صفحه 14 از 56 نخستنخست ... 4121314151624 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 131 به 140 از 552

موضوع: مطالعه.نظرات و خلاصه برداری کتاب

  1. #131

    sara.sat آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2020
    نوشته ها
    840
    تشکر
    8,492
    7,936 بار در 858 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 161 پست
    برچسب زده شده
    در 2 تاپیک
    خلاصه فصل 8


    برای شناخت شخصیت موفقیت جو در درون خودمان باید بدانیم که شکست و موفقیت مثل بذری است که در شخصیت و کردار ما جابجا میشوند.
    ابتدا باید شکل و شمایل آنرا بشناسیم
    مکانیزم هدایت خلاق هدف جو است و بنابراین شرط لازم استفاده از آن ، داشتن هدف مشخص و واضح است. اغلب ما شخصیت ترقی جو و پیشرفت طلب داریم، اما از جهت پیشرفت و طرقی اطلاعی نداریم.باید به شخصیتی برسیم که امکان روبرو شدن موثر با محیط و حقیقت برایمان فراهم شود.
    اجزای تشکیل دهنده شخصیت موفقیت جو:
    1- 1- موقعیت شناسی: وقتی هدفی برای خود تعیین کردید، باید شبیه به یک دوچرخه تعادلش را حفظ کنید و برای این منظور لازم است در یک جهت (در جهت نیل به هدف) حرکت کنید. طرحی برای رسیدن به هدفتان داشته باشید. به آینده بیندیشید و از گذشته دست بردارید.علاوه بر اهداف شخصی ؛ اهداف غیرشخصی هم لازم است. مثلا ببینید چگونه میتوانید به همکارتان کمک کنید؟ نه به خاطر وظیفه؛ بلکه چون میخاهید به اوکمک کنید اینکار را انجام دهید.

    2- 2- تفاهم: لازمه تفاهم ارتباط مناسب است.اغلب ناکامی های ما در روابط انسانی، حاصل سو تفاهمات است. هیچ سیستمی بدون ارتباط قادر به کار نیست.انتظار نداشته باشید دیگران هم مثل شما فکر کنند.از خود بپرسید اوچکونه به این موضوع نگاه میکند؟ موقعیت خود را چگونه تفسیر میکند؟ درباره آن چه احساسی دارد؟ اینگونه سطح تفاهم بالا میرود. گمانه زنی نکنید. با حقایق برخوردی صمیمانه داشته باشید.مهم نیست حق با کیست؟! مهم خوده حق است. در رابطه با مردم سعی کنید موقعیت را از دید آنها و هم از دید خودتان نگاه کنید

    3- 3- شهامت: تنها داشتن هدف و درک شرایط کافی نیست، باید شهامت عمل کردن داشته باشید تا اهداف ؛ امیال و باورهایتان به حقیقت تبدیل گردد. در این دنیا چیز صددرصد مطمئن و تضمین شده وجود ندارد. تفاوت میان آدم موفق و ناموفق در شهامت است. بی تحرک نباشید، دست روی دست نگذارید، شهامت اشتباه کردن و ناکام ماندن را نیز بپذیرید. بدانید که اشتباه رفتن بهتر از ایستا بودن و حرکت نکردن است. ایمان و شهامت دو غریزه طبیعی است که اگر در مسیر صحیح و روی استعدادهای خدادای بخت آزمایی نکنیم معتاد میزهای قمار یا بطری های مشروبات الکلی می شویم. حتی در رابطه با چیزهای جزیی هم شجاعانه رفتار کنید.

    4- 4- خیرخواهی: شخصیت های موفق به سایرین هم اهمیت میدهند. و برای همنوعانشان احترام قائل میشوند. مسائل و نیازهای آنها را در نظر میگیرند و با دیگران همانطور که زیبنده انسانهاست رفتار میکنند. وقتی نسبت به سایرین احساس خیرخاهی داشته باشیم بدون استثنا برای خودمان هم خیرخاه تر میشویم. با درک حقیقت در رابطه با مردم ، ارج و قرب آنها را پیش خود بالا ببرید. به خود زحمت بدهید ،کمی در رابطه با احساسات، امیال و نیازهای سایرین فکر کنید. بدانید که رفتار شما با دیگران رابطه مستقیم با احساس شما دارد.

    5- 5- مناعت: در ذهن خود این را فرو کنید که دست کم گرفتن خود فروتنی و شکست نفسی نیست، عیب و گناه است. بزرگترین راز مناعت این است: از مردم قدردانی کنید. برای فرد فرد مردم احترام قایل شوید. مناعت نفس حاصل کارهای عظیمی که کرده اید نیست! ، حاصل دارایی و ثروت نیست، ارتباطی با ساخته های شما ندارد، بلکه ناشی از قدری است که برای خود به عنوان بنده خداوند قائل هستید. سایرین هم مثل شما

    6- 6- اعتماد بنفس: این مورد با تجربه کردن موفقیت حاصل میشود.وقتی کاری را برای بار اول انجام میدهیم؛ از نتیجه اش آنقدرها اطلاعی نداریم.علتش این است که موفقیت را تجربه نکرده ایم. به تدریج و با موفقیت های کوچک شروع کنید. روش دیگر ایجاد عادت، یادآوری موفقیت ها و فراموشی ناکامی هاست. ذهن ما به گونه ایست که ناکامی ها را فراموش میکند. حتی اگر تکرار ناکامی ها بیشتر از موفقیت ها باشد.در نهایت این راه و شیوه صحیح است که در ذهن میماند. اگر تجربه شکست ها را در ذهن خود زنده نگه دارید و موفقیت ها را فراموش کنیم ، اعتماد بنفس خود را از بین میبریم

    7- 7- خودپذیری: خود را بشناسید تا به خوشبختی واقعی برسید. اگر سرتان به تنتان می ارزد برای ثروتی که دارید نیست، برای قهرمان بودنتان نیست، علت این است که پروردگار شما را در تصویر خویش آفریده. شخصیت خود را میتوانیم تغییر دهیم، اما خویش ذاتی تغییر دادنی نیست. خودپذیری داشته باشید یعنی خود را آنطور که هستید با تمام تقصیرها، نقطه ضعف ها ، نواقص و اشتباهات، نقاط مثبت و منفی تان قبول کنید. ممکن است اشتباه کرده باشید یا اشتباه بکنید اما این به معنای اشتباه بودنتان نیست.

    برای اصلاح اشتباهات و کمبودها ابتدا آنها را بشناسید (اقرار به گناه) . همین حالا هم سر به تنتان می ارزد. به صرف اینکه امیال بیولوژیکی طبیعی را بطور کامل احساس نمیکنید، ناراحت نباشید. از شکل و شمایل خود ناراضی نباشید.اگر خود را قبول نکنید، هرگز از امکانات و استعدادهای بالقوه درون خود بهره کافی نخاهید برد.

