سلام دوستان وقت همگی بخیر امیدوارم که حالتون خوب باشه
من چند روزی هست که در فشار هستم از اون ور پدرم بهم فشار میاره که نزدیک به یکسال هست که تو در این دوره هستی اما هنوز از این حرفه پولی درنمیاری من چند بار میخواستم متقاعدش کنم که اونطور که فکر میکنه نیست میخواستم کسانی در این شرایط قبلا تجربه دارن به من پیشنهاد بدن که در این جورشرایط چیکار کردن و چگونه بر این فشار غلبه کردن چون من واقعا این حوزه رو خیلی دوست دارم و سخت تلاش میکنم که تریدر سودده و حرفه ای بشم
با تشکر
جنون یعنی تکرار مداوم یک کار و انتظار کشیدن برای نتایج متفاوت.
آلبرت انیشتین
سلام تصویر سازی ذهنی رو فقط برای اهداف کوتاه مدت انجام بدید ینی اهداف هفتگی و نهایتا ماهیانهاگر شما تصویر سازی یک شرایطی رو کنید که مال مثلا ده سال آینده هست این تصویر سازی عملا همون خیال بافیه
مثلا اگر اکانت دمو دارید میزنید تصویر سازی کنید که در پایان هفته مثلا ده درصد افزایش بالانس دادید
اگر ریل میزنید به همین طریق، پولی که در میارید رو برداشت کنید بخشی ش رو تا به تصویر سازی تون رنگ واقعیت ببخشید
حالا شرایط تصویر سازی رو هم که بماند
مثل یک جنگجو تمرین کن ، نینجا شو
هنر نینجا در تعادل ذهن و بدن است
سلام و عرض ادب ، این کار چون ماهیتش با کارهای دیگه متفاوته و در کتگوری هنر قرار میگیره و قرار نیست به ازای ساعاتی که وقت بگذاریم به همون نسبت درآمد داشته باشیم پس طبیعتا درکش برای خانواده متفاوته ، سعی کنید زیاد در این خصوص توضیح ندید چون واقعا انرژی خودتون گرفته میشه ، سعی کنید چراغغ خاموش جلو برید و تا جای ممکن از وضعیتتون هیچ گزارشی ندید مگر در شرایطی که به موفقیت مستمری در بازار رسیدید و تارگت های مطلوبی رو تاچ کردید اون موقع باز هم توضیح لازم نیست خود شرایط شما گویای همه چی هست ، تا آن زمان اگر مقدوره خودتونو بکار دیگه ای مشغول کنید تا نتایج ترید بعد از چند سال کم کم بر شما نمایان شود
مثل یک جنگجو تمرین کن ، نینجا شو
هنر نینجا در تعادل ذهن و بدن است
سلام بهادر جان. والدین ما متاسفانه از چهارچوب فکری لازم برای درک این شغل برخوردار نیستند ولی خیلی بعید میدونم با توضیح زیاد هم حتی، به این درک و این چهارچوب فکری برسند. بنابراین بهترین رویه اینه که نهایت تلاشتون رو بکنید و البته اصلا هم عجله نکنید که عجله نتیجه ی بسیار معکوس و بدی خواهد داشت. تجربه ی خودم رو عرض بکنم. من به خاطر اینکه از تنگنای مالی دربیام، یه شغلی رو آغاز کردم تا در کنارش به ترید هم بپردازم. از تنگنای مالی بیرون اومدم ولی الان زیاد وقت نمیکنم به ترید بپردازم. اگر هم شغلی گرفتید، اگر در بلند مدت میخواید فول تایم تریدر بشید، اون شغل باید به صورت پاره وقت باشه نه تمام وقت.
مشتاقِ گل از سرزنشِ خار نترسد...!
