صفحه 6 از 9 نخستنخست ... 45678 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 51 به 60 از 84

موضوع: تحلیل بنیادی، تکنیکال یا ذهنی؟ (مارک داگلاس)

  1. #51

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    نهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    فصل نهم

    شناخت محیط ذهنی و تسلط بهش دست نیافتنی نیست، به شرط اینکه درک کاملی از ویژگی های محیط ذهنی، اجزاء سازندش و طرز کارشون داشته باشیم، این کار به این دلیل مشکل به نظر میرسه چون از بچگی به ما گفتن که ذهن ما مرموز و غیرقابل درکه و این مارو به جایی رسونده که اجزاء تشکیل دهنده ی ذهن رو نمیشناسیم و اطلاعی از ارتباطِ این اجزاء با هم و با محیطِ خارجی نداریم، چون این عامله که کیفیت تجربه ی ما از زندگی رو تعیین میکنه


    بدن ما از یه سری اعضا تشکیل شده که هرکدوم وظیفه ی مستقل و مشخصی دارن، مثلا چشم و گوش و ریه اجزای متفاوتی هستن که شباهتی به هم ندارن ولی کنار هم دارن بدن مارو شکل میدن، محیطِ ذهنی هم از چند ناحیه با عملکرد مستقل تشکیل شده که در مجموع شخصیت مارو میسازن، مثلا رویا، باور، فکر، احساس و تفکرات که بخش های مختلف و مجزای محیط روانی ما هستن(درست مثل چشم، گوش و ریه)، یه سری(نه همه) از اجزای سازنده ی محیط روانی و ویژگی هاشون رو نام میبرم:

    1) احساسات با بار مثبت: عشق، شادی، لذت، اطمینان، آرامش، صلح، مقبولیت
    2) احساسات با بار منفی: ترس، خشم، تنفر، حسادت، نا امیدی، سردرگمی، بی قراری، استرس، نگرانی، خیانت
    3) توهمات: انکارها، بهانه تراشی ها، توجیهات، تحریف ها
    4) توقعات: خواسته ها، آرزوها
    5) رویاها: خاطرات، خواب ها، خیال پردازی ها
    6) باورها 7) مقاصد(اهداف) 8) نیازها 9) افکار 10) خلاقیت ها و الهامات


    "تعریف محیط روانی"

    محیطی که دراون اطلاعات حسی دریافت شده از محیطِ فیزیکی توسط حواس پنج*گانه ی بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه، مرتب*سازی، طبقه*بندی، نام گذاری و ذخیره میشن که این تجربیات از محیط بیرونی، باورهامون رو شکل میدن(تجربه: اون چیزایی که ما با حواس پنج گانمون از محیط درک میکنیم که تبدیل به انرژی(پیام الکتریکی) میشن و از طریق سیستم عصبی به مغز ارسال میشن)


    یکی از ویژگی های اصلی محیط روانی اینه که اجزاش نا ملموسن، مثلا هیچ جراح مغزی تاحالا باورها، افکار، رویاها یا خاطراتِ بیمارِ خودشو ندیده، چون اینا در قالب انرژی وجود دارن و انرژی هم بر خلاف ماده جرمی نداره(مثلا نور یه انرژیه که میتونه منعکس بشه یا از اجسام عبور کنه، اما چون نمیتونه چیزی رو جا به جا کنه، پس جایی رو اشغال نمیکنه و مادی نیست)، مدت زمان طولانی اعتقاد بر این بود که "اتم" پایه ای ترین جزء سازنده ی جهان هستیه، اما بعدا معلوم شد که داخل هر اتم انرژی ذخیره شده، اما چیزیکه کشف نشده اینه که: چطور چیزیکه جرم نداره به چیزی که جرم داره تبدیل شده، درکل، انرژی روانی هم به همین شکل روی رفتارِ ما بر محیط فیزیکی اثر میزاره، مثلا یه "باور ذهنی" محرکِ این میشه که شخص کانالِ تلویزیون رو عوض کنه، چون که اون کانال رو مفید نمیدونه و کانال دیگه رو مفیدتر دونسته(بروز انرژی های ذهنی تو محیطِ خارج از ذهن)
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  2. 25 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  3. #52

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    دهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    "فصل دهم"

    "هدف": بررسی این موضوع که اطلاعات محیطی ما توسط خاطرات، باورها و تداعی ها مدیریت میشن

    از لحظه ای که متولد میشیم، وجودِ ما بعنوانِ یه نیرو به محیطِ پیرامونِ ما اثر میزاره، در مقابل محیط فیزیکی هم بر حواسِ ما تاثیر میزاره و این باعث یه تعامل بینِ ما و محیطِ بیرونی میشه، یعنی اینکه وجودِ ما باعث تغییرِ محیط میشه، حتی اگه ما کاری نکنیم (از طریق: نفس کشیدن، اشغال فضا و ...)، تجربیات ما از محیط به پیام هایی با جنس انرژی الکتریکی تبدیل میشن که میتونن مثبت یا منفی باشن، مثلا وقتی یه کودک گریه میکنه، صداش روی محیط و اطرافیان تاثیر میزاره، حالا نحوه ی عکس العمل اطرافیان به این صدا، برای کودک یه تجربه ایجاد میکنه که "نوعِ بار الکتریکی" و "کیفیت انرژی" اون میتونه متفاوت باشه (مثلا یه آغوش مهربان به عنوان پاسخ)
    انرژی مثبت ناشی از تجربیات خوشاینده که باعث ایجاد حس کنجکاوی برای یادگیری و تعامل بیشتر با محیط میشه
    انرژی منفی یعنی محیط بعنوان نیرویی عمل کرده و باعث ایجادِ درد و خاطره ی منفی در ذهن شده که باعث میشه احساسِ تهدید از طرف محیط در شرایط مشابه به ما دست بده و این بعنوان یه نیروی محدود کننده برای ما عمل میکنه و چون ما محیطِ فعلی رو براساسِ تجارب گذشته درک میکنیم، باعث میشه از تعامل اجتناب کنیم و چیز جدیدی یاد نگیریم


