روانشناسی بازار و روانشناسی فردی

[hassan47]

سلام برابان عزیزم
ممنونم بابت پست زیبایی که گذاشتید
اتفاقا چند روز پیش من داشتم به این موضوع فکر میکردم.
مثال کوچکش
خود من دوران کودکی به طرز وحشتناکی از آمپول می ترسیدم ()
هنوزم که به بحث آمپول زدن میشه طفره میرم با اینکه میدونم دردش انقدری نیست و به نفعم هست ولی توی ناخودآگاهم نشسته و یه ترس کوچکی میاد بالا از ناخودآگاهم
همین مسئله یقه من رو توی معامله گری میگیره
در استارت کارم من چند سال گذشته بدون راهنما و صرفا با دیدن چند فیلم آموزشی وارد بازار کریپتو شدم
با سرمایه ای تقریبا زیاد نسبت به شرایط زندگی اون زمانم معامله می کردم
بعد از مدتی حتی سرمایه از اطرافیان میگرفتم و کار میکردم چون عملکردم بد نبود
اما افتادم روی اون دوری که همه میدونیم (ضرر های متوالی)
برای جبران اون ضررها فول مارجین ترید میزدم بعضی اوقات پوزیشن های در ضررم 3 4 روز باز می موند و من استرسی در حد مرگ رو تجربه میکردم،شب ها نمیخوابیدم یا اگه میخوابیدم کابوس کال مارجین رو میدیدم
و خلاصه کلام بد ترین بلاهایی که ممکن بود رو سر روان خودم آوردم و کاملا در ناخودآگاه من معامله گری به عنوان یک شغل :استرس زا ترسناک آسیب زننده و ... نشست
از گفتن این مطالب میخوام به اینجا برسم به نظر شما وبقیه دوستان بهترین راهکار برای اینکه اون ترس محو و محو تر بشه چی هست؟ @amino@

سلام هم ولایتی
حالا از نیمه پرش هم برای ما بگو. آخرش چی یاد گرفتی؟
آن هایی که از جای خود می جنبند، گاهی می بازند.آن هایی که نمی جنبند، همیشه می بازند.
(لستر تارو، نویسنده کتاب جهانی شدن)

[Mehrdad az]

سلام هم ولایتی
حالا از نیمه پرش هم برای ما بگو. آخرش چی یاد گرفتی؟
آن هایی که از جای خود می جنبند، گاهی می بازند.آن هایی که نمی جنبند، همیشه می بازند.
(لستر تارو، نویسنده کتاب جهانی شدن)

ماشاالله از هر پست شما اطلاعات و آگاهی تراوش میکنه حسن جان
حقیقتش چیزی که توی این چند مدت متوجه شدم رو با یک مثال توضیح میدم شاید به درد بقیه عزیزان هم بخوره
وقتی طوفانی سمت انسان میاد روانشناسان 2 مدل رفتار نمادین رو براش در نظر گرفتند
1-رفتار گاوی:گاو ها از طوفان فرار میکنن و انقدر میرن تا بالاخره خسته میشن و طوفان میاد سراغشون و گیر میکنن اونجا
2-رفتار بوفالویی:بوفالو ها با شدت و سرعت حمله میکنن به طوفان و واردش میشن چون میدونن سرعت اون ها و سرعت طوفان با اینکه خلاف جهت همدیگه هست اما در نهایت به نفع اون هاست چون سریع تر از طوفان خارج میشن

[elahe heidari]