سلام دوست عزیز چند وقت پیش یکی از این شرکت های پراپ مسابقه گداشته بود نفر دوم با ۳۰ هزار ترید و نفر اول ی پسر ایزانیه با ی دونه ترید روی داوجونز بود ی دونه زده بود بعد تقریبا ی هفته و نیم بسته بود خیلی روی ذهنیتت کار کن کارزیاد ترید زیاد دلیل بر موفق شدن شما نیست اگر هفته ای ی دونه هم پیدا کردی مهم نیست همیشه سعی کن برایند برات مهم باشه ن تعداد ترید یا هرچیز دیگه من صد تا ترید در روز میزنم و در انتهای ماه سر به سر میام بیرون شما دوتا ترید میزنی و با سود ۵ درصد اخر ماه تموم میکنی
دو عکس زیر مربوط به اولین حساب ریل من به عنوان یک تریدر هست که دوست داشتم با شما دوستان در میون بزارم و یک داستان کوتاهی از خودم بهتون بگم.
دقیقا اول دی ماه ۱۳۹۹ بود، روز چهلم پدرم، بعد از اتمام ساعت کاری تصمیم را گرفته بودم دیگر نمیخواستم این مسیر را ادامه دهم شاید در آن لحظه به دلیل شرایط سخت روحی تصمیم احساسی به نظر می آمد اما از تصمیمم مطمئن بودم.
استعفا دادم، در ذهنم انواع و اقسام ایده ها کارها را مرور می کردم تا اینکه قدیمی ترین دوستم مرا با بازارهای مالی آشنا کرد این ماجرا با بازار کریپتو آغاز شد. جذاب بود *یکی دو ماه اول عالی بود سود سود سود تا اینکه بازار آن روی سکه هم به من نشان داد ضرر ضرر ضرر. در حال سر و کله زدن با بازارهای مالی بودم که با همسرم تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم اما شیفته معامله گری و ترید شده بودم و دلم میخاست که یک تریدر موفق بشوم.
زندگیمان شد آیلتس شب و روزمان را برایش گذاشتیم خواندیم و خواندیم و آیلتس گرفتیم، دانشگاه خوب و اسمی پیدا کردیم، اپلای کردیم و قبولی دانشگاه رو هم گرفتیم و الان دیگر زمان خیالبافی بود که چه کارهایی بکنیم در سرزمین رویاها. با همان خیال خوش رفتیم برای غول مرحله آخر گرفتن ویزا و آنجا هم داشتیم پیروز میشدیم که دوباره زندگی آن روی خودش را به ما نشان داد.
مهر ۱۴۰۰، مادر بیمار، مادر درگیر سرطان، خیلی دیر شده، وقتی ندارید. انگار زندگی به عقب برگشته بود همان حرف*هایی که در مورد پدرم شنیده بودم دوباره مسیر زندگی عوض شد. حالا شب و روزمان شده بود مادر، بهبودش و حتی شاید درمانش. آن خیالبافیها و فکرهای خوب همه جایشان را به تصویر مادر داده بودند. شرایط خیلی خیلی سخت بود، شرایط مالی سخت و از لحاظ روحی و جسمی خسته اما چاره ای جز ادامه حرکت وجود نداشت و فکری در ذهن، تریدر شدن.
شهریور ۱۴۰۱، به ظاهر همه چیز عادی بود، شرایط مادر هم ثابت و فرصتی نسبتا مناسب برای شروع دوباره دورهای آموزشی معامله گری که خریده بودم، جسته و گریخته میخواندم و تمرین می*کردند تا آبان همان سال مادر رفت . . .
دوباره شکسته شدن و دوباره غم، دقیقا دوسال بعد از پدر، دیگر پاها توان رفتن نداشتند و ادامه مسیر سخت تر از قبل بود اما تلخی ماجرا اینجاست که زندگی برای از نو ایستادن تو، بهبود زخم های تو صبر نمیکند و تو باید دوباره بایستی و با قطار زندگی حرکت کنی.