    یه تمایل طبیعی در انسان وجود داره که به آدم ها، اشیاء و ... برحسب ویژگی های خاصی که دارن، برچسب بزنه و تو گروه های همسان طبقه بندی کنه (مثلا براساس رنگ پوست، جنسیت، تحصیلات، وضع مالی و ...)
    یعنی اون چیزی که تو محیطه، براساس تمایزهای تو ذهن ما دسته بندی میشه و برای اینکار لازمه که یه تجربه ی قبلی در مورد اون چیز داشته باشیم وگرنه بهش برچسبِ "بی معنی" تعلق میگیره یا که اصلا متوجه وجودش نمیشیم (مثلا برای شناختِ فرصتها تو بازار، باید یه درک صحیح از موقعیت های مناسب تو ذهنمون ایجاد کنیم) تا قبل از ایجادِ تمایز، اطلاعات کلی هستن، مثلا برای یه بچه، قاشق و مداد تو یه دسته ی کلی قرار میگیره و بصورت غریزی هردو رو توی دهانش میکنه، اما وقتی بهش اطلاعاتی داده میشه، این اطلاعات به شکل نیرویی برای درکش عمل میکنن و این یعنی اگه کودکی تفاوت بین قاشق و مداد رو میدونه، این یعنی اولین تجربش نیست، بعنوان یه مثال دیگه: وقتی من به قطعات کامپیوترم نگاه میکنم، چیزی که میبینم خیلی متفاوت تر از اون چیزیه که یه تکنسین کامپیوتر میبینه، چون هر قطعه داره یه سری اطلاعات از خودش بروز میده که برای من معنا و مفهومی نداره و تو ذهن من تعریف نشده، بخاطر همین همه ی اونا برای من تو یه دسته ی کلی قرار میگیرن، اما کسی که دانشِ این کارو داره، میتونه اونارو تو ذهنش جداسازی و تفکیک کنه


    پس تو هر لحظه از زمان، یه تفاوت اساسی بینِ اون چیزی که ما داریم درک میکنیم و اون چیزیکه واقعا هست وجود داره، درک ما از محیط توسط حواسِ پنج گانمون، باعث شکل گیری یه سری تجربه تو ذهن ما میشه و این باعث میشه شرایط مشابهی که تو محیط رخ میده رو با ذهنمون درک کنیم نه حواسمون، به همین خاطره که مردم یه رویداد یکسان رو به شکل های مختلف توصیف میکنن، چون برای هرفرد، اون اطلاعات داره یه چیز خاص رو تداعی میکنه، حالا اگه نظر اون فرد رو راجع به مدت زمانِ اون رویداد بپرسیم، متناسب با بارِ تداعی شده (مثبت یا منفی) میتونه واسش زود گذشته باشه یا که کسل کننده و طولانی باشه
    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-01-2022 در ساعت 10:20
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  4. 24 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  5. #53

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    یازدهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    "فصل یازدهم"

    "هدف": بررسی اینکه لازمه روش های تطبیق با محیط رو فرا بگیریم

    بینِ توانایی تطبیق ما با شرایط محیطی (که دائما درحال تغییره) و سطح رضایت ما از زندگی و رسیدن به اهدافمون یه رابطه ی مستقیم وجود داره، تمامی نیازها و اهداف ما از محیطِ درون شکل میگیره و محیطِ بیرون بهش پاسخ میده، حالا اگه ما میدونستیم که محیط چجوری به ما اثر میزاره و به رفتارِ ما چه عکس العملی نشون میده، به راحتی میتونستیم مناسب ترین گام هارو برای برطرف کردن نیازها و رسیدن به اهدافمون برداریم و به رضایت کامل برسیم


    "تاثیر یادگیری بر کیفیت تجربه ی ما از زندگی"

    یادگیری یه واکنش ذاتی برای پاسخ به حس "کنجکاویه"، ما با یادگیری سطحِ ارتباطمون رو با محیط افزایش میدیم و اینکار باعث بهبودِ ساختارِ ذهنیمون میشه و این باعث میشه از یه زاویه ی دیگه به دنیا نگاه کنیم، به همین خاطره که باید به خودمون اجازه ی آموزش بیشتری بدیم و قبول کنیم که اطلاعات دیگه ای هم به جز آموخته ها و باورهای ما وجود داره (انکارِ این درست مثل اینه که بگیم نیروی برق، قبل از اینکه کشف بشه وجود نداشته)، اگه ما سعی کنیم از باورها و آموخته هامون دفاع کنیم، این احساس رو خواهیم داشت که محیط داره مدام به ما حمله میکنه و این باعث استرس و اضطراب میشه، یه راه ساده برای اینکه بفهمیم نیاز به یادگیری داریم یا نه، اینه که ببینیم چقدر از زندگیمون احساس رضایت میکنیم، اگه ما حس منفی داریم، بخاطر برآورده نشدن خواسته های درونیمون تو محیطِ بیرونه، پس چیزایی وجود داره که از اونا آگاه نیستیم و باید یاد بگیریم، مثلا اگه تو رابطه ی خصوصیتون احساس رضایت نمیکنید، دلیلش ندونستن مهارتهای مناسب اونه، اما همیشه ما فرض رو براین میزاریم که چنین مهارتهایی وجود ندارن یا که ما همه چیزو بلدیم، که این باعث میشه از زیرِ بارِ مسئولیتِ یادگیری شانه خالی کنیم وسعی کنیم شرایط محیطی رو عوض کنیم (مثلا با طلاق)