سلام برایان عزیزم
ممنونم بابت پست زیبایی که گذاشتید
اتفاقا چند روز پیش من داشتم به این موضوع فکر میکردم.
مثال کوچکش
خود من دوران کودکی به طرز وحشتناکی از آمپول می ترسیدم ()
هنوزم که به بحث آمپول زدن میشه طفره میرم با اینکه میدونم دردش انقدری نیست و به نفعم هست ولی توی ناخودآگاهم نشسته و یه ترس کوچکی میاد بالا از ناخودآگاهم
همین مسئله یقه من رو توی معامله گری میگیره
در استارت کارم من چند سال گذشته بدون راهنما و صرفا با دیدن چند فیلم آموزشی وارد بازار کریپتو شدم
با سرمایه ای تقریبا زیاد نسبت به شرایط زندگی اون زمانم معامله می کردم
بعد از مدتی حتی سرمایه از اطرافیان میگرفتم و کار میکردم چون عملکردم بد نبود
اما افتادم روی اون دوری که همه میدونیم (ضرر های متوالی)
برای جبران اون ضررها فول مارجین ترید میزدم بعضی اوقات پوزیشن های در ضررم 3 4 روز باز می موند و من استرسی در حد مرگ رو تجربه میکردم،شب ها نمیخوابیدم یا اگه میخوابیدم کابوس کال مارجین رو میدیدم
و خلاصه کلام بد ترین بلاهایی که ممکن بود رو سر روان خودم آوردم و کاملا در ناخودآگاه من معامله گری به عنوان یک شغل :استرس زا ترسناک آسیب زننده و ... نشست
از گفتن این مطالب میخوام به اینجا برسم به نظر شما وبقیه دوستان بهترین راهکار برای اینکه اون ترس محو و محو تر بشه چی هست؟ @amino@

سلام وقتتون بخیر کتاب معامله گری با ذهن آگاهانه که فوق العادس حتما بخونید و تمریناتش رو انجام بدید قطعا بهتون کمک میکنه...
من یه تمرین دیگه که تواین کتاب هم گفته شده که انجام میدم و خیلی برام تاثیرگذار بوده اینه که با خودم ذهن ناخودآگاهم صحبت میکنم بخودم میگم که اگه قبلا اینهمه ضرر و اشتباهات رو مرتکب شدی و... تمام اشتباهاتم رو دوباره بخودم یادآوری میکنم (اگه eftهم کارکنید عالیه) بخاطر نبود دانش کافی و عدم تسلط بوده اگه ترسی هم داری کاملا طبیعیه بخاطر شکست هایی هست که قبلا دچارش شدی(پذیرش ترستون) اما در حال حاضر تو دانشش رو کسب کردی آگاه شدی و اصول رو یاد گرفتی تغییر کردی روز به روز روی روانشناسیت کار میکنی و تمرین روی چارت داری و مسلط تر میشی قطعا تمام افرادی که الان تریدرهای موفقی هستن یه روزی همین پروسه رو طی کردن پس دیگه جایی برای ترس نیست تو هم میتونی.و موفقیتت کاملا طبیعیه و. داری نتیجه تلاش*هات رو دریافت میکنی
خیلی واضح و بی پرده باخودم صحبت میکنم شما یه سری واگویه های منفی تو ذهنتون دارید که منشاء اونها ترسه اول از وجودشون آگاه بشید و بعد بپذیرید که هستن و طبیعیه و بعد سعی کنید واگویه های مثبت رو دائم به خودتون یادآوری کنید خیلیم بخودتون افتخار واصلا بخاطر اشتباهات خودتون رو سرزنش نکنید بنظرم یه تریدر اصلا هرشخصی باید یه رفیق خیلی خوبی باشه برا خودش باخودش خلوت کنه اشتباهاتش رو بنویسه و بپذیره با خودش مهربون باشه و درجهت اصلاحشون تلاش کنه و تامیتونه ذهنیت مثبت رو درون خودش پرورش بده کلا پروسه رشد شخصی به همین صورت هست....اینجوری روحیه تون حفظ میشه و دوباره میتونید ادامه بدید
این نگرش خیلی داره بمن کمک میکنه در زمینه کنار اومدن با ترسهام میتونید بکاربگیرید موفق باشید

[Mahdi_Javan]

درود بر شما
روانشناسی تصویر ذهنی
اثر مرکب
دیوانگان ثروتساز
از طمع تا وحشت
معامله گر منظم

