روانشناسی بازار و روانشناسی فردی

[vahid394]

با سلام و وقت به خیر خدمت همه بزرگواران و دوستان عزیز
دوستان یک متن منطقی و انگیزشی هست که همیشه به من کمک کرده و خواستم با شما هم به اشتراک بذارم
درباره امیدواری
البته دوستان هم زحمت بکشند و نظرات خودشون رو در این موضوع بگن و بیان کنن که امیدواری مفیده یا نه و شرایطش رو بفرمایند
امیدواری از نظر من یعنی اینکه ما تصور کنیم و یا باور داشته باشیم که راهی برای رسیدن ما به خواسته خودمون هست و در یک تعریف کلی تر به این معنی که ما راهی داریم که به شرایط بهتر برسیم که حتی شاید این شرایط بهتر اون هدف ما نباشه


در کل از نظر منطقی بعد از شروع یک عمل سه حالت میتونه ممکن باشه در بیشترین حالت
حالت اول این هست که اون کار به هدف مورد نظر برسه
حالت دوم این هست که اون کار در حال انجام باشه و هنوز نتیجش مشخص نشده باشه (اگر دارای زمان محدود نباشه)
حالت سوم این هست که اون کار به هدف مورد نظر نرسه

اما امیدواری رو من اینطور در نظر میگیرم که فقط و فقط فکر میکنم که یک حالت ممکنه و اون این هست که من به هدفم برسم یعنی مورد اول
حالا چرا دومورد دیگه رو در نظر نمیگیرم؟؟
خب در نظر گرفتن حالت هایی که غیر هدف هستن باعث میتونه بشه که ما تمرکز روی کاری که انجام میدیم نداشته باشیم
اما وقتی کاملا تصور کنیم که فقط یک حالت برای پایان کار ما هست بهتر کارمون رو انجام میدیم
و حتی اگر به نتیجه هم نرسه ما به خودمون میگیم که خب اون فرض ما بود و الان میتونم دوباره از نوشروع کنم و وقتی به نتیجه هم برسیم که دیگه موفق شدیم


در نهایت برای همه شما موفقیت در مسیرهایی که درونشون هستید رو ارزو میکنم و امیدواری همیشگی

[Mehrdad az]

با سلام و وقت به خیر خدمت همه بزرگواران و دوستان عزیز
دوستان یک متن منطقی و انگیزشی هست که همیشه به من کمک کرده و خواستم با شما هم به اشتراک بذارم
درباره امیدواری
البته دوستان هم زحمت بکشند و نظرات خودشون رو در این موضوع بگن و بیان کنن که امیدواری مفیده یا نه و شرایطش رو بفرمایند
امیدواری از نظر من یعنی اینکه ما تصور کنیم و یا باور داشته باشیم که راهی برای رسیدن ما به خواسته خودمون هست و در یک تعریف کلی تر به این معنی که ما راهی داریم که به شرایط بهتر برسیم که حتی شاید این شرایط بهتر اون هدف ما نباشه


در کل از نظر منطقی بعد از شروع یک عمل سه حالت میتونه ممکن باشه در بیشترین حالت
حالت اول این هست که اون کار به هدف مورد نظر برسه
حالت دوم این هست که اون کار در حال انجام باشه و هنوز نتیجش مشخص نشده باشه (اگر دارای زمان محدود نباشه)
حالت سوم این هست که اون کار به هدف مورد نظر نرسه

اما امیدواری رو من اینطور در نظر میگیرم که فقط و فقط فکر میکنم که یک حالت ممکنه و اون این هست که من به هدفم برسم یعنی مورد اول
حالا چرا دومورد دیگه رو در نظر نمیگیرم؟؟
خب در نظر گرفتن حالت هایی که غیر هدف هستن باعث میتونه بشه که ما تمرکز روی کاری که انجام میدیم نداشته باشیم
اما وقتی کاملا تصور کنیم که فقط یک حالت برای پایان کار ما هست بهتر کارمون رو انجام میدیم
و حتی اگر به نتیجه هم نرسه ما به خودمون میگیم که خب اون فرض ما بود و الان میتونم دوباره از نوشروع کنم و وقتی به نتیجه هم برسیم که دیگه موفق شدیم


در نهایت برای همه شما موفقیت در مسیرهایی که درونشون هستید رو ارزو میکنم و امیدواری همیشگی