    نکات مهم:
    1- 1- شخصیت موفقیت جو درون خودتان را به شکل کاملی درک کنید

    2- 2- نقاط ضعف و قوتش را بشناسید. برای ضعف ها راه حل بیابید و به نقاط قوت بیشتر تمرکز کنید

    3- 3- هفت مورد گفته شده را در خود بسنجید و ببیند با کدامیک ارتباط بهتری داشته اید. سعی کنید کل موارد را در خود تقویت کیند

    4- 4- شما از کسی برتر نیستید، از کسی کمتر نیستید، شما خودتان هستید. این را بطور صحیحی در مورد خود بشناسید

    5- 5- برای رسیدن به اهداف و امیال برنامه ریزی و زمان بندی کنید.
    ای تو در کشتی تن، رفته به خواب
    آب را دیدی... نگر در آب، آب

    آب را آبی است کو می راندش
    روح را روحی است و می خواندش

  2. 9 کاربر برای این پست سودمند از sara.sat عزیز تشکر کرده اند:


  3. #132

    pourya.nba آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2021
    محل سکونت
    earth
    نوشته ها
    68
    تشکر
    136
    653 بار در 71 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 0 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    سلام به عزیزان لطفا هر کس یکی از این سه کتاب رو خونده نظرش رو بگه که چقدر مناسب و لازمه:



  4. 7 کاربر برای این پست سودمند از pourya.nba عزیز تشکر کرده اند:


  5. #133

    Mr. & Mrs. hatami آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2020
    محل سکونت
    طهران
    نوشته ها
    1,103
    تشکر
    6,983
    14,896 بار در 1,165 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 34 پست
    برچسب زده شده
    در 1 تاپیک
    عرض ادب و احترام
    فصل هفتم
    می توانید عادت خوشبختی را به دست اورید.
    اکثر مردم در دنیا خاموش هستند، و به طور آزمایشی در ان زندگی می کنند،انگار که دنیا به انها تعلق نداشته است.هنگامی که از شخصی سوال میکنیم که اهدافشان چیست،میگویند من فقط میخواهم شاد باشم،پاسخ معمولی است.این فقط عذری است که به اهداف به صورت جدی فکر نشود!!!ما موضوع خوشبختی را نه از دیدگاه فلسفی بلکه از دید پزشکی بررسی میکنیم،توضیح دکتر از خوشبختی(حالتی از ذهن که در ان فکر ما نسبت به زمان حالت مطبوعی دارد.طبق ازمایش های که انجام شده مشخص شده که خوشبختی در ذات انسان و دستگاه جسمی اش است.افراد در زمانی که شاد هستند حالت جسمانی بهتر و سالم تری دارند و اندام های مانند معده ،قلب و کبد عملکرد بهتری دارند،حتی میتوانند بهتر ببینند،بهتر بشنوند.شادی چیزی نیست که ما بخواهیم ان را به دست بیاوریم یا یک مسئله ای اخلاقی نیست،همان گونه که گردش خون یک مسئله اخلاقی نیست.هر دو برای سلامتی ضروری هستند(شادی پاداش فضیلت نیست،بلکه خود فضیلت)ما باید شاد بودن را به عنوان یک نیاز برای بدن و ذهن مان بدانیم،شاد بودن نیاز به چیزی ندارد.ما زمانی شاد خواهیم بود که ازدواج کنیم،شغل بهتری داشته باشیم،هنگامی که خانه خریده باشیم،یا هنگامی که پیروزی به دست اورده باشیم.این ها همه انسانهای نا امیدی هستند،شادی یک عادت ذهنی است،و اگر در حال حاضر آموخته و اجرا نشود،هرگز تجربه نمیشود.اگر قرار است شاد باشیم فقط باید شاد باشیم،همین و بس.نه اینکه به خاطر چیزی شاد باشیم.یک علت عمده ای ناشادی این است که چیزهایی را که ابدا شخصی نیستند شخصی تلقی میکنیم.همان مثال معروف که استاد در ویدیو گفتن،وقتی دو تا ماشین با هم تصادف میکنند به جای اینکه با هم درگیر بشن اهنگ بزارن و شادی کنن و بخندن.هنگامی که رویدادها به ما میگویند،شاد باش، ناراحت باش مانند یک برده مطیع عمل میکنیم و هیچ عکس العملی نشان نمیدهیم.اگر اتفاق بدی برای ما رخ دهد، نباید با اضافه کردن عقاید خودمان ، ان اتفاق را تلخ تر کنیم،مثل کسی که کل سرمایه خود را از دست داده است و فکر میکند که بدبخت شده است.این که پول خود را از دست داده است یک واقعیت است،ولی با اضافه کردن عقاید خودمان که بدبخت شده ایم، کار را سخت تر میکنیم.انسانها نه با چیز های که رخ میدهد،بلکه با دیدگاه خود نسبت به چیزهایی که رخ میدهد،ناراحت میشوند.هنگامی که تصمیم گرفتم دکتر شوم،به من گفتند که به دلیل فقر والدینم نمی توانم دکتر شوم،این که پدر و مادرم پول نداشتند درست بود،ولی اینکه نمیتوانم یک پزشک شوم فقط یک نظر بود.یکی از چیزهایی که به من خیلی کمک کرد این بود که مرتب به خاطر داشتم همه ای این غیر ممکن ها یک نظر بود،نه یک واقعیت.
    (جوهره ای سایکوسایبرنتیک جدا سازی دقیق، ارام و فوق العاده خودکار واقعیت از خیال ، واقعیت از نظر، و شرایط واقعی از مانع بزرگ نمایی شده است، به گونه ای که اقدامات و عکس العمل های ما موکدا به واقعیت ها ،و نه به نظرات خود ما یا دیگران ،مبتنی شوده اند.
    نسخه: عادت کنید در مقابل تهدیدها و مسائل،به طور تهاجمی و مثبت عکس العمل نشان دهید.عادت کنید همیشه هدف گرا باشید بی ارتباط به اینکه چه اتفاقی می افتد.باید قبول کرد،برای شاد بودن باید قربانی کرد.بله، ممکن است لازم باشد شکاکیت،بدبینی،عادات و باورهای قدیمی را قربانی کنید.دوست من شما درخت نیستد که عمیقا در یک مکان روانی یا رفتاری ریشه کرده باشید و نتوانید به نقطه ای روشن تری نقل مکان کنید.

    ((شادی،فقط زمانی که ان را بسازید،اگر کسی دیگر آن را بسازد، سرگرمی است))

    با تشکر
    ویرایش توسط Mr. & Mrs. hatami : 09-29-2021 در ساعت 00:14
    اگر میخواهید مانند استاد امینو شوید،مانند استاد امینو شوید.
    موفق باشید(که میدونم قطعا موفق هستید) امینو(پدر معنوی)

    در هر معامله فکر کنید که ان معامله تنها ترید در طول زندگی شماست(امینو)

    و خداوند امینو را آفرید...