سلام دوست و راهنمای گرامی
حرفتون خیلی به دلم نشست.
من هم 3 تا کتاب هستش که دوست دارم تبدیل به اونها بشم:
1- دعوت به تمرین ذن (که استاد تاکید کردن 40 بار بخونید)
2- معامله گر منضبط
3- سایکوسایبرنتیک جدید

[Mehrdad az]

سلام وقتتون بخیر کتاب معامله گری با ذهن آگاهانه که فوق العادس حتما بخونید و تمریناتش رو انجام بدید قطعا بهتون کمک میکنه...
من یه تمرین دیگه که تواین کتاب هم گفته شده که انجام میدم و خیلی برام تاثیرگذار بوده اینه که با خودم ذهن ناخودآگاهم صحبت میکنم بخودم میگم که اگه قبلا اینهمه ضرر و اشتباهات رو مرتکب شدی و... تمام اشتباهاتم رو دوباره بخودم یادآوری میکنم (اگه eftهم کارکنید عالیه) بخاطر نبود دانش کافی و عدم تسلط بوده اگه ترسی هم داری کاملا طبیعیه بخاطر شکست هایی هست که قبلا دچارش شدی(پذیرش ترستون) اما در حال حاضر تو دانشش رو کسب کردی آگاه شدی و اصول رو یاد گرفتی تغییر کردی روز به روز روی روانشناسیت کار میکنی و تمرین روی چارت داری و مسلط تر میشی قطعا تمام افرادی که الان تریدرهای موفقی هستن یه روزی همین پروسه رو طی کردن پس دیگه جایی برای ترس نیست تو هم میتونی.و موفقیتت کاملا طبیعیه و. داری نتیجه تلاش*هات رو دریافت میکنی
خیلی واضح و بی پرده باخودم صحبت میکنم شما یه سری واگویه های منفی تو ذهنتون دارید که منشاء اونها ترسه اول از وجودشون آگاه بشید و بعد بپذیرید که هستن و طبیعیه و بعد سعی کنید واگویه های مثبت رو دائم به خودتون یادآوری کنید خیلیم بخودتون افتخار واصلا بخاطر اشتباهات خودتون رو سرزنش نکنید بنظرم یه تریدر اصلا هرشخصی باید یه رفیق خیلی خوبی باشه برا خودش باخودش خلوت کنه اشتباهاتش رو بنویسه و بپذیره با خودش مهربون باشه و درجهت اصلاحشون تلاش کنه و تامیتونه ذهنیت مثبت رو درون خودش پرورش بده کلا پروسه رشد شخصی به همین صورت هست....اینجوری روحیه تون حفظ میشه و دوباره میتونید ادامه بدید
این نگرش خیلی داره بمن کمک میکنه در زمینه کنار اومدن با ترسهام میتونید بکاربگیرید موفق باشید

ممنونم سر کار خانم حیدری بسیار عالی بود
من یه رفیق نازنین دارم که همیشه این جمله رو میگه

هر گندی که زدی ناز شصتت

هیچ انسانی در طول تاریخ نبوده که مدعی بشه من هیچ اشتباهی نداشتم

[Mahdi_Javan]

درود دوستان عزیز تر از جان
گفتمان زیر تکرار مطالبی است که اکثر دوستان در خصوص آن مطالعه داشتند و به بینش و آگاهی مطلوبی رسیدند ، امروز بازار تعطیله به همین خاطر خواستم صرفا گپ و گفتگوی داشته باشیم ، فردا هم بازار تعطیله ، فقط شانس بیارید که مشغول کار دیگه ای غیر از نوشتن بشم
بر اساس پژوهش های علمی می دانیم که 95% رفتار و عملکرد ما برگرفته از ضمیر ناخودآگاه است و استراکچر ضمیر ناخودآگاه بر اساس تعامل شخص با محیط شکل می گیرد ، بنابراین چنانچه تجربه ی در ضمیر ناخودآگاه ما تصویر منفی بسازد ، بصورت اتومات در آینده پیشامدهای مشابه را با تصویر ذهنی منفی شکل گرفته مطابقت می دهیم و در نتیجه واکنش فرد بصورت منفی و ناخوشایند بروز خواهد یافت . از منظر الگو پذیری و تاثیر روانشناختی من یاد داستان مارک داگلاس افتادم که در کتاب معامله گری با ضمیر ناخودآگاه مطرح کردند ، در آن داستان سگ کودک را گاز می گیره بنابراین در ذهن کودک تمام سگ ها بعنوان حیواناتی تهدید کننده و خطرناک ثبت میشه و در طول زندگی این ترس را همیشه با خودش خواهد داشت و زمانی این احساس منفی می تونه رفع بشه که شخص به یک شناخت و آگاهی صحیحی نسبت آن موضوع برسد .