    "دونسته های قبلی سد راه دانش جدید میشن"

    اعتراف به اینکه یه سری چیزارو نمیدونیم یا اینکه اون چیزایی که میدونیم، اونطور که باید کارآمد نیست، اصلا کار آسونی نیست، اگه ذهن ما از قبل سوگیری نکرده باشه، با آمادگی کامل اون چیزی که محیط پیش روش میزاره رو یاد میگیره (مثل ابر اسفنجی جذب میکنه)، اما بعد از تثبیتِ این اطلاعات، دیگه راه ورودِ اطلاعاتِ متضاد با اینا سد میشه و به همون اطلاعات اول بسنده میشه، باید بدونیم که دفاع ذهن دربرابر ورود اطلاعات جدید، به انرژی نیاز داره و این مصرف انرژی همون "استرسه"، استرس مثل قدم زدن خلافِ جهت باد میمونه (باد سمبل اطلاعات جدید و بدنِ ما نمادِ چیزایی که قبلا یاد گرفتیم)


    "دونسته های ما منقضی میشن"

    علاوه بر احساس نارضایتی برای تعویض اطلاعاتِ فعلی، یه دلیلِ دیگه برای یادگیری وجود داره که اون منسوخ شدن دانسته های ماست، اطلاعات محیطی به مرور عوض میشن اما ذهن ما بطور خودکار تغییر نمیکنه، یعنی ممکنه دونسته های ذهنی ما تاریخ گذشته و ناکارآمد باشه و بعنوان یه نیرو به رفتارِ ما اثر کنه، پس اگه درحال حاضر از زندگیمون رضایت داریم، نمیشه تضمین کرد که با گذشت زمان هم این حس پایدار بمونه
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  6. 21 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  7. #54

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    دوازدهم آبان ماه هزار و چهارصد ویک
    "فصل دوازدهم"

    اختلافِ بین اون چیزیکه ما تو ذهنمون میخوایم با اون چیزی که بدست میاریم نشون دهنده ی کافی نبودن دانسته ها یا مهارت های ماست، ممکنه که ما بهترین گام هارو برای رسیدن به هدفمون بشناسیم اما مهارت لازم برای اجراشون رو نداشته باشیم، یا حتی درصورت داشتن مهارت باورهایی مثل ترس به عنوان یه نیروی مقاومتی عمل کنن و مانع از اجرای درست گام ها و رسیدن به هدف بشن


    هر چیزی که ما تو محیط تجربه میکنیم، تبدیل به خاطره میشه و ما میتونیم این خاطرات رو فراخوانی کنیم، گذر زمان میتونه خاطره رو کم رنگ کنه اما هیچ موقع نمیتونه از بین ببره، ممکنه زمان زخم های جسمی رو درمان کنه، چون جسم دارای یه واقعیت فیزیکی و تغییر پذیر با زمانه، اما تاثیری روی خاطراتِ محیط ذهنی نداره (چون از "ماده" تشکیل نشدن)، به همین خاطر زخم های روانی هرگز ناپدید نمیشن، صدمات جسمی خیلی واضح و قابل درمانند، مثلا اگه پا بشکنه و درست درمان نشه، دیگه نمیتونیم مثل قبل راه بریم، اما صدمات روانی خودشون رو به وضوح نشون نمیدن، خیلی از افراد فکر میکنن اتفاقاتی که تو کودکی براشون افتاده، تاثیری روی درک اونا از محیط نداره، اما هرچیزی که ما تجربه میکنیم یه بخش از محیط ذهنی ما میشه و با گذشت زمان یا مصرف موادمخدر و الکل از بین نمیره و در تمامِ طول عمرما مثل یه منبع انرژی به دخالت توی انتخاب ها و ابراز وجودهای ما ادامه میده، مگر اینکه یاد بگیریم مدیریتشون کنیم، بخاطر همینه که تو اجرای برنامه ها و طرح هامون، انجامِ بعضی هاشون سخت و بعضی ها آسونه، چون باورهای قبلی ما میتونن در برابر اونا مقاومت ایجاد کنن یا که از اونا حمایت کنن، اون ایده هایی که با مقاومت ذهنی روبرو میشن رو نمیتونیم روشون تمرکز کنیم و خیلی راحت حواسمون ازش پرت میشه و آخر سر هم از انجامش منصرف میشیم و فکر میکنیم که انجام ندادنش یه "اشتباه احمقانه" بوده، برای مثال یه فرد سیگاری تصمیم به ترک میگیره، اما باورهای قبلیش دست به کار میشن و اینقدر به اینکار ادامه میدن تا دوباره سیگار بکشه، چونکه "تصمیمِ" سیگار نکشیدنش، یه "باورِ" حامی نداره و در عوض یه باور قوی ناشی از چندین سال سیگاری بودن تو ذهنشه، حتی ممکنه بعضی وقتا باور حامی برای تصمیممون داشته باشیم، اما بخاطر وجودِ باورهای متضاد دیگه تو اجراش به مشکل بخوریم، مثلا یه معامله گر سودِ مرتب روزانه داره اما با رسیدن به یه حد مشخصی، تمام سوداشو تو یکی دو معامله تقدیم بازار میکنه، این مدل زیان تصادفی نیست و دلیل خاصی داره، این معامله گر مسلما یه استراتژی معاملاتی موفق و باورهای قدرتمندی برای موفقیت داره، اما ممکنه باورهای زیادِ دیگه ای درتضاد با کسب درآمد از طریق معامله گری داشته باشه که هنوز نشناخته و خنثی شون نکرده، مثلا شاید یه اعتقاد دینی خاصی داره یا که تربیتِ اجتماعیش تو حالتِ انجامِ کار و دریافت مزد قرار داره که متضاد با تعریف معامله گریه، حالا هرچقدر استراتژی معاملاتیش قوی باشه، انرژی پنهان شده ی این باورهای متضاد یه جایی دست به کار میشن، حالا اگه ندونیم ریشه ی این اتفاقات چیه ممکنه حس بی لیاقتی به ما دست بده وسعی کنیم یه سری موانع ذهنی ایجاد کنیم تا این نیروها خودشون رو آشکار نکنن، اما این موانع فقط قضیه رو بدتر میکنن، اینجاست که سروکله ی اعتیاد پیدا میشه، چون تلاشیه که فرد برای جدا کردن ذهنش از این نیروهای مرموز داخلی میکنه، حالا هر چقدر اینکارو بیشتر انجام بده، این نیروها بیشتر خودشون رو نشون میدن و مجبور به مصرف الکل بیشتر میشه، تا جایی که جسم و ذهنش از دست میره و بعد از رسیدن به این مرحله، تازه به این نتیجه میرسه که باید این نیروها و عوامل رو شناسایی کنه
    توضیحات استاد: از دست دادن حساب با یه پوزیشن


