به نام خدا
یازدهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
"فصل یازدهم"
"هدف": بررسی اینکه لازمه روش های تطبیق با محیط رو فرا بگیریم
بینِ توانایی تطبیق ما با شرایط محیطی (که دائما درحال تغییره) و سطح رضایت ما از زندگی و رسیدن به اهدافمون یه رابطه ی مستقیم وجود داره، تمامی نیازها و اهداف ما از محیطِ درون شکل میگیره و محیطِ بیرون بهش پاسخ میده، حالا اگه ما میدونستیم که محیط چجوری به ما اثر میزاره و به رفتارِ ما چه عکس العملی نشون میده، به راحتی میتونستیم مناسب ترین گام هارو برای برطرف کردن نیازها و رسیدن به اهدافمون برداریم و به رضایت کامل برسیم
"تاثیر یادگیری بر کیفیت تجربه ی ما از زندگی"
یادگیری یه واکنش ذاتی برای پاسخ به حس "کنجکاویه"، ما با یادگیری سطحِ ارتباطمون رو با محیط افزایش میدیم و اینکار باعث بهبودِ ساختارِ ذهنیمون میشه و این باعث میشه از یه زاویه ی دیگه به دنیا نگاه کنیم، به همین خاطره که باید به خودمون اجازه ی آموزش بیشتری بدیم و قبول کنیم که اطلاعات دیگه ای هم به جز آموخته ها و باورهای ما وجود داره (انکارِ این درست مثل اینه که بگیم نیروی برق، قبل از اینکه کشف بشه وجود نداشته)، اگه ما سعی کنیم از باورها و آموخته هامون دفاع کنیم، این احساس رو خواهیم داشت که محیط داره مدام به ما حمله میکنه و این باعث استرس و اضطراب میشه، یه راه ساده برای اینکه بفهمیم نیاز به یادگیری داریم یا نه، اینه که ببینیم چقدر از زندگیمون احساس رضایت میکنیم، اگه ما حس منفی داریم، بخاطر برآورده نشدن خواسته های درونیمون تو محیطِ بیرونه، پس چیزایی وجود داره که از اونا آگاه نیستیم و باید یاد بگیریم، مثلا اگه تو رابطه ی خصوصیتون احساس رضایت نمیکنید، دلیلش ندونستن مهارتهای مناسب اونه، اما همیشه ما فرض رو براین میزاریم که چنین مهارتهایی وجود ندارن یا که ما همه چیزو بلدیم، که این باعث میشه از زیرِ بارِ مسئولیتِ یادگیری شانه خالی کنیم وسعی کنیم شرایط محیطی رو عوض کنیم (مثلا با طلاق)
"دونسته های قبلی سد راه دانش جدید میشن"
اعتراف به اینکه یه سری چیزارو نمیدونیم یا اینکه اون چیزایی که میدونیم، اونطور که باید کارآمد نیست، اصلا کار آسونی نیست، اگه ذهن ما از قبل سوگیری نکرده باشه، با آمادگی کامل اون چیزی که محیط پیش روش میزاره رو یاد میگیره (مثل ابر اسفنجی جذب میکنه)، اما بعد از تثبیتِ این اطلاعات، دیگه راه ورودِ اطلاعاتِ متضاد با اینا سد میشه و به همون اطلاعات اول بسنده میشه، باید بدونیم که دفاع ذهن دربرابر ورود اطلاعات جدید، به انرژی نیاز داره و این مصرف انرژی همون "استرسه"، استرس مثل قدم زدن خلافِ جهت باد میمونه (باد سمبل اطلاعات جدید و بدنِ ما نمادِ چیزایی که قبلا یاد گرفتیم)
"دونسته های ما منقضی میشن"
علاوه بر احساس نارضایتی برای تعویض اطلاعاتِ فعلی، یه دلیلِ دیگه برای یادگیری وجود داره که اون منسوخ شدن دانسته های ماست، اطلاعات محیطی به مرور عوض میشن اما ذهن ما بطور خودکار تغییر نمیکنه، یعنی ممکنه دونسته های ذهنی ما تاریخ گذشته و ناکارآمد باشه و بعنوان یه نیرو به رفتارِ ما اثر کنه، پس اگه درحال حاضر از زندگیمون رضایت داریم، نمیشه تضمین کرد که با گذشت زمان هم این حس پایدار بمونه