اینکه چه کسی منتقد چه شخصی است فاقد اهمیته و بعنوان یک معیار برای پژوهش نمیتواند مورد استفاده قرار گیرد ، در این زمینه دکتر مالتز بخوبی ارتباط این موضوع را شرح میدند و عنوان می کنند که این مسئله بخاطر توقعات برآورده نشده و عدم قبول مسئولیت کارها توسط افراده که بروز میکند ، بعنوان مثال من با دنبال کردن دکتر مالتز توقع دارم اتفاق خاصی که به دنبالش هستم برای من به واقعیت عینی تبدیل شود و چنانچه این خواسته من برآورده نشه مسئولیت عدم به واقعیت پیوستن آنرا به ایشون منتسب می کنم ، در واقع شخص نمی خواهد قبول کند که مسیر تحقق رویاها مستلزم کُنش های دیگری است و در این بین گفته های مالتز بیش از بیان یک تجربه و دانش نیست و از آن مهمتر شخص مسئولیت تصمیمات و نگرش ناقص خود را بر عهده نمی گیرد و با انگشت اشاره به سمت دیگران از زیر بار پذیرش آن شانه خالی میکند ، زمانی ما میتوانیم خودمان را در مسیر موفقیت ثابت قدم نگهداریم که در ابتدا مسئولیت هر آنچه پیش آمده و خواهد آمد را بپذیریم ، زیرا تنها شخصی که میتواند من را به موفقیت برساند خودم هستم .

انسان نسبت به موجودات دیگر دارای حس های پنجگانه ضعیف تری است که توسط آنها از محیط خودش برداشت های دارد و نتیجه گیری های در ضمیر ناخودآگاهش شکل میده ، این محدودیت ها در انسان سبب میشه درک ضعیفی از محیط بیرون داشته باشه ، مثال بارز آن را امین جان در دوره زدند ، تصویری بود که برای چند لحظه نمایش داده شد و خواسته شد که اشیاء زرد را بخاطر بسپاریم و بعد که در مورد اشیاء قرمز سوال شد ، ذهن ما آنها را فیلتر کرده بود و آن اشیاء را اصلا ندیدیم . در این مورد پروفسور استینبارگر حرف بسیار زیبایی می زنند ، میگن که ما انسان ها بخاطر ضعفی که در بیولوژی خود داریم میبایست به طرز تلقی ، برداشت ها و نتیجه گیری های که داریم ، باید قدری شک داشته باشیم و آنها را مسلم و مطلق در نظر نگیریم ، تمام آنچه که ما با معیارهای مانند صحیح و اشتباه متمایز میدانیم صرفا تلقی از برداشت ها و واکنش های است که در درون ما شکل گرفته اند و به ذاته میتواند واقعیت برعکس نتیجه گیری های ذهنی ما باشد ، مثلا در مورد دیگران دچار قضاوت میشویم ، این قضاوت نتیجه یک کُنش درونی ماست نه الزاما واقعیت موجود .