    "ارزشمند بودن هر لحظه"

    هر لحظه مثل یه "شاخصه" که داره وضعیت پیشرفت ما و کاری که برای ارتقاء خودمون لازمه انجام بدیم رو نشون میده، نتیجه ی تلاش های ما در محیط، تو هر لحظه به شکلی خودشون رو نشون میدن که به ما میفهمونن ما کی هستیم، تو چه سطحی قرار داریم و نقطه ضعف های ما کجاست، اگه ارزشمند بودن لحظه رو انکار کنیم، خودمون رو از دسترسی به اطلاعاتی که برای پیشرفت بهشون نیازمندیم محروم کردیم، ما باید تو هر لحظه مشخص کنیم که چه مهارتی رو کم داریم تا تو مرحله ی بعدی سراغ چگونگی یاد گیریش بریم، در غیر اینصورت این توهم رو خواهیم داشت که ما بیش از حد میدونیم و انگار داوطلبانه راه ورود سایر اطلاعات رو سد میکنیم، میزانِ این توهم رو عباراتی مثلِ "ای کاش" و "میتونست باشه" و ... نشون میده، چون اگه میدونستیم و میتونستیم حتما انجامش میدادیم، چونکه ما تو اون لحظه بهترین عملکردمون رو بر اساسِ دانسته ها و توانایی هامون انجام دادیم و بیشتر از اون رو قادر نبودیم...
    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-15-2022 در ساعت 16:31
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  8. 22 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  9. #55

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    سیزدهم آبان ماه هزارو چهارصد و یک
    "فصل سیزدهم"

    تا حالا شده یه زخم احساسی کوچیک (مثلا یه بی احترامی ساده) رو اونقدر پیش خودتون بزرگش کنید که از خشم به حالت جنون برسید؟ اینکار با فکر کردن عمدی به اون اتفاق انجام میشه، افکار میتونن انرژی ذخیره شده تو زخم های احساسی رو تا هر حدی اضافه یا کم کنن، توقفش هم کاملا اختیاری توسط ما انجام میشه (اینم درنظر بگیرید که هر چقدر زیادتر بشه توقفش مشکلتر میشه)، مثلا گوش دادن به بعضی حرفها باعث فرونشاندن خشم میشه، اما بعضیا از گوش دادن به این حرفا اجتناب میکنن، چون تمایلی به فرونشاندن خشم ایجاد شده ندارن (بابت هر مزیتی که خودشون میدونن)، این یعنی ما محیط ذهنیمون رو به دلخواه دستکاری میکنیم تا به هدفی که داریم برسیم، این تغییر تو محیط ذهنی با کمک ابزاری به نام "افکار" انجام میشه، افکار شکلی از انرژی هستن که هم میتونن تو محیط فیزیکی تاثیر بزارن و هم محیط ذهنی مارو تغییر بدن، و وقتی چیزایی که تو ذهن ما هستن تغییر کنن، روی درک و تجربه ی ما از محیط اثر میزاره، افکارِ ما اکثرا باورها و خاطراتِ فعلی ما هستن که وضع فعلی مارو ساختن، برای خلق یه آینده ی روشنتر باید بتونیم آینده رو جوری تصور کنیم که فراتر از دانسته ها و افکارِ الانمون باشه، چون ما آزادیم که به هرچیزی که میخوایم فکر کنیم و هیچ مرز و محدودیتی وجود نداره، اما تو این مسیر یه سری سدها وجود داره که از باورها و خاطرات دردناک ما تشکیل شدن و بعنوان یه نیروی مقاوم عمل میکنن، اما نیروی "افکار" و "اشتیاق" ما خیلی راحت میتونه به اونا غلبه کنه
    توضیحات استاد: تغییر دیدگاه و احساسِ بوجود اومده از یه اتفاق