سلام وحید جان
دیل کارنگی جمله ای داره که من دوستش دارم
تمام تخم مرغ هات رو داخل یک سبد بزار و با تمام وجود از سبدت محافظت کن
برای هر کس این جمله میتونه تفسیر و معنا متفاوتی داشته باشه
اما میشه ارتباطش داد مطالبی که شما فرمودی
امید در کنار عمل درست مفهوم پیدا میکنه و به تنهایی چاره کار نیست درصد زیادی هستند در جامعه به امید بهتر شدن شرایط پای تلویزیون نشستن و سریال تماشا میکنن و تخمه میخورن
و وقتی که امید تبدیل میشه به ایمان اون موقع هست که آدمیزاد طوفان به پا میکنه

[Mehrdad az]

سلام و وقت بخیر به دوستان عزیزم،

ضمن اینکه باید بگم دلم برای همه شما تنگ شده بود خواستم از یک موضوع جالب در این مسیر برای شما بگم. من حدود ۶ ماه از انجمن دور بودم و دلیلش مشکلات روانشناسی بود که پشت سر هم زندگی من رو تحت الشعاع قرار داده بود. انگار که شما یک بنز دارید اما بنزین ندارید.

اونجا بود که به صحبت استاد رسیدم که ما با برنامه پیش نویس یا کدنویسی شده*ای سر و کار داریم و به این راحتی نمیتونیم از این موضوع خلاص بشیم. من به دلیل اینکه همه شما فیلم ماتریکس رو دیدی از همین المان استفاده میکنم و موضوع رو به همون جهت میبرم.
من بعد از مدت طولانی متوجه شدم به دلیل گیر افتادن در سیستم عادت یکسان نمیتونم تغییرات درست و حسابی در زندگیم بدم. شما برای تغییر هر عادت باید یک انرژی چند برابر انرژی که عادت روساخته ایجاد کنید. این انرژی از کجا میاد؟
این انرژی از خود شما و درون خود شما میاد اما باید به قدری به درون خودتون رجوع کنید که این حس قویتر رو ایجاد کنید.

من به صورت منظم مدیتیشن رو انجام دادم و زمانش رو کم کم زیاد کردم و بعد از مدتی تونستم به هسته ضمیر نا خوداگاهم برسم. تجربه شخصیم اینه که شما حدود ۱۰ دقیقه اول در مدیتیشن برای گرم شدن نیاز دارید یعنی تا وجود شما بفهمه که دارید چه کاری انجام میدید ۱۰ دقیقه طول میکشه و بعدش که فهمیدید کجا هستید و چه کاری انجام میدید میتونید کم کم روی تنفس تمرکز کنید.
بعد از این مرحله نوبت به مرحله ای میرسه که شما حس میکنید توجهی به بیرون از خودتون ندارید. اینجا هسته مرکزی ضمیر ناخودآگاه شما هست که میتونید در اینجا با تصویرسازی عادات یا افکار جدیدی رو ایجاد کنید.
همین پروسه چیزی هست که استاد سعی داشتند در طول صحبت های روانشناسی به اون اشاره کنن. فرض کنید هر سنی دارید به شکلی توسط رسانه یا محیط برنامه ای در این هسته نوشته شده و شما با همون برنامه قصد دارید در حرفه ترید موفق بشید. این امکان*پذیر نیست. شما باید ابتدا هسته مرکزی رو هک کنید و به شکلی که دوست دارید تغییر بدید.
علت اینکه من بعد از مدتی طولانی اولین چیزی که در انجمن نوشتم همین بود. شما کارخانه ای هستید که هر روز یک محصول یکسان تولید میکنه مگر اینکه اجزای کارخانه رو تغییر بدید تا محصول نهایی متفاوتی به شما تحویل بده.

امیدوارم این بخش از این مسیر رو جدی بگیرید.

ارادتمند همتون

تبریک میگم دوست من
https://uupload.ir/view/01-360p_8xev.mp4/

[Milad-Trader]

تبریک میگم دوست من
https://uupload.ir/view/01-360p_8xev.mp4/

سلام اقا مهرداد عزیز. واقعا چقدر از این کلیپ لذت بردم. خیلی خیلی ممنونم بابت این ویدیو زیبا.

