به نام خدا
شانزدهم آبان ماه هزار و چهارصد و یک
"فصل شانزدهم و هفدهم"
هرچقدر یه معامله گر حرفه ای تر میشه بیشتر به این واقعیت پی میبره که معامله گری یه کار کاملا "روانیه"، چون تو معامله گری شما در مقابل بازار قرار ندارید بلکه درمقابل خودتون هستید، بازار به تمامی معامله گرا فرصتهای یکسانی رو پیشنهاد میده و تو انتخاب های ما و اینکه کجا توجهمون رو معطوف میکنیم هیچ نقشی نداره، همچنین بازار تعیین نمیکنه کجا و با چه حجمی وارد معامله بشیم و چقدر تو معامله بمونیم یا کی خارج بشیم، بخاطر همین معامله گر هیچ وقت نمیتونه بازار رو سرزنش کنه، بازار هم بدون توجه به زحمتی که میکشیم هیچ دِینی به ما احساس نمیکنه، چون یه معامله گر دیگه هم تو بازار داره تلاش میکنه تا از معامله با ما کسب سود کنه، پس باید بپذیریم فقط خودمون مسئول کارهامون هستیم و شروع به شناسایی و کسب مهارت های لازم برای موفقیت در بازار کنیم
"هفت گام برای موفقیت"
یک: تمرکز روی اون چیزی که نیازه تا یاد بگیریم: اول از همه باید توجهمون رو از "کسب درآمد" به "یاد گرفتن اینکه چطور خودم رو با بازار تطبیق بدم" منتقل کنیم، یعنی کل انرژیمون باید روی "گام های لازم برای رسیدن به موفقیت" متمرکز بشه نه "پول"، چون پول یه محصول جانبی و نتیحه ی اجرای این دانش هاست، ضمنا باید تعریفمون رو از "فرصت های از دست رفته" عوض کنیم، بعضیا بخاطر ناتوانی تو پذیرفتن ضرر اینجوری فکر میکنن که یه فرصت عالی پیش روشون بوده اما چون با ضرر بسته شده، از دست رفته، این نوع برداشت باعث صدمات روانی شدیدی میشه، شاید اون یه فرصت عالی بوده، اما با دانشی که ما تو اون لحظه داشتیم، درک اون فرصت برای ما امکان پذیر نبوده، پس باید به کسب تجربه از این فرصت های به اصطلاح از دست رفته بپردازیم، ضمنا تا وقتی که بازارها دارن حرکت میکنن، چیزی بعنوان فرصت از دست رفته وجود نداره، مگه اینکه همه ی مردم سرِ ارزش یک چیز به توافق برسن که همچین چیزی محاله، پس همیشه فرصت بعدی تو راهه
توضیحات استاد: ترید با کمترین حجم
دو: کنار اومدن با ضررها: تعریف حدضرر قبل از هر معامله مارو با این واقعیت روبرو میکنه که همیشه احتمال ضررکردن هست، خیلیا این مهارت پذیرفتن ضرر رو به قیمت از دست دادن یه بخش یا کل سرمایشون یاد میگیرن، با مشخص بودن حدضرر، چیزی برای سنجیدن، قضاوت و درنتیجه گول زدن خودمون وجود نداره، اگه دیدید که با رسیدن قیمت به حدضرر دارید اوضاع رو میسنجید و قضاوت میکنید (جا به جا کردن حدضرر)، دو حالت ممکنه پیش بیاد: یا بازار برمیگرده و شما از اون معامله بدون ضرر خارج میشید ( با اینکار یه رفتار اشتباه رو تو خودتون تقویت کردین که یه روزی به یه فاجعه منتهی میشه)، یا قیمت تو همون جهت ادامه میده و ضررهاتون بیشتر میشه (که باعث میشه فرصت های مناسب خروج یا پوزیشن سودده مخالف رو از دست بدین و مستعد انجام بقیه ی خطاهای معاملاتی میشین)
توضیحات استاد: قبول کردن ضررها