    ما با گذشت هر لحظه به کسی تبدیل میشیم که چند لحظه پیش نبودیم، تو سطح فیزیکی به این معناست که سلولهای قدیمی میمیرن و سلولهای جدید شکل میگیرن، تو سطح ذهنی، با گذشت هر لحظه، چیزایی که تجربه میکنیم تبدیل به خاطره یا باور تو محیط ذهنی ما میشه و بعنوان یه نیرو تو رفتارِ ما اثر میزاره، بیاید به بررسی این بپردازیم که چیزی به نام "اشتباه" وجود نداره، تعریفی که ما تو ذهنمون از اشتباه داریم رو از والدین و معلمان و ... آموختیم، اونا "درد" هاشون رو به شکل اشتباه به ما منتقل کردن، ما باید بپذیریم که تو هر "تجربه" یه "دانشی" نهفته است، اینجوری کلمه ی "اشتباه" برای ما تغییر معنی میده، تا قبل از پذیرفتنِ این موضوع، ما احساس تکلیف میکنیم که دیگران رو از "درد" های تجربیاتمون نجات بدیم حتی شده به زور و البته برای صلاح خودشون! مثلا با اعمال یه درد فیزیکی یا روانی بعنوان ابزاری برای نجات دیگران از اشتباهی که خودمون کردیم، یعنی ما درد اشتباهات هضم نشده ی خودمون رو به بچه هامون منتقل میکنیم، همونظور که والدینمون همینکار رو کردن و این چرخه ادامه پیدا میکنه، اشتباه برای ما مترادف با درده، به همین خاطر ما راه های زیادی برای "نپذیرفتن" اشتباهات پیدا میکنیم تا از رویارویی با دردِ اونها اجتناب کنیم که با اینکار خودمون رو از یادگیری چیزهای لازم برای رشد خودمون محروم میکنیم
    توضیحات استاد: تغییر دیدگاه از شکست به تجربه
    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-10-2022 در ساعت 07:56
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  10. 19 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  11. #56

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    چهاردهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    "فصل چهاردهم"


    "معرفی یه سری تکنیک و تمرین برای اعمال تغییر در ذهن"
    "تغییرجهت آگاهانه ی باورها": ذهن ما میتونه خارج از چهارچوب عقاید و باورهای ما فکر کنه، یعنی ما میتونیم مفید بودن یه باور رو به چالش بکشیم و توجه خودمون رو به سمت باورهای مفیدتر هدایت کنیم، این کار مستلزم "خواستنه"، اگه چیزی رو بخوایم راجبش فکر میکنیم و با فکر کردن یه "انرژی" تولید میشه که این قدرت رو داره که اون چیزی که تو ذهن ماست رو تغییر بده و اگه متضادِ اون باورهایی که تو ذهن ماست باشه، باعث از دست رفتن انرژی اون باور قبلی و کمتر شدن تواناییش برای تاثیر گذاشتن روی رفتارهای ما میشه، اما نکته ی مهم اینه که باورهایی که تو ذهن ما شکل گرفتن، هیچوقت نابود نمیشن و تا آخر عمر با ما هستن، اما میشه انرژیشون رو کامل تخلیه کرد تا تاثیری روی رفتارِ ما نداشته باشن، اینم باید در نظر بگیریم که تغییر باور با ناراحتی و مقاومت و حس معذب بودن همراهه
    توضیحات استاد: عادت ها


    "یه تمرین برای شناسایی باورهای متضادمون"
    یه قلم و کاغذ بردارید و ده دقیقه زمان بگیرید، هر چیزی که راجع به خودتون به ذهنتون میرسه رو فورا روی کاغذ بنویسید، تحت عنوانِ " من ... هستم"، حالا تو لیستتون اونایی که بدیهی هستن رو خط بزنید، مثلا من "چاق، لاغر، مرد، زن" هستم، حالا هرچی تو لیست موند میشه باورهای شما و اونایی که باهم در تقابلن میشن باورهای متضاد شما و خیلی مهمن، مثلا: من برنده میشم، من لیاقت ندارم
    توضیحات استاد: نوشتن برای پیداکردن باور منفی، طی کردن مراحل به ترتیب
    توضیحات استاد: باورهای محدودکننده، بدترین باور محدودکننده


    "تکنیک نوشتن برای ایجاد تغییر"
    "نوشته" نسخه ی فیزیکی اون چیزیه که توی ذهن ما جریان داره، با نوشتن، اطلاعات به سمت خودآگاه جاری میشه و خودآگاه اطلاعات رو از حالت غیرفیزیکی خارج میکنه و اونو واقعی و ملموس میکنه و بینِ اطلاعات و زندگی واقعی شخص ارتباط برقرار میکنه
    توضیحات استاد: همه چیزرو بنویسید


    "تمرین برای افزایش انضباط"
    منظور از انضباط، یادگیری نحوه ی کنترل آگاهانه روی رفتار خودمونه، منضبط بودن ذاتی نیست و هیچکس منضبط به دنیا نیومده، انضباط یه تغییر تو ذهن محسوب میشه چون داریم عمدا سراغ چیزی میریم که با باور ذهنمیون در تضاده، یعنی یه رفتار عمدی علیه یه باور و کنار اومدن با ناراحتی های روانی بعدش، حالا اگه اینکار به مدت کافی انجام بشه، باعث میشه اون باور به تدریج ضعیف بشه (مثلا ترکِ سیگار)
    توضیحات استاد: تمرینات پیشنهادی برای ایجاد نظم


