قربونت مجید جان.من کلا خیلی اهل شلوغی و عروسی و اینا نیستم.اینم مجبوری باید برم دیگه نمیشه پیچوند.
راجع به نوشابه و به چالش کشیدن حرفت خیلی جالب بود.من یه چالش شخصی در این مورد داشتم گفتنش خالی از لطف نیست.در این چند وقت اخیر بحث هم زیاد راجع بهش شده تو انجمن.سیگاری که اشاره کردی بهش رو من 2بار حدود 1سال ترک کردم و الان هم 4ماهه دوباره گذاشتم کنار.بار اول که ترک کردم سال 96 بود.واسه همین ثابت کردن به خودم و به چالش کشیدن خودم 2-3 بار یه نخ سیگار رو روشن کردم تا زمانی که تا تهش بسوزه تو دستم نگه داشتم بدون اینکه لب بهش بزنم.خودم رو مجبور میکردم سوختنش رو تماشا کنم.دقیقا همین حس اعتماد به نفسی که میگی رو من تو اون برهه تجربه کرده بودم.حس میکردم دیگه هیچی جلودارم نیست.اما خب بعد از حدود 1 سال که دوباره شروع کردم دقیقا به همون شدت حتی بیشتر احساس ضعیف بودن بهم دست داد و دچار عدم اعتماد به نفس شدم.
به نظرم این چالش ها یه جور بار روانی اضافی برای انسان ایجاد میکنن مجید جان.
اگر انسان ناخواسته در این موقعیت ها قرار بگیره خب طبیعتا چاره ای جز رد درخواست بقیه (نوشابه،سیگار یا هرچیز دیگه ای) نداره.اما این که دوست داشته باشیم تو این موقعیت ها باشیم و خودمون رو به چالش بکشیم و به خودمون افتخار کنیم که مثل بقیه نیستیم یه جورایی ممکنه به ضررمون تموم بشه.چون در این صورت خیلی به خودمون مطمین میشیم و اگر یه روزی یه جایی دوباره خواستیم اون کار رو به هردلیلی انجام بدیم،ساده از کنار انجام دادنش نمیگذریم و ممکنه خودمون رو مؤاخذه کنیم.من بعد از تمام این تجارب به این نتیجه رسیدم که هرکاری که انجام میدم صرفا بخاطر لایف استایلی هست که برای خودم انتخاب کردم و خودم رو برتر از کسی نمیدونم.هر بار که اومدم خودم رو از هر نظر بهتر از بقیه بدونم یه جوری بهم ثابت شد که این طرز فکر اشتباهه.شاید یکی سیگار بکشه،نوشابه بخوره اما در یک زمینه ی دیگه خیلی اراده ی بیشتری نسبت به من داشته باشه.
اگر دوستان نظری در مورد این موضوع یا تجربه ی مشابهی دارند خوشحال میشم با ما به اشتراک بزارند.