در اوج شکست تنها یک هدف داشتم تریدر شدن شروع به خواندن کردم تمرین تمرین تمرین. خیلی وقت ها نا امید میشدم و در خلوت خودم اشک میریختم اما چاره ای جز ادامه دادن نبود هشت ماه تمام خواندم و تمرین کردم یک ماه در دمو تمرین کردم اما حس می*کردم چیزی کم است.
مرداد ۱۴۰۲، اولین حساب ریل خودم را باز کردم دو هفته عالی طبق چک لیست با برنامه همه چی در سود. طمع به سراغم آمد که پوزیشن ها را با لات بالا ببند سود سود ضرر سود ضرر ضرر ضرر . . .
شرایط بسیار بد بود در بدترین شرایط پولی، همان مقداری هم که داشتیم را وارد بازار کرده بودم که آن را هم داشتم یواش یواش از دست می دادم اینجاست که احساس شکست سرخوردگی و نا امیدی کل وجود شما را در برمیگیرد و دوست دارید از این بازار انتقام بگیرید اما بیشتر و بیشتر در ضرر فرو می*روید. مجبور هستید همه چیز را عادی نشان دهید چون شما متاهل هستید اما هر روز شرایط سخت تر می شود و هر روز ضرر ضرر ضرر. ناامیدی، شکست، شب بیداری و در تنهایی اشک ریختن می*شود کار هر روزتان، بدترین قسمت این است که به خودتان، به توانایی*هایتان و همه چیز شک می*کنید آنجاست که یا باید شکست بپذیرید یا دوباره بلند شوید.
در این مرحله برای من قضیه حیثیتی شده بود و تنها هدفم این بود که خودم را به خودم ثابت کنم. یک ماه استراحت کردم یادگرفتم ذهنم را کنترل کنم نه ذهنم مرا، صداهایی درونیم که همیشه مرا سرزنش می*کردند را کمی ساکت کردم و از اول ماه فوریه شروع کردم به معامله با صبر، اصول و کنترل ذهن. اول ماه که شروع کردم انگار بزرگ*تر شده بودم و شاید هم عاقل تر و همینطور صبورتر و امروز همان حساب ریل اولیه ای که ۱۰۰ دلار تهش مانده بود را به ۲۰۳ دلار رسانده ام. شاید برای بعضی از دوستان مبلغ قابل توجهی نباشد و در این بازار پرسود مالی اصلا به چشم هم نیاید اما برای من یک برد بزرگ بود و هست. چون در بازارهای مالی اصول و قوانین ثابت هستند پس اگر با یک حساب ۱۰۰ دلاری می*توان ۱۰۰ درصد افزایش بالانس داشت پس با یک حساب ۱۰۰۰ دلاری یا ۱۰۰۰۰ دلاری و حتی بیشتر هم می*توان سودآوری داشت اما خوب ریسک و شرایط روانی را نباید فراموش کرد
متن کمی بلند شد عذرخواهی می*کنم اما دوست داشتم این سفری که داشتم را با شما درمیون بگذارم. من در این سفر تا سر حد شکستن، خرد شدن و ناامیدی پیش رفتم اما تمام تلاش خودم را کردم که شکسته نشوم و خرد نشوم و همیشه امید و باور داشته باشم، مادرم همیشه میگفت به مو میرسه اما پاره نمیشه. من یادگرفتم صبور باشم، تلاش مستمر داشته باشم، اگر شکستی میخورم فراموش کنم و ادامه بدهم و اگر هم پیروز شدم باز هم فراموش کنم و ادامه بدهم.
پ.ن: در هر سفری همسفر خیلی مهمه من همسرم همسفرم بود سعی کنید همسفرهای خوبی انتخاب کنید.
@amino @admin
DetailedStatement.jpg
DetailedStatement1.jpg
NO GUTS
NO GLORY
آنچه شما فکر میکنید پایان است ,ممکن است در واقع شروعی عالی برای آینده ای روشن باشد.بنابراین,پایان را به پایان نرسانید و سهم خود را جسورانه زندگی کنید.
در حال حاضر 48 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 48 مهمان ها)