    " جملات تاکیدی مثبت"
    یه لیست از جملات سازنده و مثبت از اخلاق و خصیصه هایی که دوست دارید داشته باشید تهیه کنید، مثلا دوست دارید آدم صبوری باشید و تا رسیدنِ فرصت معاملاتی مناسب صبر کنید، با گزاره ی تاکیدی: "من هرروز آدم صبورتری میشم" کم کم به این خصلت دست پیدا میکنید، یعنی با تکرار گزاره ها در ذهن، رفتارِ ما با این تاکیدها همسو میشه و این تاکید نهایتا تبدیل به "باور" میشه که انرژی کافی برای تاثیر گذاشتن روی رفتار مارو داره...
    توضیحات استاد: سابلیمینال
    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-11-2022 در ساعت 10:37
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  12. 21 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  13. #57

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    پانزدهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    فصل پانزدهم

    "روان شناسی حرکت قیمت"

    معامله گرها تنها نیروی تو بازار هستن که میتونن رو قیمت ها اثر بزارن و اونارو به حرکت دربیارن، ساده ترین حالت برای بازار اینه که: یه خریدار و یه فروشنده وجود داشته باشه که سرِ یه قیمت خاص توافق کنن و معامله ای رو انجام بدن، وقتی این دو دست به معامله میزنن، هیچکدوم خودشون رو بازنده نمیبینن و با هدف کسب سود اینکارو میکنن، مثلا اگه فروشنده بدونه که قیمت قراره بالاتر بره، حتما صبر میکنه تا گرونتر بفروشه، کل بازی معامله گری همینه، که دو نیروی مخالف با هم برخورد کنن و هر دو فکر کنن که دارن کارِ درستی میکنن، اما نهایتا یک طرف، به قیمتِ زیانِ طرف دیگه سود میکنه و همین موضوع تو ابعاد بزرگتر بین چندین معامله گر اتفاق میفته، حالا ما بعنوان معامله گری که قدرت جا به جایی قیمت رو نداریم باید سمتِ غالب رو شناسایی کنیم و باهاش همسو بشیم، حالا این نوسانات بصورت گرافیکی تو چارت نمایش داده میشن، تو چارت یه سری الگوهای منظمی وجود داره که تصادفی نیستن و یه بیانِ تصویری از تقلای دو نیروی متضادِ خریدار و فروشنده رو نشون میدن، چیزیکه ما باید تو چارت دنبالش باشیم، نقاط مرجع مهمه که معامله گران توقع رخ دادن یه حرکت خاص رو تو این نقاط داشتن، این نقاط هم برای خریداران و هم فروشندگان مهم هستن و هردو یه انتظار متفاوت از این سطوح دارن، چشمگیرترین نقاط مرجع تو چارت، سقف و کف های قبلیِ قیمت هستن، مثلا تو یه روند صعودی، خریداران دارن به این فکر میکنن که آیا قیمت میتونه از سقف قبلی عبور کنه؟ و فروشندگان تو این فکرن که سقف قبلی قیمتی بوده که خیلی از معامله گرا اونجا به این نتیجه رسیدن که برای فروش به اندازه ی کافی بالا و خوبه و آیا دوباره این اتفاق میفته؟ حالا با رسیدن قیمت به سقف قبلی اگه خریدارا وارد بشن، یه مومنتومِ رو به بالا شکل میگیره و بعضی از فروشنده ها هم تصمیم به خروج از معاملاتشون میگیرن که همین باعث صعود بیشتر قیمت میشه (و حالت عکس هم همینطور...)
    توضیحات استاد: های و لو


    کف و سقف های قیمتی باعث بوجود اومدن یه سری سطوح حمایتی و مقاومتی میشه، این سطوح از این جهت مهمن که بسیاری از معامله گرا نسبت به اون قیمت یه "ذهنیت" دارن چون قبلا تو اون سطوح واکنش و برگشت داشتن، بطور خلاصه اینکه: قیمت ها موقع حرکت از یه نقطه به نقطه ی دیگه، میتونن به میلیون ها حالت حرکت کنن، اما تو حوالی نقاط مرجع مهم، میشه این احتمالات رو به "دو" احتمال محدود کرد و با گرفتن پوزیشن تو جهت مناسب، از این نقاط مرجع برای معاملات با احتمال موفقیت بالاتر استفاده کرد


    اینکه سطوحِ حمایتی به مقاومت تبدیل میشن ( وبالعکس) کاملا صحیحه و دلایل روانشناسی واضحی هم داره، مثلا تو قیمتِ 95 یه سطح مقاومتی شکل گرفته (چون قبلا تعدادی معامله گر اونجا اقدام به فروش کردن) حالا هر سری که قیمت بهش برسه، احتمالا دوباره فروشنده ها اقدام به فروش خواهند کرد، چون یه "ذهنیت" رو این قیمت دارن، حالا مثلا قیمت برای بار پنجم به این سطح رسیده، بازم یه سری معامله گر اعتقادشون بر اینه که این سقف مهمه و اقدام به فروش میکنن، اما به هر دلیلی خریدارا مصمم تر میشن و قیمت رو بالاتر میبرن، اون فروشنده هایی که انضباط کافی تو معاملاتشون دارن اقدام به خروج با زیان کم میکنن، اما تعداد زیادی به امید اینکه قیمت قراره برگرده تو معامله میمونن، اونا که به قیمت 95 اعتماد کرده بودن الان حس میکنن بازار بهشون خیانت کرده و از این موضوع رنج میبرن، حالا اگه قیمت دوباره به 95 برگرده با ضرر صفر خارج میشن، اون معامله گرایی هم که با زیان خارج شده بودن دیگه فروشنده نیستن (بخاطر درد ناشی از ضرری که دادن)، به این ترتیب نیروی خریدارا تو این سطح بیشتر میشه و سطح مقاومت به حمایت تبدیل میشه (و حالتِ برعکس تبدیل حمایت به مقاومت هم همینطور)
    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-08-2022 در ساعت 07:54
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  14. 18 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  15. #58