  6. 8 کاربر برای این پست سودمند از Mr. & Mrs. hatami عزیز تشکر کرده اند:


  7. #134

    Saman01 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2021
    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    590
    تشکر
    6,017
    3,367 بار در 727 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 99 پست
    برچسب زده شده
    در 4 تاپیک

    سایکوسایبرنتیک

    ((بیشتر مردم در جواب سوال «هدف شما چیست؟» میگویند:" میخواهیم به شادی و سعادت دست یابیم". این جمله بهانه ای است برای سرپوش گذاشتن بر بی هدفی. در حقیقت انها هیچ گاه، در زمینه هدف زندگیشان جدی فکر نکرده اند.))
    ((فرد بجای رو به رو شدن با حقیقت، خود را در محیطی غیر مادی و نامفهوم حبس می کند.))
    ***** ***** ***** ***** ***** *****
    1400/7/7
    سلام و عرض ادب
    فصل هفتم:
    شادی عادتی است برای همه
    این فصل در مورد موضوع شادی هست. اونم نه از نظر فلسفی و تئوری، بلکه از دیدگاه علم پزشکی
    شادی، نیازی فطری و طبیعی است. ذهن انسان و فیزیک بدن در صورت وجود شادی و نشاط میتونه بهتر بیندیشه و عمل کنه. اعضای بدن و نیروهای 6گانه هم در شرایطی بهتر عمل میکنن و این در آزمایش هم خودشو نشون داده. کسانی که در ذهنشون احساسات و افکار مثبت و شادی رو می پروروندن و در کل شاد بودن، حواس لامسه، چشایی، بینایی، بویایی و شنواییشون قوی تر شده و بهتر عمل کردن دکتر ویلیام بیتز تونسته ثابت کنه که وقتی فرد به مسایل خوشایند فکر کنه، یا در ذهن، صحنه های دلپذیری رو مجسم کنه، قدرت بیناییش مثل بنز افزایش پیدا میکنه. در طب روان تنی هم ثابت کردن که معده، کبد، قلب و بقیه اعضای بدن در زمان شادی، بهتر و راحت تر کار میکنن
    نورمان کارین، در نبردی طولانی با سرطان، توانست با استفاده از نوار های ویدیویی و فیلم های کمدی و خنده دار بر بیماری اش فایق آید و سلامتی خود را بازیابد. دکتر شیندلر: "ریشه ی تمام بیماری های روانی در غم و اندوه و درمان همه ی آنها به دست شادی است."(دقت کنید واژه ی بیماری در انگلیسی باستان به معنی ناراحتی و غم است). شادی یک صفت اکتسابی یا ژنتیکی نیست. هم چنین، بر خلاف تصور همه، نمی توان شادی را جز موضوعات اخلاقی و معنوی طبقه بندی کرد. اگر بگوییم شادی امری اخلاقی است و در زمره ی مسایل معنوی قرار میگیرد، پس گردش خون بدن هم باید جز مسایل اخلاقی باشد. البته شادی هم به اندازه گردش خون برای انسان لازم و ضروری است. در تعریفی ساده، شادی حالتی ذهنی است که در ان تفکری خوشایند درباره ی اوقاتی خوش داریم. شادی پاداش تقوا نیست، بلکه خود تقواست. شادی نتیجه ی طبیعی نداشتن خودخواهی است، نه قیمت، بها و پاداش آن. این فکر که درد و رنج راه رسیدن به شادی است کاملا اشتباه است. خداوند شادی را به طور مساوی میام همه تقسیم نکرده است. اگر شما شاد و خشنود باشید، هیچ حقی از دیگران ضایع نمی شود و باعث نمی شود سهم کمتری به آنها برسد. شادی، یک خصلت است. اگر بیاموزیم که در لحظه زندگی کنیم و همیشه این روش را بکار گیریم، هرگز طعم ناراحتی یا ناکامی را نخواهیم چشید. حل مشکلات خارجی ضامن شادی شما نیست. یک مشکل را حل کردید، مشکل دیگری سر بر می اورد. پس همیشه شاد بودن تنها چاره ی شماست. همین و بس. منتظر دلیل برای شادی نباشید
    انسان به طور ناخوداگاه عادت کرده است نسبت به تمام ناراحتی های کوچک و بزرگ، خستگی، کسالت، دلخوری و.... با عصبانیت و کج خلقی واکنش دهد. این واکنش ها حاصل چندین سال تمرین میباشند که تبدیل به عادت شدند. این عادت ها هم از اونجایی شکل گرفتن که ما یک حادثه رو به عنوان بی احترامی یا ضربه ای به عزت نفسمون تلقی کردیم یا به قول معروف به خودمون گرفتیم و بهمون بر خورده. ما میتوانیم در بحرانی ترین و پیچیده ترین شرایط، خود را تا حدی از چنگال ناراحتی ها رها سازیم و به نوعی شادی نسبی دست یابیم. این در صورتی است که اجازه ندهیم احساسات منفی مانند: تنفر، افکار پریشان، غم و... موقعیت موجود را از آن چه هست، وخیم تر کنند
    اساس سایکوسایبرنتیک:
    تفکیک دقیق، بی سر و صدا و اتوماتیک حقیقت از رویا، واقعیت از نظریه و اصل ماجرا از کپی اغراق آمیز آن می باشد و در آن یاد میگیریم که کنش ها و واکنش های ما بر اساس حقیقت باشند، نه بر اساس افکار و برداشت های ما یا دیگران
    اگر خودت شادی را ایجاد کنی، این شادی، شادی حقیقی به حساب می آید. اما اگر شادی حاصل کار دیگران باشد، فقط یک سرگرمی است
    می توان گفت عادت ها و الگوهای رفتاری، لباس هایی هستند که بر تن شخصیت خود میکنیم. عادت ها بر حسب تصادف شکل نمیگیرند. هر عادتی که داریم، هم اندازه ی شخصیت ما میگردد و باید شایسته ی تن فرد بوده و به طور کامل با تصویر ذهنی و الگوی شخصیتی ما هماهنگ باشد و با پیدایش الگویی نو و بهتر، کم کم جای عادت های کهنه را پر کرده و طرح جدیدی را ایجاد می کند.
    سپاس بیکران
    این جهان کوه است و فعل ما ندا، سوی ما آید ندا هارا صدا

  8. 8 کاربر برای این پست سودمند از Saman01 عزیز تشکر کرده اند:


  9. #135

    sara.sat آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2020
    نوشته ها
    840
    تشکر
    8,492
    7,936 بار در 858 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 161 پست
    برچسب زده شده
    در 2 تاپیک
    سلام و وقت بخیر خدمت دوستان عزیز و گرامی


    خلاصه فصل 9



    مکانیزم شکست چیست و چگونه میتوان از آن به سود خویش استفاده کرد؟
    در ابتدا باید بدانیم که شخصیت شکست طلب ما نشانه هایی دارد و اگر میخاهیم کاری کنیم باید ابتدا این نشانه ها را بشناسیم. وقتی علایم را شناختیم میتوانیم از آنها به عنوان بازخوردهای منفی استفاده کنیم و در راه خلاقیت قدم برداریم. تنها آگاهی از این موضوع هم کافی نیست باید آنرا قبول کنیم و بپذیریم که خواهان آن نیستیم و از آن مهمتر بدانیم با این ها به خوشبختی نمیرسیم.
    هیچ کس از این برداشت های منطقی مصون نیست، حتی موفق ترین شخصیت ها.
    هیچ کس عمدا این صفات را در خود ایجاد نمی کند ، نشانه نقص طبیعیت انسان هم نیست.هرکدامشان راهی برای حل مشکل هستند. وقتی درک صحیحی از موقعیت داشته باشیم و حقیقت را درک کنیم؛ آنگاه همان نیروهایی که باعث انتخاب اشتباه اند؛ درجهت ریشه کنی آنها به کار می افتند.
    مکانیزم ناکامی (از دید نویسنده کتاب) نشانه هایی دارد:

    1- احساس ناکامی و درمانگی و بیهودگی: وقتی از رسیدن به هدف باز میمانیم احساس درماندگی می کنیم.درماندگی مزمن اغلب به معنای این است که هدفهای غیرواقعی را برگزیده یا تصویر شایسته ای از خود نداریم. برای این که این احساس را از خود دور کنیم باید هدفهایمان عملی باشند نه کامل گرایانه. پیش بینی نادرستی نداشته باشیم؛ فکر نکنیم انسان موفق بشویی نیستیم، چون به حقیقه می پیوندد. احساس درماندگی و اینکه هرگاه درمانده شویم بخاهیم دیگران به ما کمک کنند چاره کار نیست.ما دیگر کودک نیستیم که پدر و مادر بتوانند کارهایمان و مشکلاتمان را حل کنند، خودمان باید دست به کار شویم.

    2- روحیه تهاجمی در جهت اشتباه: روحیه تهاجمی در جهت رسیدن به هدف غیرطبیعی نیست ، بسیار هم لازم است. مسیله اینجاست که از این روحیه تهاجمی چه انتظاری داریم؟ باید با مسائل برخورد موثر کرد. فقط داشتن هدف کافی نیست.اما مشکل زمانی به وجود میاید که از دنبال کردن هدف بازمیمانیم. یا از رسیدن به آن ناامید میشویم. اینجاست که روحیه تهاجمی به نیروی مخربی تبدیل میشود. شخصیت شکست طلب از روحیه تهاجمی برای رسیدن به هدف استفاده نمی کند.یا وقتی میبینید انتخاب هدفش اشتباه است به جای قبول و تغییر آن بر کوشش های خود می افزاید. آتش خشم خود را مهار کنید،یافتن راه خروج از پرخاشگری مهمتر از عشق و دلسوزی است. دانستن اینکه دلیل رفتار پرخاشگرایانه ( چه از سمت خودمان باشد یا دیگران در برابر ما) بسیار به درک ما از موقعیت کمک میکند.برای مکانیزم ناکامی خود راه حل هایی داشته باشید. (مثل ورزش کردن؛ نامه نوشتن به شخصی که باعث آزار شما شده و بعد سوزاندن نامه)اینها در واقع سوپاپ های ایمنی برای بخار احساسات نامطلوب هستند.

    3- احساس ناامنی: بخش اعظم احساس ناامنی برای این است که میخاهیم برتری خود را به خویش دیگران ثابت کنیم، این راهی است که کارش به شکسیت میرسد.

    4-
    احساس تنهایی: انسان به خاطر فرد بودن و انسان بودنش گاهی تنهایی را تجربه میکند. اما تنهایی حقیقی زمانی است که با خویش حقیقی خود بیگانه باشیم. در اینصورت از تماس با دیگران لذت نمیبریم، از اجتماع دوری میگزنیم و منزوی میشویم. تنهایی راهی برای در امان قرار دادن خویش نیز هست.راهی است که خود را از ناراحتی تحقیر و تعرض دور میکنیم. در نتیجه رابطه با اجتماع قطع شده و هیچگونه رابطه اجتماعی را نمیخاهیم برقرار کنیم. اما این راه بیفایده است. ما نسبت به اجتماع و موقعیت اجتماعی دینی داریم باید رابطه خود را بهبود ببخشیم، آنهم نه بصورت انفعالی، بلکه به گونه ای فعال و پویا

    5- احساس عدم اطمینان: از اشتباه کردن نهراسید. عدم اطمینان راهی برای اجتناب از اشتباه و فرار از مسئولیت است. خود را کامل نبینید. اگر زمانی به این برداشت کامل بودن خللی وارد بشود، تمام آن خویش قدرتمندتان فرو میریزد. این را بدانید که انسان در همه اوقات صد در صد کارش درست نیست.با اراده و مصمم حرکت کنید و درحین حرکت عمل را اصلاح کنید. نگران نباشید که اگر اشتباهتان ثابت شود، آبرویتان بریزد یا حرمتتان از دست برود. با در نظر گرفتن این حقیقت که مردان بزرگ هم اشتباه میکنند و آنرا می پذیرند میفهمید که انسان حقیری نیستید. شکست بیش از موفقیت آموزنده است، هرتجربه غلط قدمی است به جلو


    6-
    احساس رنجش: برای توجیه ناکامی تقصیر را به گردن جامعه، سیستم و عوامل دیگر نیندازید. از موفقیت دیگران از صمیم قلب خوشحال شوید.احساس رنجش در واقع کوششی است برای توجیه شکست.رنجش هم یکی از راه هایی است که به ما احساس مهم بودن میدهد.از احساس مظلومیت لذت میبرید؟ حس قربانی شدن دارید؟ احساس میکنید اگر بتوانید ثابت کنید که در حق شما بی عدالتی روا رفته، اسباب راحتی خیالتان فراهم میشود؟ در واقع رنجش یک بازسازی احساسی است یا دوباره جنگیدن یا حادثه ایست که در گذشته اتفاق افتاده است. اما در جنگ با گذشته ؛عایا شما برنده میشوید؟ دنبال کار غیرممکن نباشد. سعی کنید به قربانی بی عدالتی بودن عادت نکنید. اگر رنجش به صورت عادت دربیاید به احساس خوددلسوزی منجر میشود که بدترین احساس عادت احساسی ممکن است. اگر رنجش برایتان عادت شود خود را آدم حیف شده می پندارید. و تصویر ذهنی شایسته ای از خود نخاهید داشت. مسبب رنجش شما دیگران نیستند. حاصل واکنش های احساسی خودتان است. احساس رنجش با هدف جویی خلاق ناسازگار است.رنحش یک مکانیزم شکست است


    7-
    احساس پوچی: این احساس مثل این است که زحمت هایی میکشید و پولی دریافت میکنید اما پول واقعی نیست. وقتی احساس پوچی داشته باشی توانایی لذت بردن از دست میرود. و دیگر نه ثروت و نه موفقیت و نه خوشبختی ندارید. کسیکه توانایی لذت بردن در وجودش زنده است از حوادث و وقایع روزمره لذت میبرد و از امتیازات مادی به سود خود استفاده میکند.احساس پوچی نشانه فقدان زندگی خلاق است، نداشتنه هدف ارزشمند است. اگر همه چیز بیهوده است چرا زحمت و تلاش رابر خود هموار کنیم؟ اگر زیر آسمان کبود چیز تازه ای وجود ندارد، اگر در هیچ نقطه ای لذت وخوشحالی نیست ، پس چراتلاش کنیم؟ احساس پوچی و تصویر ذهنی ناشایست دو همسفر هستند. به منفی ها نگاه گذرا و روی مثبت ها تامل کنید.


    برای خلاصی از تفکر منفی (مکانیزم شکست) :
    1- به علامت خطر آنقدر حساس باشیم که مارا از خطر آگاه کند

    2- به جان کلام مشکل توجه داشته باشیم

    3- بلافاصله اقدام اصلاحی به عمل آوریم و از مکانیزم موفقیت نیرویی برای مقابله با مشکل بسیح کنیم


    نکات مهم فصل : ( نکات مهم را شما بفرمایید لطفا)
    1-
    2-
    3-
    4-
    5-

    شاد و موفق باشید
    ای تو در کشتی تن، رفته به خواب
    آب را دیدی... نگر در آب، آب

    آب را آبی است کو می راندش
    روح را روحی است و می خواندش

  10. 8 کاربر برای این پست سودمند از sara.sat عزیز تشکر کرده اند:


  11. #136


    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    نوشته ها
    226
    تشکر
    652
    4,025 بار در 234 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 0 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    خلاصه کتاب اثر مرکب
    ----------------------------------------------------------------------------------
    ببخشید کمی دیر شد اما این کتاب واقعا کتابی نبود که بشه زود ازش رد بشم
    ----------------------------------------------------------------------------------
    متن زیر از برداشتن کلماتی از کتاب و کنار هم گذاشتن اونها تهیه شده و من با اینکه دوست دارم با جمع پیش برم ولی روی این کتاب قفل شدم و به قول استاد می خوام پوست خودمو بکنم گر چه این پوست کندن از وقتی دوره فراکتال رو شروع کردم استارت خورده.



    تنها کلید موفقیت ثابت قدم بودنه ، نه با سرعت خرگوش بلکه مثل لاکپشت پیش رفتن. بدون هیچ عجله ای و هیچ عذر و بهونه ای (امروز خسته ام - هوا سرده - امتحان دارم- مریض هستم - عجله دارم - حوصله ندارم - مهمونی هستم - مهمون دارم - یادم رفت ) . با انضباط و مسئولیت پذیری روی هدف متمرکز شو و کارهای کوچک ولی هوشمندانه و مثبت را آنقدر انجام بده تا دیگر نتوانی به روش دیگری زندگی کنی (تا دیگر نتوانی به روش دیگری زندگی کنی) حتی وقتی خسته شدی یا تعداد و زمان تمرینت تمام شده از تمرین دست نکش و یک لحظه حتی یک لحظه به وقت گذرانی و تعلل فکر نکن ، سخت سخت تلاش کن تا زمانش برسه و موفق بشی ولی به موفقیت عادت نکن . مکس نکن و باز هم همان طور که شروع کردی ادامه بده ، خیلی ساده است ولی آسون نیست.
    No pain ، No gain

  12. 10 کاربر برای این پست سودمند از Alireza s عزیز تشکر کرده اند:


  13. #137

    John D. Rockefeller آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    3,002
    تشکر
    105,919
    15,855 بار در 3,026 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 332 پست
    برچسب زده شده
    در 10 تاپیک
    سلام به همه دوستان عزیز
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    اول ازز همه از همه دوستان یه عذرخواهیی بکنم بابت اینکه خیلی دیر خلاصه مطالبم رو میزارم
    این ماه درگیر خیلی چیزا شدم ( شهرستان و کلاس و ...)
    ولی خب اهرم فشار رو فعال کردم :d

    کتابی که بنده میخونم کتاب سایکوسایبرنتیک جدید هست ( فکر کنم همون کتابی هست که جناب آقای حاتمی میخونند ) و کمی تغییرات با نسخه سایکوسایبرنتیک سال 1960 داره ولی بنده اون کتاب رو هم قبلا خوندم و کمی اشنایی دارم

    فصل اول : تصور از خود : کلید شما برای زندگی بدون مرز
    دوست دارم اول این فصل رو با این شعر از مولانا شروع کنم
    این جهان کوهست و فعل ما ندا
    سوی ما آید نداها را صدا
    این بگفت و رفت در دم زیر خاک
    آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
    زانک عشق مردگان پاینده نیست
    زانک مرده سوی ما آینده نیست
    عشق زنده در روان و در بصر
    هر دمی باشد ز غنچه تازه*تر
    عشق آن زنده گزین کو باقیست
    کز شراب جان*فزایت ساقیست
    عشق آن بگزین که جمله انبیا
    یافتند از عشق او کار و کیا
    تو مگو ما را بدان شه بار نیست
    با کریمان کارها دشوار نیست

    ما در دنبال تغییر در بیرون خودمون هستیم ولی نا آگاه از اینکه این تغییر باید در درون اتفاق بیوفته ، همه ما در ذهن خودمون یک تصویر ذهنی از خودمون داریم که میتونه آشکار باشه یا پنهون و مثل یک مکانیزم عمل میکنه و اگر خلاف اون تصویر ذهنی بخوایم عمل کنیم ، شکست میخوریم
    برای مثال من این تصویر ذهنی رو دارم که چاق هستم و هرچی میخورم سریع چاق میشم و حوصله تمرینات سخت رو ندارم ، میخوام خیلی راحت به وزن ایده آلم برسم ، بعد با این تصویر ذهنی از فردا تصمیم میگیرم روزی 1 ساعت ورزش کنیم . در اوایل خوب تمرین میکنیم ولی زمانی که حوصله نداریم و روزمون خوب سپری نمیشه بیخیال ورزش میشیم ( در تصویر ذهنی ما به این صورت بوده راحت چیزی رو میخواستیم ) در این صورت قدرت اراده هم کم میاره
    به قول کتاب مثل نوار پلاستیکی بین دو انگشتان کشیده میشید و در نهایت ول میشید و به جای اول خود باز میگردید .

    این تصویر ذهنی از خود در موفقیت ، شکست ، درامد ، عشق و ... تاثیر میزاره پس یجوری میشه گفت بیشترین فعالیت در ذهن ما انجام میشه .

    این تصویر ذهنی از کجا اومده ؟ به نظر من قسمت بد داستان اینکه در کودکی والدین یا اظرافیان ما ، اگاهانه یا نااگاهانه ورودی های اشتباهی وارد مغر ما کردند
    برای مثال ( این برای خودم پیش اومده برای همین میگم )
    باشگاه نرو ، ندیدی پسر فلانی رفت اخرش آمپولی شد خودکشی کرد عوضش پسر فلانی رفته کلاس زبان معلم شده ، و اینطوری بود که ما 8 سال کلاس زبان رفتیم و اخر سر ( تا دو سال پیش ) از باشگاه متنفر بودم و زبان رو هم برای اینکه علاقه ای نداشتم ول کردم
    خب این ورودی ها از اطرافیان در چه صورتی وارد ذهن ما میشه و روی تصویر ذهنی ما تاثیر داره ؟
    قدرت ، شدت و تکرار
    خب من توضیح اضافه در این مورد نمیدم چون اقا سامان لطف کردن کامل توضیح دادند
    البته این ورودی ها فقط از راه شنیدن نیست و از راه دیدن هم هست مثل رسانه ها که یبار استاد در وبینار اشاره کردند
    به یک ادم مذهبی فکر کنید اولین فکرایی که به ذهنتون میرسه به این صورت که ثروتمند نیست ، خونه اجاره ای داره و هشتش گروعه نهش هست و...

    در همه جا چرخه ها حضور دارند
    اگر به یک فروشنده بگید که محدودیت فروش تو فقط یک باور ذهنی هست و تو میتونی فراتر از این هم بری براتون 100 تا مدرک میاره که نه نگاه در این جا من کلی تلاش کردم نشد ، در فلان جا بازار اینطوری شد و من نونستم بیشتر فروش کنم
    سعی میکنم عین جمله خود کتاب رو بگم

    تجربیات ما تصور از خود مارا تایید و از این رو تقویت می کنند ، و یک سیکل ، چه مخرب باشد چه مفید ، بسته به مورد ، برقرار میگردد.

    قسمت خوب داستان اینجاست که میتونیم تصویر ذهنی مون رو تغییر بدیم
    در ادامه فصل راهکار ها و تمارینی به این منظور ارایه میشه

    در مورد بعضی از زخم ها هم سرکار خانم سارا اشاره کردند و توضیحات عالی رو دادند
    در مورد ژنتیک هم که اقای حاتمی توضیحی دادند و جمله ای که من میخواستم بگم رو فرمودند

    فقط از اقا سروش یک سوال داشتم
    به نظر بهتر نیست که اول هر کتاب با فنجون خالی اون کتاب رو بخونیم ؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.sat نمایش پست ها
    سلام
    ممنونم از زحمتی که میکشید

    روز خوش
    نقل قول نوشته اصلی توسط hatami2 نمایش پست ها
    عرض ادب و احترام

    با تشکر
    نقل قول نوشته اصلی توسط saman01 نمایش پست ها
    "مقدمه و فصل اول "
    1400/6/27
    سلام و عرض ادب
    کتاب من یک ترجمه و عنوان متفاوتی داره: سایبرنتیک روان


    سپاس فراوان از استاد امینو و دوستان فعال در تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط soroosham نمایش پست ها
    سلام دوستان
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    شاد و پر از انرژی های مثبت باشید.

    آن شب خوش را به سادگی نپذیر پیری را نابود و در انتهای روز طغیان کن ، طغیان کن علیه مرگ روشنایی ، اگرچه خردمندان در نهایت تاریکی را حقیقت میدانند ، زیرا که کلامشان به نبود روشنایی انجامیده ، اما آنها آن شب خوش را به سادگی نپذیرفته اند ، طغیان کن ، طغیان کن علیه مرگ روشنایی

  14. 10 کاربر برای این پست سودمند از John D. Rockefeller عزیز تشکر کرده اند:


  15. #138

    Soroosham آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2020
    نوشته ها
    2,325
    تشکر
    11,587
    26,695 بار در 2,362 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 1281 پست
    برچسب زده شده
    در 7 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط John D. Rockefeller نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان عزیز
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    اول ازز همه از همه دوستان یه عذرخواهیی بکنم بابت اینکه خیلی دیر خلاصه مطالبم رو میزارم
    این ماه درگیر خیلی چیزا شدم ( شهرستان و کلاس و ...)
    ولی خب اهرم فشار رو فعال کردم :d

    کتابی که بنده میخونم کتاب سایکوسایبرنتیک جدید هست ( فکر کنم همون کتابی هست که جناب آقای حاتمی میخونند ) و کمی تغییرات با نسخه سایکوسایبرنتیک سال 1960 داره ولی بنده اون کتاب رو هم قبلا خوندم و کمی اشنایی دارم

    فصل اول : تصور از خود : کلید شما برای زندگی بدون مرز
    دوست دارم اول این فصل رو با این شعر از مولانا شروع کنم
    این جهان کوهست و فعل ما ندا
    سوی ما آید نداها را صدا
    این بگفت و رفت در دم زیر خاک
    آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
    زانک عشق مردگان پاینده نیست
    زانک مرده سوی ما آینده نیست
    عشق زنده در روان و در بصر
    هر دمی باشد ز غنچه تازه*تر
    عشق آن زنده گزین کو باقیست
    کز شراب جان*فزایت ساقیست
    عشق آن بگزین که جمله انبیا
    یافتند از عشق او کار و کیا
    تو مگو ما را بدان شه بار نیست
    با کریمان کارها دشوار نیست

    ما در دنبال تغییر در بیرون خودمون هستیم ولی نا آگاه از اینکه این تغییر باید در درون اتفاق بیوفته ، همه ما در ذهن خودمون یک تصویر ذهنی از خودمون داریم که میتونه آشکار باشه یا پنهون و مثل یک مکانیزم عمل میکنه و اگر خلاف اون تصویر ذهنی بخوایم عمل کنیم ، شکست میخوریم
    برای مثال من این تصویر ذهنی رو دارم که چاق هستم و هرچی میخورم سریع چاق میشم و حوصله تمرینات سخت رو ندارم ، میخوام خیلی راحت به وزن ایده آلم برسم ، بعد با این تصویر ذهنی از فردا تصمیم میگیرم روزی 1 ساعت ورزش کنیم . در اوایل خوب تمرین میکنیم ولی زمانی که حوصله نداریم و روزمون خوب سپری نمیشه بیخیال ورزش میشیم ( در تصویر ذهنی ما به این صورت بوده راحت چیزی رو میخواستیم ) در این صورت قدرت اراده هم کم میاره
    به قول کتاب مثل نوار پلاستیکی بین دو انگشتان کشیده میشید و در نهایت ول میشید و به جای اول خود باز میگردید .

    این تصویر ذهنی از خود در موفقیت ، شکست ، درامد ، عشق و ... تاثیر میزاره پس یجوری میشه گفت بیشترین فعالیت در ذهن ما انجام میشه .

    این تصویر ذهنی از کجا اومده ؟ به نظر من قسمت بد داستان اینکه در کودکی والدین یا اظرافیان ما ، اگاهانه یا نااگاهانه ورودی های اشتباهی وارد مغر ما کردند
    برای مثال ( این برای خودم پیش اومده برای همین میگم )
    باشگاه نرو ، ندیدی پسر فلانی رفت اخرش آمپولی شد خودکشی کرد عوضش پسر فلانی رفته کلاس زبان معلم شده ، و اینطوری بود که ما 8 سال کلاس زبان رفتیم و اخر سر ( تا دو سال پیش ) از باشگاه متنفر بودم و زبان رو هم برای اینکه علاقه ای نداشتم ول کردم
    خب این ورودی ها از اطرافیان در چه صورتی وارد ذهن ما میشه و روی تصویر ذهنی ما تاثیر داره ؟
    قدرت ، شدت و تکرار
    خب من توضیح اضافه در این مورد نمیدم چون اقا سامان لطف کردن کامل توضیح دادند
    البته این ورودی ها فقط از راه شنیدن نیست و از راه دیدن هم هست مثل رسانه ها که یبار استاد در وبینار اشاره کردند
    به یک ادم مذهبی فکر کنید اولین فکرایی که به ذهنتون میرسه به این صورت که ثروتمند نیست ، خونه اجاره ای داره و هشتش گروعه نهش هست و...

    در همه جا چرخه ها حضور دارند
    اگر به یک فروشنده بگید که محدودیت فروش تو فقط یک باور ذهنی هست و تو میتونی فراتر از این هم بری براتون 100 تا مدرک میاره که نه نگاه در این جا من کلی تلاش کردم نشد ، در فلان جا بازار اینطوری شد و من نونستم بیشتر فروش کنم
    سعی میکنم عین جمله خود کتاب رو بگم

    تجربیات ما تصور از خود مارا تایید و از این رو تقویت می کنند ، و یک سیکل ، چه مخرب باشد چه مفید ، بسته به مورد ، برقرار میگردد.

    قسمت خوب داستان اینجاست که میتونیم تصویر ذهنی مون رو تغییر بدیم
    در ادامه فصل راهکار ها و تمارینی به این منظور ارایه میشه

    در مورد بعضی از زخم ها هم سرکار خانم سارا اشاره کردند و توضیحات عالی رو دادند
    در مورد ژنتیک هم که اقای حاتمی توضیحی دادند و جمله ای که من میخواستم بگم رو فرمودند

    فقط از اقا سروش یک سوال داشتم
    به نظر بهتر نیست که اول هر کتاب با فنجون خالی اون کتاب رو بخونیم ؟
    سلام عزیز
    امیدوارم حالتون عالی باشه
    اگر اینکارو نمیکنین برای خودتون، حتما اینکارو بکنید خیلی مفید هست.

