراحی کنید و سرنخهایی بسازید تا عادت های مدنظرتان مشهودتر شوند:
اگر میخواهید یادتان بیاید که هر شب داروهایتان را مصرف کنید،قوطی قرص خودتان را مستقیما کنار شیر آب دستشویی بگذارید.
اگر می خواهید یادتان بماند که یادداشتهای تشکر بیشتری را ارسال کنید، تعدادی از برچسب های مربوطه را روی میز کارتان قرار دهید.
اگر می خواهید یک عادت به بخشی از زندگی شما تبدیل شود، آن سرنخ را به بزرگی از محیط خود تبدیل کنید. پایدارترین رفتارها معمولا چندین سرنخ دارند.
با پخش و پلاکردن محرکها در جای جای محیط اطرافتان، می توانید احتمال این را که در سرتاسر روز به آن عادت فکر کنید افزایش دهید. مطمئن شوید که بهترین انتخاب هایتان، مشهودترین موارد هستند. وقتی سرنخهای عادات خوب دقيقا جلوی چشمتان قرار دارند، اتخاذ یک تصمیم بهتر، خیلی ساده و طبیعی خواهد بود.
به صورت ذهنی عادت هایمان را به موقعیت های مکانی که آنها رخ می دهند نسبت می دهیم: خانه، دفتر کار، باشگاه. هر موقعیت نوعی ارتباط را با عادتها و روتین های ما توسعه می دهد. شما رابطه به خصوصی را با اشیای روی میز کارتان، آیتم های روی اوپن آشپزخانه یا اشیای داخل اتاق خوابتان برقرار می کنید.
رفتار ما نه توسط اشیای محیط بلکه بر اساس رابطه ما با آنها تعریف می شوند. در واقع، صرفا مدنظر قراردادن تأثیرگذاری محیط بر رفتارتان، یک رویکرد فکری مفید است. محیط خود را به گونه ای تصور نکنید که انگار با اشیای مختلف پر شده است، بلکه آن را پر از روابط مختلف تصور کنید. به نحوه تعامل تان با محیطهای پیرامون فکر کنید. مثلا یک آدم هر شب به مدت یک ساعت روی مبلش می نشیند و کتاب می خواند. اما برای یک نفر دیگر، مبل جایی برای تماشای تلویزیون و خوردن یک کاسه بستنی پس از اتمام ساعات کاری است. افراد مختلف می توانند حافظه های متفاوت و بدین ترتیب عادتهای متفاوتی را در قبال یک مکان یکسان داشته باشند.
خبر خوب؟ می توانید خودتان را آموزش دهید که یک عادت به خصوص را با یک محیط به خصوص پیوند بزنید.
در یک مطالعه، دانشمندان به بی خواب ها توصیه کردند که فقط هنگام خستگی به داخل رختخواب هایشان بروند. اگر نتوانستند بخوابند، در یک اتاق دیگر بشینند تا حس خواب آلودگی به سراغ شان بیاید. کم کم سوژهها یاد گرفتند که چهاچوب رختخواب شان را مترادف با خوابیدن بدانند و به همین دلیل وقتی وارد خواب شان می شدند، سریعتر خواب شان می برد. مغز آنها یاد گرفت که خوابیدن، تنها کاری است که باید در آن اتاق رخ دهد؛ نه ور رفتن با گوشی، نه تماشای تلویزیون، نه زل زدن به ساعت.
ارتباط دادن یک عادت نو با یک چهارچوب جدید ساده تر است تا این که بخواهید یک عادت جدید را در حضور سرنخ های رقیب و کنونی بسازید. اگر هر شب در اتاق خواب تان تلویزیون تماشا می کنید، زود خوابیدن در آن جا میتواند دشوار باشد. اگر همیشه عادت دارید که در اتاق نشیمن با کنسول تان بازی کنید، درس خواندن در آن جا دشوار است. اما وقتی از محیط نرمال خود بیرون می آید، گرایشهای رفتاری تان را کنار می گذارید. دیگر با سرنخهای محیطی پیشین نمیجنگید و بدین ترتیب می توانید عادت های جدید را بدون مداخله آنها بسازید.
دوست دارید تفکرتان خلاقانه تر شود؟ به یک اتاق بزرگ تر یا پاسیوی زیرشیروانی با یک ساختمان با معماری گسترده تر بروید. از آن مکانی که کارهای روزمره تان در آن انجام میشود و بدین ترتیب با الگوهای فکری فعلی تان همراه است، جدا شويد.
وقتی شرایطش را ندارید که به یک محیط کاملا جدید وارد شوید، محيط کنونی خود را از نو تعریف کنید یا چیدمانش را تغییر دهید. یک مکان جداگانه را برای کار، مطالعه، ورزش، سرگرمی و آشپزی بسازید.
هر زمان که امکان داشت، سعی کنید چهارچوب وقوع یک عادت را با چهارچوب دیگری قاطی نکنید. وقتی اختلاط چهارچوب ها را آغاز کردید، جنگ میان عادتها آغاز خواهد شد و در این شرایط معمولا عادت های ساده تر پیروز می شوند. دقيقة به همین دلیل است که گستردگی تکنولوژی مدرن میتواند یک نقطه قوت و در آن واحد یک نقطه ضعف باشد.
می توانید از تلفن خود برای انواع و اقسام وظایف بهره و آن را به یک دستگاه قدرتمند تبدیل می کند. اما وقتی میتوانید از آن تقریبا برای انجام هر کاری بهره بگیرید، به سختی می توان در هر لحظه آن را فقط به وظیفه اختصاص داد. دوست دارید بهره وری داشته باشید، اما ذهن تان شرطی که هر زمان گوشی باز می شود، با آن به شبکه های اجتماعی بروید، ایمیل بفرستید و بازی کنید.
این آش شله قلمکاری از سرنخ های مختلف است. شاید با خودتان بگویید: «تو چه می فهمی. من در نیویورک زندگی می کنم. آپارتمان من به اندازه یک گوشی هوشمند است. هر اتاق من باید چند نقش را به صورت همزمان ایفا کند.» حرف تان حق است. اگر فضای شما محدود است، اتاق خود را به چند منطقه فعالیت جداگانه تقسیم کنید: یک صندلی برای اخواندن، یک میز تحریر برای نوشتن، یک میز غذاخوری برای خوردن. میتوانید همین کار را با فضاهای دیجیتال تان انجام دهید. نویسنده ای را میشناسم که از کامپیوتر فقط برای نوشتن استفاده می کند، تبلتش فقط برای مطالعه است و گوشی نیز فقط برای شبکه های اجتماعی و ارسال پیامک استفاده می شود. هر عادت باید منزلگاهی داشته باشد.
اگر بتوانید به این استراتژی پایبند بمانید، هر چهارچوب با یک عادت به خصوص و مود فکری خاص همراه خواهد شد. عادتها تحت چنین شرایطی که پیش بینی پذیرند، رشد می کنند. وقتی پشت میز کارتان می نشینید، تمرکزتان ناخودآگاه روی کار میرود. وقتی در فضایی که برای ریلکس شدن ساخته شده است قرار می گیرید، کسب آرامش راحت تر می شود. اگر از اتاق خوابتان فقط برای خوابیدن استفاده کنید، خواب سریع تر به چشمانتان خواهد آمد. اگر خواهان رفتارهای باثبات و قابل پیش بینی هستید، باید محیطی باثبات و پیش بینی پذیر داشته باشید.
یک محیط باثبات که هر چیز دارای جایگاه خودش است و هر هدف محيط مختص خودش را دارد، جایی است که عادت ها به راحتی شکل می گیرند.
خلاصه فصل
اعمال تغییرات کوچک در چهارچوب میتواند به تغییرات بزرگ و تدریجی در رفتارتان ختم شود.
هر عادت با یک سرنخ آغاز می شود. احتمال این که سرنخ های برجسته به چشممان بیایند، بسیار بیشتر است
. سرنخهای عادت های خوب را به شکلی مشهود در محیط پیرامون تان قرار دهید.
معمولا عادتهای شما نه با یک محرک خاص بلکه با کل چهارچوب پیرامون آن رفتار همراه هستند. آن چهارچوب به سرنخ شما تبدیل می شود.
ایجاد عادت های جدید در محیط جدید ساده تر است، زیرا لزومی ندارد در آنجا با سرنخ های قدیمی بجنگید.
تجربه شخصی:
به شخصه از موارد بالا استفاده های خیلی خوب و مفیدی بردم.
مثلا من هیچ وقت نمیتونستم یک کتاب رو کامل بخونم اما با اجرای این تکنینک توی 4 ماهه اخیر تونستم 3 کتاب سنگین رو تموم کنم برای این هدفم داخل اتاقم یک مبل مخصوص کتابخوانی قرار دادم.
یا مثلا هدفی که همین هفته اجرا کردم تمرین گیتار بود. شاید یک سالی میشد که اصلا دست به گیتار نزده بودم ولی الان که از کمد آوردمش و دقیقا کنار اتاق قرارش دادم خیلی راحت هر روز بدون اراده خاص میرم و تمرین میکنم.
درباره شغل و حرفه خودمون یعنی فارکس هم روی یک تابلو وایت برد خیلی بزرگ و خوشگل فقط نوشتم FX و هر روز وقتی بیدار بشم اولین چیزی که میبینم هدفم هست و خیلی راحت میرم سراغ موارد مربوطه.
امیدوارم لذت کافی را برده باشید
پ.ن:دوستان خیلی از شاخ برگ های مطلب رو زدم برای اینکه کوتاه تر باشه و بتونید راحت تر استفاده کنید و از صبر حوصله تون خارج نشه. اگر احساس میکنید نیاز به مثال های بیشتری داره این موضوع در جریانم بگذارید.
@zaraa @Ali97