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    به نام خدا
    شانزدهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
    "فصل شانزدهم و هفدهم"

    هرچقدر یه معامله گر حرفه ای تر میشه بیشتر به این واقعیت پی میبره که معامله گری یه کار کاملا "روانیه"، چون تو معامله گری شما در مقابل بازار قرار ندارید بلکه درمقابل خودتون هستید، بازار به تمامی معامله گرا فرصتهای یکسانی رو پیشنهاد میده و تو انتخاب های ما و اینکه کجا توجهمون رو معطوف میکنیم هیچ نقشی نداره، همچنین بازار تعیین نمیکنه کجا و با چه حجمی وارد معامله بشیم و چقدر تو معامله بمونیم یا کی خارج بشیم، بخاطر همین معامله گر هیچ وقت نمیتونه بازار رو سرزنش کنه، بازار هم بدون توجه به زحمتی که میکشیم هیچ دِینی به ما احساس نمیکنه، چون یه معامله گر دیگه هم تو بازار داره تلاش میکنه تا از معامله با ما کسب سود کنه، پس باید بپذیریم فقط خودمون مسئول کارهامون هستیم و شروع به شناسایی و کسب مهارت های لازم برای موفقیت در بازار کنیم


    "هفت گام برای موفقیت"

    یک: تمرکز روی اون چیزی که نیازه تا یاد بگیریم: اول از همه باید توجهمون رو از "کسب درآمد" به "یاد گرفتن اینکه چطور خودم رو با بازار تطبیق بدم" منتقل کنیم، یعنی کل انرژیمون باید روی "گام های لازم برای رسیدن به موفقیت" متمرکز بشه نه "پول"، چون پول یه محصول جانبی و نتیحه ی اجرای این دانش هاست، ضمنا باید تعریفمون رو از "فرصت های از دست رفته" عوض کنیم، بعضیا بخاطر ناتوانی تو پذیرفتن ضرر اینجوری فکر میکنن که یه فرصت عالی پیش روشون بوده اما چون با ضرر بسته شده، از دست رفته، این نوع برداشت باعث صدمات روانی شدیدی میشه، شاید اون یه فرصت عالی بوده، اما با دانشی که ما تو اون لحظه داشتیم، درک اون فرصت برای ما امکان پذیر نبوده، پس باید به کسب تجربه از این فرصت های به اصطلاح از دست رفته بپردازیم، ضمنا تا وقتی که بازارها دارن حرکت میکنن، چیزی بعنوان فرصت از دست رفته وجود نداره، مگه اینکه همه ی مردم سرِ ارزش یک چیز به توافق برسن که همچین چیزی محاله، پس همیشه فرصت بعدی تو راهه
    توضیحات استاد: ترید با کمترین حجم


    دو: کنار اومدن با ضررها: تعریف حدضرر قبل از هر معامله مارو با این واقعیت روبرو میکنه که همیشه احتمال ضررکردن هست، خیلیا این مهارت پذیرفتن ضرر رو به قیمت از دست دادن یه بخش یا کل سرمایشون یاد میگیرن، با مشخص بودن حدضرر، چیزی برای سنجیدن، قضاوت و درنتیجه گول زدن خودمون وجود نداره، اگه دیدید که با رسیدن قیمت به حدضرر دارید اوضاع رو میسنجید و قضاوت میکنید (جا به جا کردن حدضرر)، دو حالت ممکنه پیش بیاد: یا بازار برمیگرده و شما از اون معامله بدون ضرر خارج میشید ( با اینکار یه رفتار اشتباه رو تو خودتون تقویت کردین که یه روزی به یه فاجعه منتهی میشه)، یا قیمت تو همون جهت ادامه میده و ضررهاتون بیشتر میشه (که باعث میشه فرصت های مناسب خروج یا پوزیشن سودده مخالف رو از دست بدین و مستعد انجام بقیه ی خطاهای معاملاتی میشین)
    توضیحات استاد: قبول کردن ضررها


    سه: خبره شدن تو یک بازار: اکثر ما با این باور بزرگ شدیم که وقتی قراره یه تصمیمی بگیریم، هرچقدر اطلاعات بیشتری راجبش جمع کنیم، تصمیم بهتری خواهیم گرفت، این باور تو معامله گری خصوصا تو مراحل اولیه صدق نمیکنه، تو بازار تو هرلحظه هم خریدار و هم فروشنده وجود داره که نظراتشون کاملا باهم در تضاده و هرکس هم برای خودش دلیل خاصی داره، چون این اطلاعات خیلی وسیعه، لازمه معامله گر خودشو محدود کنه، چون اینجا "هرچه بیشتر" به معنای "بهتر" نیست و فقط باعث سردرگمی میشه، پس واسه شروع یه سیستم معاملاتی ساده انتخاب کنید و تمام فاکتورهاش و ارتباطشتون باهم رو بشناسید و از بقیه ی فرصت ها بگذرید، این کار یه تمرین واقعی منضبط بودنه
    توضیحات استاد: فقط یه چک لیست، با بقیه ی بازار کاری نداریم