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب یک مبحث بسیار عالی داره که میگه : انسان های که اطرافتان هستند را آنالیز کنید و آنهای که منفی نگر هستند و در مورد اندیشه خلاق ، موفقیت ، شادی و شکوفایی صحبت نمی کنند را از زندگیتون حذف کنید . تصور کنید در جامعه ای به دنیا اومدیم که انسان های اطرافمان همگی دارای این خصوصیات هستند ، کاملا قابل درک است شخصی که در این جامعه پرورش یافته آینده ای بسیار درخشان نسبت به فردی که در جامعه مفلوک زندگی کرده خواهد داشت . کاشت الگوهای مثبت در جامعه سبب ایجاد جریان های قوی و رو به رشد خواهد شد . تصور کنید با جامعه ای مواجه هستیم که مردمانش با همدیگه در مورد اندیشه های همچون ، خلاقیت ، موفقیت ، شکوفایی ، رویا پردازی ، انگیزشی ، ایده پردازی ، نگرش مثبت ، تقویت اراده ، تغییر دیدگاه ، ذهن آگاهی ، اهداف صحبت کنند ، احتمالا بتوان آن را همان مدینه فاضله نام برد . صحبت کردن در مورد موفقیت الزاما منوط بر این نیست که شخص به موفقیت رسیده باشد تا صلاحیت صحبت کردن در مورد موفقیت را داشته باشد "ما تبدیل به آن چیزی میشویم که فکر می کنیم" و ما در مورد چیزی که فکر می کنیم گفتگو می کنیم ، برای رسیدن به یک جامعه آرمانی باید نگرش ها تغییر کند و همه افراد در مورد چگونی بدست آوردن موفقیت گفتمان کنند . موفقیت ابتدا در ذهن بوجود میاد . تا زمانی که فرد در خودش به یقین نرسد که انسان موفقی است در بیرون از خود دستاورد موفقیت آمیز ملموسی نخواهد داشت ، بنابراین خورده گرفتن به افرادی که در جامعه از خودشان مایه میذارند و در مورد موفقیت با مردم صحبت میکنند کمیک به نظر میرسد .
شاد و موفق تر باشید دوستان گُل

سلام به گل سرسبد انجمن
یاد افرادی افتادم که چند ماه پیش سعی کردن انجمن رو بهم بریزن و تو دل همه شک ایجاد کنن به خاطر عدم موفقیت خودشون. ولی من به شخصه خودم رو فرد خوش شانسی میدونم که با افرادی از نزدیک آشنا شدم که به سوددهی مستمر از طریق آموزه های این آکادمی رسیدن. افرادی که نتونسته بودن از آموزش ها استفاده بکنن و ضرر کرده بودن، مشکلات رو گردن استاد مینداختند و هیچ مشکلی رو در خودشون نمیدیدند.

[amino]

سلام برایان عزیزم
ممنونم بابت پست زیبایی که گذاشتید
اتفاقا چند روز پیش من داشتم به این موضوع فکر میکردم.
مثال کوچکش
خود من دوران کودکی به طرز وحشتناکی از آمپول می ترسیدم ()
هنوزم که به بحث آمپول زدن میشه طفره میرم با اینکه میدونم دردش انقدری نیست و به نفعم هست ولی توی ناخودآگاهم نشسته و یه ترس کوچکی میاد بالا از ناخودآگاهم
همین مسئله یقه من رو توی معامله گری میگیره
در استارت کارم من چند سال گذشته بدون راهنما و صرفا با دیدن چند فیلم آموزشی وارد بازار کریپتو شدم
با سرمایه ای تقریبا زیاد نسبت به شرایط زندگی اون زمانم معامله می کردم
بعد از مدتی حتی سرمایه از اطرافیان میگرفتم و کار میکردم چون عملکردم بد نبود
اما افتادم روی اون دوری که همه میدونیم (ضرر های متوالی)
برای جبران اون ضررها فول مارجین ترید میزدم بعضی اوقات پوزیشن های در ضررم 3 4 روز باز می موند و من استرسی در حد مرگ رو تجربه میکردم،شب ها نمیخوابیدم یا اگه میخوابیدم کابوس کال مارجین رو میدیدم
و خلاصه کلام بد ترین بلاهایی که ممکن بود رو سر روان خودم آوردم و کاملا در ناخودآگاه من معامله گری به عنوان یک شغل :استرس زا ترسناک آسیب زننده و ... نشست
از گفتن این مطالب میخوام به اینجا برسم به نظر شما وبقیه دوستان بهترین راهکار برای اینکه اون ترس محو و محو تر بشه چی هست؟