[mohamad heydari]

پدرم هروقت وارد اتاق میشد میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم میگفت :چرا خاموشش نمیکنی و انرژی را هدر میدی ؟؟
وقتی وارد حمام میشد و میدید آب چکه میکنه با صدای بلند میگفت چرا قبل از رفتن خوب آب رو نبستی و هدر میدی ؟؟
یه روز کاری پیدا کردم و با خودم گفتم اگه تو مصاحبه ی این شرکت بزرگ قبول بشم این خونه ی کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از دست بابام و توبیخ هاش برای همیشه راحت بشم …!
صبح زود از خواب بیدار شدم یه دوش گرفتم ،بهترین لباسمو پوشیدم و زدم بیرون .
موقع رفتن پدرم با لبخند به طرفم اومد چند تا اسکناس بهم داد و گفت:مثبت اندیش باش و خودت رو باور داشته باش ،از هیچ سوالی دلت نلرزه !!
نصیحتشو با اکراه قبول کردم و لبخندی زدم و با خودم میگفتم که در بهترین روز های زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست !!
انگار از قصد میخواد این لحظات شیرین رو زهرمارم کنه..
از خونه به سرعت خارج شدم و یه تاکسی گرفتم و به طرف شرکت رفتم . به دربانی شرکت رسیدم خیلی تعجب کردم !
هیچ نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یکسری تابلو راهنما گذاشته بودن … به محض ورودم متوجه شدم دستگیره ی در از جاش در اومده !یاد حرف آخر بابام افتادم که همه چیز رو مثبت ببین ،فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیفته !!
همینطوری که داشتم از میان باغچه ی شرکت میشدم یهو دیدم راه رو ها پر شده از آب سرریز شده از حوضچه ها!! یاد سختگیری های بابام افتادم که آب رو هدر ندم ..شلنگ آب رو گذاشتم تو اون یکی حوضچه که خالی بود و فشار آب رو کم کردم که تا سریع پر نشه .وقتی وارد ساختمان اصلی شرکت شدم .
،همینطور که پله هارو بالا میرفتم متوجه شدم اینهمه چراغ وسط روشنایی روز روشنه !!دوباره یاد حرف پدرم افتادم و فورا لامپ هی اضافی رو خاموش کردم !!
به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای اینکار اومدن.اسممو در لیست ثبت نام نوشتم و منتظر نوبتم شدم.
وقتی آدم های اطرافمو نگاه کردم *چهره و لباس و کلاسشونو دیدم ،احساس حقارت کردم مخصوصا در مقابل اونایی که از مدرک دانشگاه های آمریکاییشون تعریف میکردن.ولی هرکسی که میرفت داخل بیشتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیموند و میومد بیرون . با خودم گفتم اینا با این دکو پوزشون رد شدن من قبول میشم !؟؟؟عمرااا…
با خودم گفتم بهتره محترمانه خودم از این مسابقه انصراف بدم …! ولی یاد نصیحت پدر افتادم که موقع اومدن بهم گفت :مثبت اندیش باش و اعتماد به نفس داشته باش …!
بالاخره اسممو صدا زدن که برم داخل ،وارد اتاق مصاحبه شدم روی صندلی نشستم رو به روم سه نفر نشسته بودن که با لبخند بهم نگاه میکردن !یکیشون گفت ؟کی میخوای کارتو شروع کنی ؟خیلی تعجب کردم !گفتم نکنه دارن مسخرم میکنن !؟
ولی یاد توصیه ی پدرم افتادم :نلرز و اعتماد به نفس داشته باش پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :بعد از اینکه آزمون مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکار.یکی از اون سه نفر گفت تو در آزمون استخدامی شرکت پذیرفته شدی ،تمام !!!
با تعجب گفتم شماکه از من سوالی نپرسیدین!؟
سومی گفت :ما به خوبی میدونیم که بافقط پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتشونو فهمید؛به همین خاطر گزینش ما عملی بود.
تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی رو برای داوطلبان مدنظر داشته باشیمکه بتونیم افراد مثبت اندیشه که در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کنن ،شناسایی و استخدام کنیم.
ما از طریق دوربین های مدار بسته متوجه شدیم شما تنها کسی بودی که بی تفاوت از کنار ایرادات رد نشدی و تلاش کردی همه ی ایرادات رو اصلاح کنی ،اون لحظه که این حرفارو شنیدم یهو همه چی از ذهنم پاک شد :کار ،مصاحبه،شغل ،درآمدو…
هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم ..پدر اون انسان بزرگی که ظاهرا سنگدل بود ولی درونش پر از محبت و دوستی و آرامشه …اون لحظه به شدت احساس شرمندگی کردم و نتونستم جلوی گریه ی خودمو بگیرم ..
هیچوقت از نصیحت و توصیه های پدرت ناراحت نشو چون در پشت این پندها محبت و دلیلی نهفته است که حتما روزی متوجه اون میشی و شاید اونروز پدرت دیگه زنده نباشه ������

[mohamad heydari]

سلام
خیلی قشنگ بود محمد اقا

خدا رحمت کنه باباهایی که بینمون نیستند و باید بپذیریم که دیر یا زود برای همه انسان ها این اتفاق رخ میده پس تا هستند قدر بدانیم .. نقل از مارکوس اورلیوس فیلسوف رواقی: نباید از اینکه اتفاقی برای تو میوفته متعجب باشی درحالی که این اتفاق برای همه رخ میده چه بخواهیم و چه نخواهیم .. باید دست از کنترل کردن چیزی که نمیتوانیم کنترل کنیم برداریم و نقل از امینو: من دردم رو پذیرفتم و این باعث شد که رشد کنم و یادمون باشه که اولین مرحله آگاهی ..پذیرش هست
من فردا تولدم هست اما این تولد با تولد این 20و چندسال گذشته خیلی متفاوت هست چون در سال گذشته من خیلی از نقص هامو پذیرفتم و خیلی از موارد رو که دوست نداشتم بپذیرم رو پذیرفتم و اگر بگم سایت Einzelgänger و توصیه های امینو و مباحث روانشناسی اون نبود شاید هنوز همون انسان بودم
شنونده باشیم و همیشه دانش آموز و همیشه قدر اطرافیامونو مخصوصا پدر و مادر رو بدونیم چون هیشکی توی این دنیا مثل این 2 نفر نیستند و دیگه پبدا نمیکنیم

موفق باشید

سلام محمد عزیزم امیدوارم حالت دلت خوب باشه
ازت ممنونم که ریپلی کردی و جملات عالی رو گفتی تشکرفراوان داداش♥️

یه هدیه کوچولو هم برای شخص خودت دارم به مناسبت تولد 25سالگیت انشالا که کم مارو زیاد بگیری سلطون
الهی که بهترین اتفاقات برات بیفته چون خیلی زحمت میکشی و واقعا لیاقت بهترین هارو داری
لینک زیر اگر شد بزن روش نشد کپی کن و استفاده کن ازش
https://digipostal.ir/pfarvardin

[mohamad heydari]

ممد تو بهتریییییینی
❤

عزیزمی محمد جان نه تنها دوست خوبی برای من هستی بلکه برای کل آکادمی یه پسر دلسوز و مهربونی ♥️
محمد کارت پستالتو عوض کردم قبلیه به سیستمت نمیومد بچگونه بود این یکی بهتره
https://digipostal.ir/pfarvardin

[Ali97]

سلام و درود
خیلی هم عایل علی جان کلی لذت بردم و انرژی گرفتم
این فایل مربوط به کدوم دوره رویال مایند هست؟

سلام و وقتتون بخیر جناب آقای امید
باور دارم که عالی هستید
امید جان این بخش از کلیپ که گذاشتم مربوط میشه به دوره پیشرفته دکتر جو دیسپنزا (سفری به قلمرو ناشناخته ها )
بهترینهارو آرزو دارم برا هممون ، در همه جهان ها

[forexmh]

ممنون بابت ویدیو شگفت انگیزی که به اشتراک گذاشتید
در سمینار عزیزی مستمع بودم که تجربه ای متناسب با همین ویدیو به اشتراک گذاشت
و نقل قول میکنم خدمتتون
کودک بودم و در مزرعه پدر از سر کنجکاوی پروانه ای و دیدم که به سختی و زجر فراوون در حال شکافتن پیله بود تا بال زنان به هوا بپره
برای اینکه از این رنج خلاصش کنم پیله رو شکافتم تا کمی از عذابش کم کنم و زودتر پروانه شدن و تجربه کنه
گروانه از پیله به کمک من بیرون اومد ولی هرگز بال هاش به اون توان پرواز نداد و در زمان کوتاهی جان به جان آفرین تسلیم کرد!
بعد ها پدرم بهم درسی داد که تجربه بزرگی شد در کل زندگی ام
پروانه در حین تقلا کردن و زوری که جهت دریدن پیله میکنه از خودش ماده ای ترشح میکنه که اگر اون تحمل رجر و فشار نباشه اون ماده ترشح نمیشه و اون ماده اسباب استحکام بالهاش و فراهم میکنه و همون فشاره که پروانه رو بالغ میکنه و با زودتربیرون اومدنش از پیله ثمره ای جز نا کامی نصیب پروانه نمیشه
این درس اسبابی شد تا تا زمانش نشد از پیله ام بیرون نیام و به فکر زودتر پریدن نباشم!!!

تبریک میگم دوست من
https://uupload.ir/view/01-360p_8xev.mp4/

[Snow_Trader]

جاده*ی زندگی، هرگز بُن بست نیست
نفسی تازه کن،
کفش*هایت را بپوش
و دوباره دل به راه بسپار
به بهترین جاها از سخت ترین مسیر ها میشه رسید.

هیچ کتابی از صفحه ۲۶۷ آغاز نمی*شود!


9April 2023