سه: خبره شدن تو یک بازار: اکثر ما با این باور بزرگ شدیم که وقتی قراره یه تصمیمی بگیریم، هرچقدر اطلاعات بیشتری راجبش جمع کنیم، تصمیم بهتری خواهیم گرفت، این باور تو معامله گری خصوصا تو مراحل اولیه صدق نمیکنه، تو بازار تو هرلحظه هم خریدار و هم فروشنده وجود داره که نظراتشون کاملا باهم در تضاده و هرکس هم برای خودش دلیل خاصی داره، چون این اطلاعات خیلی وسیعه، لازمه معامله گر خودشو محدود کنه، چون اینجا "هرچه بیشتر" به معنای "بهتر" نیست و فقط باعث سردرگمی میشه، پس واسه شروع یه سیستم معاملاتی ساده انتخاب کنید و تمام فاکتورهاش و ارتباطشتون باهم رو بشناسید و از بقیه ی فرصت ها بگذرید، این کار یه تمرین واقعی منضبط بودنه
توضیحات استاد: فقط یه چک لیست، با بقیه ی بازار کاری نداریم
چهار: یادگیری اجرای دقیق سیستم معاملاتی: این کار یکی از مهم ترین اجزاء موفقیت تو معامله گریه و شاید مشکل ترین! بعدِ انتخاب یه سیستم، ما نباید سعی کنیم سیگنالهای صادره رو پیش بینی کنیم، مثلا سیستم یه سیگنالی میده که با منطق ما در تضاده، اما بعدا میبینیم که درست بوده، یه جایی هم سیگنال داده شده کاملا منطقیه، ولی نتیجش غلط از آب درمیاد، یعنی گاهی بین "عقل" و اون چیزیکه سیستم پیش بینی میکنه تضاد بوجود میاد و اجرا کردن سیگنالهای سیستم سخت میشه، حالا اگه سیستم دو سه بار بصورت متوالی سیگنال غلط بده، دیگه بهش "اطمنیان" نمیکنیم، حالا اگه به سیستم "اطمینان" نکنیم، دیگه اونو اجرا نمیکنیم، و اگه اونو به مدت کافی اجرا نکنیم، بهش "اطمینان" نخواهیم کرد!
توضیحات استاد: تصمیم گیری درمورد آینده ی مارکت
پنج: فکرکردن بر اساس احتمالات : ابتدا اجازه بدین تا بازار خودشو نشون بده، بعد هر معیاری که برای شناسایی فرصت ها دارید رو بکار بگیرید، سفارشتون رو تو جهتی که فکر میکنید بازار بر اساس شرایط فعلی بیشترین احتمال حرکت رو داره قرار بدین، جوری به بازار نگاه کنید که انگار هیچ پوزیشن بازی ندارین، اینکار باعث میشه بجای داشتن امید و آرزو، خودتون اقدام مناسب رو انجام بدین، قبول کنید که هر اتفاقی ممکنه بیفته، چون ممکنه چیزایی باشن که از چشم شما دور موندن یا که آگاهی و شناختی در موردشون نداشتید
شش : بی طرف موندن: با بی طرف موندن هیچ چیزی مارو مجبور نمیکنه که از بعضی اطلاعات اجتناب کنیم و یا بعضی هارو به نفع خودتون تحریف کنیم، اگه از بازار توقع نداشته باشیم که مطابق ذهنیات ما رفتار کنه، اون موقع دلیلی برای خشمگین شدن وجود نخواهد داشت، خشم یه واکنش طبیعیه که نشون میده محیط درحال حمله یا نیش و کنایه به ماست و ما نمیتونیم اونو بپذیریم و سعی میکنیم با خشمگین شدن دربرابرش از خودمون محافطت کنیم، شاید این ابزار تو محیط اجتماعی برای بدست آوردن چیزایی که میخوایم مناسب باشه، اما تو بازار کاربردی نداره
هفت: نظاره گر بودن: باید یاد بگیریم که تفاوت زیادی بین "چیزی که داره اتفاق میفته" و "چیزی که توقع داریم اتفاق بیفته" وجود داره
"فصل هفدهم(پایانی)"
بعد آموختن تمامی مهارت های معرفی شده، کم کم به این سطح از آگاهی میرسید که بفهمید شما با معاملاتتون دارید اینو نشون میدید که "چقدر خودتون رو دوست دارید"، یادتون باشه مقدار پولی که دارید تو فرمِ سود از طریق معاملاتتون به خودتون میدید، مستقیما با باورهایی که تو زندگی کسب کردین و لیاقت شمارو از پول تعریف میکنن مرتبطه، پس باید هرچیزی که تو ذهنتون مانع از رسیدن به بالاترین عزت نفس و دوست داشتن خودتون میشه رو شناسایی کنید و انرژیش رو تخلیه کنید
توضیحات استاد: ذهن، شایستگی و لیاقت