سلام و درود به همه ی دوستان پر تلاشم
داشتم تمرین های فایل 52 رو انجام میدادم تا جامعه اماری این فایل رو انجام بدم،دیدم که باز اون انرژی یا بی قراری که چند وقته درونم ایجاد شده نمیزاره اروم بشینم یه جا و توچارت بچرخم و این حس و بی قراری که درونم ایجاد شده درست از زمانی هست که در نحوه تمرین کردن خودم پیشرفت احساس کردم واحساس میکنم داره ذهنم اماده میشه تا درکش بیشتر بشه نسبت به ساختار مارکت و یک سری چیز ها رو بالاخره دارم متوجه میشم و درکل حس و حال مثبتی درونم ایجاد شده که امید وارم توهم نباشه.
از دوران دبیرستان همین طوری بودم که وقتی مطالب سنگین زیست،فیزیک،شیمی رو میفهمیدم و درکشون میکردم،انرژی درونم بالا میرفت و نمیزاشت اروم باشم
یک جور بی قراری و بیتابی که من مجبور میکنه بلند شم.و با پیاده روی و دوچرخه سواری دارم کنترلش میکنم.
امروز باز وقتی این حس سراغم اومد تصمیم گرفتم در دفتری که دردودلام و احساساتم رو مینویسم،شروع کنم به نوشتن و توصیف این حال و هوای خودم که بخشی از اون رو با شما به اشتراک میزارم
آخ که چقدر بیقرارم...انگار میخوام بپرم اسمون و پرواز کنم ولی پویا جان خودت میدونی که هنوز زوده و بال های تو خیلی کویچک وضعیفه که بخواد این کار رو برای تو انجام بده و درضمن همیشه که هوا صاف و انقدر خوب نیست،باد و طوفان هم داره.
این یک انرژی هست که تورو اروم نمیزاره بشین با خودت فکر کن که علت چی هست که اینجوره شده؟شاید فکر های زیادی و صبر نداشتنت باشه،بیصبری که زود تر به یک چیز فوق العاده برسی و داعما در حال کیف کردن باشی ولی این طرزه فکر اشتباه هست،نه این که اون روز نخواهد امد نه،بلکه داری حال رو از دست میدی و باید از همین لحظات لذت ببری که داری در مسر حرکت میکنی و این مسر درست هست،اون بیرون رو نگاه کن ببین مردم دارن برای همین حرفه چه راه های اشتباهی میرن اون وقت تو،تو بهترین انجمن دنیا برای این حرفه هستی واین همه دوست خوب داری،یک استاد عالی و تاپ،وکلی امکانات،نونت گرمه ابت خنکه جاتم نرمه.نه خرجی و مسولیت خانواده ای به دوشت هست و نه بی پولی که بمونی تو زندگیت.
اگه تریدر شدن رو مقصد بدونیم و اون رو به شمال تشبیه کنیم،باید قبلش از جاده چالوس حرکت کنی البته اگه نخوای از سمت فیروز کوه بری،واین مسیر دقبقا همون جاده چالوس هست که پر از زیبایی و سرسبزی هست و باید این جمله رو واقعا درک و بعد حس کرد.
نباید چشمت رو ببندی و فقط منتظر شمال باشی،جاده چالوس رو فعلا بچسب و کیفشو ببر،از پنجره بیرون رو نگاه کن و لذت ببر.
مقصدم به موقع میرسی نگران نباش،فکر نکن که زمان داره میره و تو جامانده ای،خیر،تو هم داری همزمان با زمان حرکت میکنی به سمت جلو.
پویاجان،عزیزم توخیلی بهتر شدی از چند وقت پیش که هیچی متوجه نمیشدی و وقتی به چارت نگاه میکردی گیج میشدی ولی الان دیگه اون جوری نیست ولی به خودت مغرور نشیا افرین پسر خوب تو هنوز خیلی راه داری و این تازه شروعش هست و چالش های کوچیک و بزرگ زیادی سر راهت هست.
به نظرم تو داری الان رو از دست میدی پس نزار دیر بشه و از همین زمان الانت لذت ببر.
خیال پردازی خیلی خوبه ولی در اینده غرق نشو که حالت رو از دست بدی.
میدونم که الان تنها هستی و کسی نیست کنارت که ارومت کنه ولی تو خدارو داری و اونه که سرچشمه همه خوبی هاعلم ودانش،ثروت و معرفت هست،ازش بخواه و ارتباطت رو باهاش قوی تر کن.
پویا جان درنهایت بهت بگم که جاده چالوس هم چیزی کم نداره از شمال و و لبه ساحل و بخشی از سفر هست اونم میتونه بخشی از لذت سفر و رسیدن به مقصد باشه و همون قدر که رسیدن به شمال و لبه دریا لذت بخشه،عبور از جاده ای که تو رو به اون مقصد میرسونه نیز لذت بخش هست.پس اگاه باش،بیدار باش،هوشیار باش و طرزه فکرت رو تغیر بده عزیزم.
الان و حال مال توست،با اون همراه شو و باهم حرکت کنید این جوری صبرتم از دست نمیدی.
این بود بخشی از نوشته خودم به خودم که بعد از نوشتن اون به صورت حیرت انگیزی اروم شدم.
نوشتن معجزه میکنه.
ممنونم از دوستان خوب و دلسوزم که میشه همراهم بودن به خصوص @
Ali97 و @
Erfanalk که همیشه با حرفای پر مهرشون حال خوبشون رو به من هم منتقل کردند