    شاد و پر از انرژی های مثبت باشید
    ویرایش توسط Soroosham : 10-04-2021 در ساعت 07:13
    I have my Own Dream, I have my Own Goal, I'm LIVING it

  16. 9 کاربر برای این پست سودمند از Soroosham عزیز تشکر کرده اند:


  17. #139

    محمد زندی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    نوشته ها
    282
    تشکر
    10,601
    3,098 بار در 288 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 0 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    نقل قول نوشته اصلی توسط John D. Rockefeller نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان عزیز
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    اول ازز همه از همه دوستان یه عذرخواهیی بکنم بابت اینکه خیلی دیر خلاصه مطالبم رو میزارم
    این ماه درگیر خیلی چیزا شدم ( شهرستان و کلاس و ...)
    ولی خب اهرم فشار رو فعال کردم :d

    کتابی که بنده میخونم کتاب سایکوسایبرنتیک جدید هست ( فکر کنم همون کتابی هست که جناب آقای حاتمی میخونند ) و کمی تغییرات با نسخه سایکوسایبرنتیک سال 1960 داره ولی بنده اون کتاب رو هم قبلا خوندم و کمی اشنایی دارم

    فصل اول : تصور از خود : کلید شما برای زندگی بدون مرز
    دوست دارم اول این فصل رو با این شعر از مولانا شروع کنم
    این جهان کوهست و فعل ما ندا
    سوی ما آید نداها را صدا
    این بگفت و رفت در دم زیر خاک
    آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
    زانک عشق مردگان پاینده نیست
    زانک مرده سوی ما آینده نیست
    عشق زنده در روان و در بصر
    هر دمی باشد ز غنچه تازه*تر
    عشق آن زنده گزین کو باقیست
    کز شراب جان*فزایت ساقیست
    عشق آن بگزین که جمله انبیا
    یافتند از عشق او کار و کیا
    تو مگو ما را بدان شه بار نیست
    با کریمان کارها دشوار نیست

    ما در دنبال تغییر در بیرون خودمون هستیم ولی نا آگاه از اینکه این تغییر باید در درون اتفاق بیوفته ، همه ما در ذهن خودمون یک تصویر ذهنی از خودمون داریم که میتونه آشکار باشه یا پنهون و مثل یک مکانیزم عمل میکنه و اگر خلاف اون تصویر ذهنی بخوایم عمل کنیم ، شکست میخوریم
    برای مثال من این تصویر ذهنی رو دارم که چاق هستم و هرچی میخورم سریع چاق میشم و حوصله تمرینات سخت رو ندارم ، میخوام خیلی راحت به وزن ایده آلم برسم ، بعد با این تصویر ذهنی از فردا تصمیم میگیرم روزی 1 ساعت ورزش کنیم . در اوایل خوب تمرین میکنیم ولی زمانی که حوصله نداریم و روزمون خوب سپری نمیشه بیخیال ورزش میشیم ( در تصویر ذهنی ما به این صورت بوده راحت چیزی رو میخواستیم ) در این صورت قدرت اراده هم کم میاره
    به قول کتاب مثل نوار پلاستیکی بین دو انگشتان کشیده میشید و در نهایت ول میشید و به جای اول خود باز میگردید .

    این تصویر ذهنی از خود در موفقیت ، شکست ، درامد ، عشق و ... تاثیر میزاره پس یجوری میشه گفت بیشترین فعالیت در ذهن ما انجام میشه .

    این تصویر ذهنی از کجا اومده ؟ به نظر من قسمت بد داستان اینکه در کودکی والدین یا اظرافیان ما ، اگاهانه یا نااگاهانه ورودی های اشتباهی وارد مغر ما کردند
    برای مثال ( این برای خودم پیش اومده برای همین میگم )
    باشگاه نرو ، ندیدی پسر فلانی رفت اخرش آمپولی شد خودکشی کرد عوضش پسر فلانی رفته کلاس زبان معلم شده ، و اینطوری بود که ما 8 سال کلاس زبان رفتیم و اخر سر ( تا دو سال پیش ) از باشگاه متنفر بودم و زبان رو هم برای اینکه علاقه ای نداشتم ول کردم
    خب این ورودی ها از اطرافیان در چه صورتی وارد ذهن ما میشه و روی تصویر ذهنی ما تاثیر داره ؟
    قدرت ، شدت و تکرار
    خب من توضیح اضافه در این مورد نمیدم چون اقا سامان لطف کردن کامل توضیح دادند
    البته این ورودی ها فقط از راه شنیدن نیست و از راه دیدن هم هست مثل رسانه ها که یبار استاد در وبینار اشاره کردند
    به یک ادم مذهبی فکر کنید اولین فکرایی که به ذهنتون میرسه به این صورت که ثروتمند نیست ، خونه اجاره ای داره و هشتش گروعه نهش هست و...

    در همه جا چرخه ها حضور دارند
    اگر به یک فروشنده بگید که محدودیت فروش تو فقط یک باور ذهنی هست و تو میتونی فراتر از این هم بری براتون 100 تا مدرک میاره که نه نگاه در این جا من کلی تلاش کردم نشد ، در فلان جا بازار اینطوری شد و من نونستم بیشتر فروش کنم
    سعی میکنم عین جمله خود کتاب رو بگم

    تجربیات ما تصور از خود مارا تایید و از این رو تقویت می کنند ، و یک سیکل ، چه مخرب باشد چه مفید ، بسته به مورد ، برقرار میگردد.

    قسمت خوب داستان اینجاست که میتونیم تصویر ذهنی مون رو تغییر بدیم
    در ادامه فصل راهکار ها و تمارینی به این منظور ارایه میشه

    در مورد بعضی از زخم ها هم سرکار خانم سارا اشاره کردند و توضیحات عالی رو دادند
    در مورد ژنتیک هم که اقای حاتمی توضیحی دادند و جمله ای که من میخواستم بگم رو فرمودند

    فقط از اقا سروش یک سوال داشتم
    به نظر بهتر نیست که اول هر کتاب با فنجون خالی اون کتاب رو بخونیم ؟
    سلام برا وقتی که میزاری ممنون عزیز

  18. 8 کاربر برای این پست سودمند از محمد زندی عزیز تشکر کرده اند:


  19. #140

    John D. Rockefeller آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    محل سکونت
    Tehran
    نوشته ها
    3,002
    تشکر
    105,919
    15,855 بار در 3,026 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 332 پست
    برچسب زده شده
    در 10 تاپیک
    سلام به همه دوستان عزیز
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    فصل دوم : چگونه مکانیسم موفقیت خودکار درونتان را بیدار کنید

    اگر کسی با اطمینان در مسیر رویاهایش پیش می رود و تلاش میکند که طبق تصوراتش زندگی کند ، در زمانیی معمول با موفقیتی غیر منتظره روبه رو خواهد شد

    خب این جمله در اول فصل یه انگیزه و شور خیلی عالی بهم داد و به نظرم این فصل خیلی فوق العاده بود و یک سری سوالات من رو که قبلا داشتم رو پاسخ داد
    تشکر میکنم از سرکار خانم سارا و اقای سروش و اقا سامان و اقای حاتمی بابت اینکه خلاصه و برداشت هاشون رو در اختیار ما گذاشتن
    سعی میکنم توضیحات اضافی و تکراری ندم

    همون طوری که دوستان اشاره کردند کردند همه ما در وجودمون یک مکانیزم موفقیت و هدف گرا داریم که سرکار خانم سارا و اقا سامان به کلی توضیح دادند و توضیح تکراری و جزییات رو من دیگه واردش نمیشم
    حیوانات یک غزیزه و یک سیستم هدف جو ( بقا ) دارند و به صورت ذاتی درون همشون وجود داره
    و نیاز به تجربه کردن هم ندارن
    در کتاب اشاره شد که اگر سنجاب در فصل بهار متولد شود با اینکه زمستان را ندیده و لی برای زمستون شروع به جمع اوری غذا میکند تا در روز های زمستان از ان استفاده کند .