سلام وقت بخیر جواب رو خیلی خوب جناب برایاین دادن

باید به یک شناخت و آگاهی صحیحی نسبت آن موضوع برسد

[forexmh]

چقدر خوشحالم که یک استاد یک دوست یک منتور یک مرد، همیشه حواسش به همه بچه های انجمن هست
همیشه
انشالله سایتون همواره بر سرمون باشه
یکی از حساس ترین تاپیک ها به نظرم این تاپیکه چرا که افرادی به اینجا سر میزنند که به دنبال چیزی فرا تر از رفتارهای قیمت توی چارت هستند
این افراد به دنبال شناخت خودشونن و واکنش های این خود نسبت به محیط بیرون هستند

و در مسیر این شناخت چقدر ما خوشبختیم که امینو در کنارمونه
مردی که پیش از این این راه و رفته و تمام گفته هاش اعمالشه
فردی که تبدیل به دانش شده
همیشه سالم باشید و تندرست استاد

سلام وقت بخیر جواب رو خیلی خوب جناب برایاین دادن

باید به یک شناخت و آگاهی صحیحی نسبت آن موضوع برسد

[Brian]

سلام به گل سرسبد انجمن
یاد افرادی افتادم که چند ماه پیش سعی کردن انجمن رو بهم بریزن و تو دل همه شک ایجاد کنن به خاطر عدم موفقیت خودشون. ولی من به شخصه خودم رو فرد خوش شانسی میدونم که با افرادی از نزدیک آشنا شدم که به سوددهی مستمر از طریق آموزه های این آکادمی رسیدن. افرادی که نتونسته بودن از آموزش ها استفاده بکنن و ضرر کرده بودن، مشکلات رو گردن استاد مینداختند و هیچ مشکلی رو در خودشون نمیدیدند.

درود آقا مهدی گُل
هیچ چیز ارزشمندی آسان به دست نمی یاد ، تنها راه رسیدن به نتایج خوب و ماندگار ، کار و تلاش مستمر است ، به همین علته که بیشتر مردم موفق نمیشن ، جونکه حاضر نیستند بهای آن (تعهد - کار سخت و هوشمندانه - فداکاری - یادگیری مداوم) را بپردازند .
شاد و موفق تر باشید دوست بسیار خوبم

[abolfazljafari11]

سلام دوستان من یکی از دوستان یک عادت یا میتونم بگم یک چرخه رفتاری داره که خیلی برام جالب بود و خیلی مشتاق بود بتونه حلش کنه گفتم اینجا سوال بپرسم شاید راه حل یا تجربه ای از شما دوستان میتونم بهش پیشنهاد بدم یا خیر

(مشکل این دوستم اینه نمیتونه یک کاری رو تموم کنه)
مثلا الان دوساله فارغ التحصیل شده اما نمیره کار های کاراموزیشو بکنه تا مدرکش رو بگیره و خیلی مثال های از این نوع...
وقتی ازش پرسیدم قبول کرد و گف خیلی دوسدارم این موضوع رو حل کنم اما مثل یک شخصیت شده برام و یک مثال زد این بود که مثلا 12 جلسه باشگاه ثبت نام میکنه اگه نفهمه تمام 12 جلسه رو میره اما اگه مثلا بفهمه امروز جلسه دهم یا یازدهم هست جلسه دوازدهم رو نمیره
این موضوع خیلی برام جالب و عجیب بود خواستم اینجا بپرسم ببینم راه حلی داره(کتاب.مقاله و ....) @amino