درود دوستان عزیز تر از جان
گفتمان زیر تکرار مطالبی است که اکثر دوستان در خصوص آن مطالعه داشتند و به بینش و آگاهی مطلوبی رسیدند ، امروز بازار تعطیله به همین خاطر خواستم صرفا گپ و گفتگوی داشته باشیم ، فردا هم بازار تعطیله ، فقط شانس بیارید که مشغول کار دیگه ای غیر از نوشتن بشم
بر اساس پژوهش های علمی می دانیم که 95% رفتار و عملکرد ما برگرفته از ضمیر ناخودآگاه است و استراکچر ضمیر ناخودآگاه بر اساس تعامل شخص با محیط شکل می گیرد ، بنابراین چنانچه تجربه ی در ضمیر ناخودآگاه ما تصویر منفی بسازد ، بصورت اتومات در آینده پیشامدهای مشابه را با تصویر ذهنی منفی شکل گرفته مطابقت می دهیم و در نتیجه واکنش فرد بصورت منفی و ناخوشایند بروز خواهد یافت . از منظر الگو پذیری و تاثیر روانشناختی من یاد داستان مارک داگلاس افتادم که در کتاب معامله گری با ضمیر ناخودآگاه مطرح کردند ، در آن داستان سگ کودک را گاز می گیره بنابراین در ذهن کودک تمام سگ ها بعنوان حیواناتی تهدید کننده و خطرناک ثبت میشه و در طول زندگی این ترس را همیشه با خودش خواهد داشت و زمانی این احساس منفی می تونه رفع بشه که شخص به یک شناخت و آگاهی صحیحی نسبت آن موضوع برسد .
اینکه چه کسی منتقد چه شخصی است فاقد اهمیته و بعنوان یک معیار برای پژوهش نمیتواند مورد استفاده قرار گیرد ، در این زمینه دکتر مالتز بخوبی ارتباط این موضوع را شرح میدند و عنوان می کنند که این مسئله بخاطر توقعات برآورده نشده و عدم قبول مسئولیت کارها توسط افراده که بروز میکند ، بعنوان مثال من با دنبال کردن دکتر مالتز توقع دارم اتفاق خاصی که به دنبالش هستم برای من به واقعیت عینی تبدیل شود و چنانچه این خواسته من برآورده نشه مسئولیت عدم به واقعیت پیوستن آنرا به ایشون منتسب می کنم ، در واقع شخص نمی خواهد قبول کند که مسیر تحقق رویاها مستلزم کُنش های دیگری است و در این بین گفته های مالتز بیش از بیان یک تجربه و دانش نیست و از آن مهمتر شخص مسئولیت تصمیمات و نگرش ناقص خود را بر عهده نمی گیرد و با انگشت اشاره به سمت دیگران از زیر بار پذیرش آن شانه خالی میکند ، زمانی ما میتوانیم خودمان را در مسیر موفقیت ثابت قدم نگهداریم که در ابتدا مسئولیت هر آنچه پیش آمده و خواهد آمد را بپذیریم ، زیرا تنها شخصی که میتواند من را به موفقیت برساند خودم هستم .
انسان نسبت به موجودات دیگر دارای حس های پنجگانه ضعیف تری است که توسط آنها از محیط خودش برداشت های دارد و نتیجه گیری های در ضمیر ناخودآگاهش شکل میده ، این محدودیت ها در انسان سبب میشه درک ضعیفی از محیط بیرون داشته باشه ، مثال بارز آن را امین جان در دوره زدند ، تصویری بود که برای چند لحظه نمایش داده شد و خواسته شد که اشیاء زرد را بخاطر بسپاریم و بعد که در مورد اشیاء قرمز سوال شد ، ذهن ما آنها را فیلتر کرده بود و آن اشیاء را اصلا ندیدیم . در این مورد پروفسور استینبارگر حرف بسیار زیبایی می زنند ، میگن که ما انسان ها بخاطر ضعفی که در بیولوژی خود داریم میبایست به طرز تلقی ، برداشت ها و نتیجه گیری های که داریم ، باید قدری شک داشته باشیم و آنها را مسلم و مطلق در نظر نگیریم ، تمام آنچه که ما با معیارهای مانند صحیح و اشتباه متمایز میدانیم صرفا تلقی از برداشت ها و واکنش های است که در درون ما شکل گرفته اند و به ذاته میتواند واقعیت برعکس نتیجه گیری های ذهنی ما باشد ، مثلا در مورد دیگران دچار قضاوت میشویم ، این قضاوت نتیجه یک کُنش درونی ماست نه الزاما واقعیت موجود .
دارن هاردی در کتاب اثر مرکب یک مبحث بسیار عالی داره که میگه : انسان های که اطرافتان هستند را آنالیز کنید و آنهای که منفی نگر هستند و در مورد اندیشه خلاق ، موفقیت ، شادی و شکوفایی صحبت نمی کنند را از زندگیتون حذف کنید . تصور کنید در جامعه ای به دنیا اومدیم که انسان های اطرافمان همگی دارای این خصوصیات هستند ، کاملا قابل درک است شخصی که در این جامعه پرورش یافته آینده ای بسیار درخشان نسبت به فردی که در جامعه مفلوک زندگی کرده خواهد داشت . کاشت الگوهای مثبت در جامعه سبب ایجاد جریان های قوی و رو به رشد خواهد شد . تصور کنید با جامعه ای مواجه هستیم که مردمانش با همدیگه در مورد اندیشه های همچون ، خلاقیت ، موفقیت ، شکوفایی ، رویا پردازی ، انگیزشی ، ایده پردازی ، نگرش مثبت ، تقویت اراده ، تغییر دیدگاه ، ذهن آگاهی ، اهداف صحبت کنند ، احتمالا بتوان آن را همان مدینه فاضله نام برد . صحبت کردن در مورد موفقیت الزاما منوط بر این نیست که شخص به موفقیت رسیده باشد تا صلاحیت صحبت کردن در مورد موفقیت را داشته باشد "ما تبدیل به آن چیزی میشویم که فکر می کنیم" و ما در مورد چیزی که فکر می کنیم گفتگو می کنیم ، برای رسیدن به یک جامعه آرمانی باید نگرش ها تغییر کند و همه افراد در مورد چگونی بدست آوردن موفقیت گفتمان کنند . موفقیت ابتدا در ذهن بوجود میاد . تا زمانی که فرد در خودش به یقین نرسد که انسان موفقی است در بیرون از خود دستاورد موفقیت آمیز ملموسی نخواهد داشت ، بنابراین خورده گرفتن به افرادی که در جامعه از خودشان مایه میذارند و در مورد موفقیت با مردم صحبت میکنند کمیک به نظر میرسد .
شاد و موفق تر باشید دوستان گُل