    چهار: یادگیری اجرای دقیق سیستم معاملاتی: این کار یکی از مهم ترین اجزاء موفقیت تو معامله گریه و شاید مشکل ترین! بعدِ انتخاب یه سیستم، ما نباید سعی کنیم سیگنالهای صادره رو پیش بینی کنیم، مثلا سیستم یه سیگنالی میده که با منطق ما در تضاده، اما بعدا میبینیم که درست بوده، یه جایی هم سیگنال داده شده کاملا منطقیه، ولی نتیجش غلط از آب درمیاد، یعنی گاهی بین "عقل" و اون چیزیکه سیستم پیش بینی میکنه تضاد بوجود میاد و اجرا کردن سیگنالهای سیستم سخت میشه، حالا اگه سیستم دو سه بار بصورت متوالی سیگنال غلط بده، دیگه بهش "اطمنیان" نمیکنیم، حالا اگه به سیستم "اطمینان" نکنیم، دیگه اونو اجرا نمیکنیم، و اگه اونو به مدت کافی اجرا نکنیم، بهش "اطمینان" نخواهیم کرد!
    توضیحات استاد: تصمیم گیری درمورد آینده ی مارکت


    پنج: فکرکردن بر اساس احتمالات : ابتدا اجازه بدین تا بازار خودشو نشون بده، بعد هر معیاری که برای شناسایی فرصت ها دارید رو بکار بگیرید، سفارشتون رو تو جهتی که فکر میکنید بازار بر اساس شرایط فعلی بیشترین احتمال حرکت رو داره قرار بدین، جوری به بازار نگاه کنید که انگار هیچ پوزیشن بازی ندارین، اینکار باعث میشه بجای داشتن امید و آرزو، خودتون اقدام مناسب رو انجام بدین، قبول کنید که هر اتفاقی ممکنه بیفته، چون ممکنه چیزایی باشن که از چشم شما دور موندن یا که آگاهی و شناختی در موردشون نداشتید


    شش : بی طرف موندن: با بی طرف موندن هیچ چیزی مارو مجبور نمیکنه که از بعضی اطلاعات اجتناب کنیم و یا بعضی هارو به نفع خودتون تحریف کنیم، اگه از بازار توقع نداشته باشیم که مطابق ذهنیات ما رفتار کنه، اون موقع دلیلی برای خشمگین شدن وجود نخواهد داشت، خشم یه واکنش طبیعیه که نشون میده محیط درحال حمله یا نیش و کنایه به ماست و ما نمیتونیم اونو بپذیریم و سعی میکنیم با خشمگین شدن دربرابرش از خودمون محافطت کنیم، شاید این ابزار تو محیط اجتماعی برای بدست آوردن چیزایی که میخوایم مناسب باشه، اما تو بازار کاربردی نداره


    هفت: نظاره گر بودن: باید یاد بگیریم که تفاوت زیادی بین "چیزی که داره اتفاق میفته" و "چیزی که توقع داریم اتفاق بیفته" وجود داره


    "فصل هفدهم(پایانی)"

    بعد آموختن تمامی مهارت های معرفی شده، کم کم به این سطح از آگاهی میرسید که بفهمید شما با معاملاتتون دارید اینو نشون میدید که "چقدر خودتون رو دوست دارید"، یادتون باشه مقدار پولی که دارید تو فرمِ سود از طریق معاملاتتون به خودتون میدید، مستقیما با باورهایی که تو زندگی کسب کردین و لیاقت شمارو از پول تعریف میکنن مرتبطه، پس باید هرچیزی که تو ذهنتون مانع از رسیدن به بالاترین عزت نفس و دوست داشتن خودتون میشه رو شناسایی کنید و انرژیش رو تخلیه کنید
    توضیحات استاد: ذهن، شایستگی و لیاقت

    ویرایش توسط MohsenBjp : 11-12-2022 در ساعت 07:39
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  16. 30 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  17. #59

    MohsenBjp آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2022
    محل سکونت
    Zanjan
    نوشته ها
    5,054
    تشکر
    42,436
    12,323 بار در 4,694 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 3505 پست
    برچسب زده شده
    در 3 تاپیک
    وقت بخیر
    خلاصه کتاب the disciplined trader طی پست های اخیر قرار داده شد (لینک دانلود زبان اصلی)
    سعی کردم پست ها طولانی و حوصله سر بر برای دنبال کردن نباشه و در عین حال مفاهیم اصلی رو برسونه، با این حال خودتون رو از مطالعه ی اصلِ کتاب محروم نکنید
    پست های قرار داده شده دائم ویرایش میشن تا به بهترین حالت خودشون نزدیک بشن
    وویس های استاد هم که مرتبط با هر سرفصل باشن، با رنگ بنفش اضافه میشن...
    هر چیز پیش از این بوده، پس از این هم خواهد بود و هر آنچه پیش از این انجام شده، پس از این هم انجام خواهد شد و هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست.
    "ویلیام دلبرت گن"

  18. 34 کاربر برای این پست سودمند از MohsenBjp عزیز تشکر کرده اند:


  19. #60

    emiro آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2022
    نوشته ها
    331
    تشکر
    387
    937 بار در 293 پست از ایشان تشکر شده است
    یاد شده
    در 1 پست
    برچسب زده شده
    در 0 تاپیک
    سلام دوستان ...
    ترید خاصی از ایشون هم وجود داره ما بتونیم جستجو کنیم ببینم آقای مارک داگلاس چیکار کرده؟*

  20. 3 کاربر برای این پست سودمند از emiro عزیز تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •