سلام به همه دوستان عزیز
امیدوارم حالتون عالی باشه
اول ازز همه از همه دوستان یه عذرخواهیی بکنم بابت اینکه خیلی دیر خلاصه مطالبم رو میزارم
این ماه درگیر خیلی چیزا شدم ( شهرستان و کلاس و ...)
ولی خب اهرم فشار رو فعال کردم :d
کتابی که بنده میخونم کتاب سایکوسایبرنتیک جدید هست ( فکر کنم همون کتابی هست که جناب آقای حاتمی میخونند ) و کمی تغییرات با نسخه سایکوسایبرنتیک سال 1960 داره ولی بنده اون کتاب رو هم قبلا خوندم و کمی اشنایی دارم
فصل اول : تصور از خود : کلید شما برای زندگی بدون مرز
دوست دارم اول این فصل رو با این شعر از مولانا شروع کنم
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
این بگفت و رفت در دم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه*تر
عشق آن زنده گزین کو باقیست
کز شراب جان*فزایت ساقیست
عشق آن بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
ما در دنبال تغییر در بیرون خودمون هستیم ولی نا آگاه از اینکه این تغییر باید در درون اتفاق بیوفته ، همه ما در ذهن خودمون یک تصویر ذهنی از خودمون داریم که میتونه آشکار باشه یا پنهون و مثل یک مکانیزم عمل میکنه و اگر خلاف اون تصویر ذهنی بخوایم عمل کنیم ، شکست میخوریم
برای مثال من این تصویر ذهنی رو دارم که چاق هستم و هرچی میخورم سریع چاق میشم و حوصله تمرینات سخت رو ندارم ، میخوام خیلی راحت به وزن ایده آلم برسم ، بعد با این تصویر ذهنی از فردا تصمیم میگیرم روزی 1 ساعت ورزش کنیم . در اوایل خوب تمرین میکنیم ولی زمانی که حوصله نداریم و روزمون خوب سپری نمیشه بیخیال ورزش میشیم ( در تصویر ذهنی ما به این صورت بوده راحت چیزی رو میخواستیم ) در این صورت قدرت اراده هم کم میاره
به قول کتاب مثل نوار پلاستیکی بین دو انگشتان کشیده میشید و در نهایت ول میشید و به جای اول خود باز میگردید .
این تصویر ذهنی از خود در موفقیت ، شکست ، درامد ، عشق و ... تاثیر میزاره پس یجوری میشه گفت بیشترین فعالیت در ذهن ما انجام میشه .
این تصویر ذهنی از کجا اومده ؟ به نظر من قسمت بد داستان اینکه در کودکی والدین یا اظرافیان ما ، اگاهانه یا نااگاهانه ورودی های اشتباهی وارد مغر ما کردند
برای مثال ( این برای خودم پیش اومده برای همین میگم
)
باشگاه نرو ، ندیدی پسر فلانی رفت اخرش آمپولی شد خودکشی کرد
عوضش پسر فلانی رفته کلاس زبان معلم شده ، و اینطوری بود که ما 8 سال کلاس زبان رفتیم و اخر سر ( تا دو سال پیش ) از باشگاه متنفر بودم و زبان رو هم برای اینکه علاقه ای نداشتم ول کردم
خب این ورودی ها از اطرافیان در چه صورتی وارد ذهن ما میشه و روی تصویر ذهنی ما تاثیر داره ؟
قدرت ، شدت و تکرار
خب من توضیح اضافه در این مورد نمیدم چون اقا سامان لطف کردن کامل توضیح دادند
البته این ورودی ها فقط از راه شنیدن نیست و از راه دیدن هم هست مثل رسانه ها که یبار استاد در وبینار اشاره کردند
به یک ادم مذهبی فکر کنید اولین فکرایی که به ذهنتون میرسه به این صورت که ثروتمند نیست ، خونه اجاره ای داره و هشتش گروعه نهش هست و...
در همه جا چرخه ها حضور دارند
اگر به یک فروشنده بگید که محدودیت فروش تو فقط یک باور ذهنی هست و تو میتونی فراتر از این هم بری براتون 100 تا مدرک میاره که نه نگاه در این جا من کلی تلاش کردم نشد ، در فلان جا بازار اینطوری شد و من نونستم بیشتر فروش کنم
سعی میکنم عین جمله خود کتاب رو بگم
تجربیات ما تصور از خود مارا تایید و از این رو تقویت می کنند ، و یک سیکل ، چه مخرب باشد چه مفید ، بسته به مورد ، برقرار میگردد.
قسمت خوب داستان اینجاست که میتونیم تصویر ذهنی مون رو تغییر بدیم
در ادامه فصل راهکار ها و تمارینی به این منظور ارایه میشه
در مورد بعضی از زخم ها هم سرکار خانم سارا اشاره کردند و توضیحات عالی رو دادند
در مورد ژنتیک هم که اقای حاتمی توضیحی دادند و جمله ای که من میخواستم بگم رو فرمودند
فقط از اقا سروش یک سوال داشتم
به نظر بهتر نیست که اول هر کتاب با فنجون خالی اون کتاب رو بخونیم ؟