    به نظرم دوستان یه قسمتی که از نظر من جذاب ترین قسمت هم بود رو خیلی کم اشاره کردند و اون هم تخیل هست
    ناپلِون گفت : تخیل بر دنیا حکمرانی میکنه .
    داگولد استیوارت گفت : موهبت تخیل ، چشمه بزرگ فعلیت های انسان و منبع اصلی پیشرفت هاست ... این نعمت رو از بین ببرید ، وضعیت بشر مانند وحوش ایستا خواهد شد .
    هنری کیسر : میتوانید اینده تان را تصور کنید .
    من شنیده بودم که ناپلون در دفترچه خودش تمام جزییات جنگ رو در ذهنش تجسم میکنه ، ریز به ریز و به همین علت در جنگ هاش هم موفق بوده

    درادامه هم کتاب مثال هایی از تخیل برای طراحی یکی از رستورانات دیزنی زده که فوق العاده بود ( به قدری به جزییات فکر شده بود که از بو ، نور ، چراغ ، صدای موسیقی حتی در صدا های شلوغ و... )
    به قدری این افراد از قدرت تخیلشون برای اهداف استفاده کردند که من شوکه شدند
    چون در تخیلات ما از اینده مون اگر بخوایم بنویسیم کمتر از 1 صفحه میشه و خیلی کلی صحبت میکنیم

    جمله زیبای دیگه در مورد تخیل نوشته شده بود که برای شما بازگو میکنم :
    نور خورشید هنگامی که پراکنده است گرمای ملایمی دارد ولی اگر از یک عدسی به صورت مشخصی هدایت شود ، اتش زا است . تخیل نیز ، اگر بی هدف باشد ممکن است تفریح مطلوبی فراهم کند. اگر به طور هدفمند اعمال شود ، میتواند به طور موثری تصور از خود شما را ، به نوبه خود ، مکانیسم موفقیت خودکار شما را برنامه ریزی کند تا هر هدفی را که انتخاب میکنید تحقق بخشد

    دو نوع سرومکانیسم داریم که سرکار دوستان کامل توضیح دادند و من توضیح اضافی نمیدم در این مورد ولی یک مثال داشت که به یک سوال از گذشته من رو جواب داد
    در کتاب مثال برداشتن یک خودکار زده شده بود ، هدف برداششتن خودکار بود و شما فقط دستتون رو به سمت خودکار دراز میکردید و برمیداشتید ولی این ظاهر قضیه هست
    در باطن برای برداشت این خودکار محاسباتی انجام میشه که برای مثال الان باید عضلات شونه شل شود و انگشتان به فلان درجه خم شوند
    ( مثالی هم در تاریکی برای برداشتن خودکار زده شده بود که برای اصلاح مسیر یا همون حالت دوم هست )
    در مثال دیگه گفته بود که پرتاب یک توپ در زمین فوتبال رو تشریح میکرد که فرد فقط به سمت توپ میدود و هدف هم قبل از برخورد توپ به زمین ، توپ رو بگیره ( فکر کنم بازی بیسبال هست )
    در ظاهر فرد فقط سمت توپ میدوعه ولی در باطن محسابات دقیق سرعت باد و جهت باد ، سرعت توپ ، سرعن حرکت من ، فاصله و....
    همه اینها بدون اینکه ما بفهمیم در حال انجامه
    و سوالی که من قبلا داشتم این بود چرا میگن تو فقط هدف رو انتخاب کن و مسیر خودش پیدا میشه که با این مثال ها کامل متوجه داستان شدم

    به عبارت دیگر اگر شما میتونید یک خودکار رو از روی یک میز برداید پس میتونید اگهی های محرک بنویسید یا کسب کاری را شروع کنید و....

    نکات دیگر رو هم دوستان توضیح دادند مثل اصلاح مسیر و علم میتواند کامپیوتر بسازد ولی اپراتور خیر

    یک بحث جالی هم که در کتاب داشت همون اگاهی جمعی بود که همه ما فقط به اطلاعاتی که در ذهنمون هست دسترسی نداریم بلکه به یک اگاهی بالاتر وجود داره که ایده ها ممکنه از اون قسمت الهام بشه

    ادیسون گفت که : ایده ها در هوا هستند . )) اگر او این کشف رو نکرده بود کس دیگری این کار رو میکرد

    ناپلون هیل هم خیلی به این موضوع اشاره کرده بود ولی خیلی تخصصی تر بود و من متوجه مموصوع نمیشدم و اصطلاحاتی مانند ایتر رو برده بود که هنوزم درکی ازش ندارم

    در ادامه یک راهکاری برای پیدا کردن راه هایی که به هدف تون ختم میشه رو ارایه کرده

    پاسخ اکنون موجود است
    هنگامی که میخواید ایده جدید یا پاسخ یک مسیله ای رو پیدا کنید فرض میکنیم که پیشاپیش جوابی براش وجود داره و ما باید اون رو پیدا کنیم . دکتر نوربرت واینر گفت : هنگامی که دانشمندی به مسیله ای میپردازد که میداند پاسخی دارد کل نگرش او عوض میشود و او پیشاپیش 50 درصصد به سوی پاسخ پیش رفته است.

    در ادامه توضیح داده شد که اقای انیشتین انچنان در ریاضیات تبحر نداشته و از سایکوسایبرنتیک استفاده میکرده
    اون خودش رو جای فتون میزاشته و میگفته اگر من جای فوتون بودم چی میدیدم و چه حس میکند
    و نتیجه گیری میکرده و کار ریاضیات رو به هم گروهی هاش میسپرده

    نسخه و تمرین اموزشی رو هم اقای سروش خیلی عالی توضیح دادند .

    پیشاپیش از غلط املایی هایی که در متن وجود داره عذرخواهی میکنم.

    موفق باشید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.sat نمایش پست ها
    سلام
    روز بخیر

    ادامه پست مربوط به کتاب سایکوسیبرنتیک
    خلاصه فصل 2
    نقل قول نوشته اصلی توسط hatami2 نمایش پست ها
    عرض ادب و احترام
    فصل دوم:چگونه مکانیسم موفقیت خودکار درون تان را بیدار کنید.

    با تشکر
    نقل قول نوشته اصلی توسط Saman01 نمایش پست ها
    1400/6/29
    سلام و عرض ادب
    فصل دوم:
    چگونه مکانیزم خلاق خودکار درونی خود را بیدار کنید؟

    سپاس
    نقل قول نوشته اصلی توسط Soroosham نمایش پست ها
    سلام دوستان
    امیدوارم حالتون عالی باشه

    در فصل دوم سوال آخر من و میتونین پاسخی براش پیدا کنین.
    باز هم میرسیم به هدف،

    شاد و پر از انرژی های مثبت باشید.
    ویرایش توسط John D. Rockefeller : 10-05-2021 در ساعت 02:43

    آن شب خوش را به سادگی نپذیر پیری را نابود و در انتهای روز طغیان کن ، طغیان کن علیه مرگ روشنایی ، اگرچه خردمندان در نهایت تاریکی را حقیقت میدانند ، زیرا که کلامشان به نبود روشنایی انجامیده ، اما آنها آن شب خوش را به سادگی نپذیرفته اند ، طغیان کن ، طغیان کن علیه مرگ روشنایی

  20. 9 کاربر برای این پست سودمند از John D. Rockefeller عزیز تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •