درود به دوستان عزیزم،امروز در مورد کتاب _ سایکوسیبرنتیک ، علم کنترل ذهن _ مطلبی رو خدمتتون ارائه میکنم،حدس میزنم مثل خود من به این موضوع آشنایی دارید،چراکه احتمال برخورد شما با این موضوعِ جذاب،بسیار بالاست.
صرافت زیاد به خرج ندهید
عیسی مسیح میگفت:
انسان هر قدر هم که بیندیشد قدش بلند نمیشود و امروز دکتر وینر میگوید انسان به کمک ((
اراده)) یا
اندیشه آگاه حتی نمیتواند سیگاری را از روی میز بردارد.
انسان امروزی در اثر وابستگی به مغز دقت بیش از اندازه میکند،بیش از اندازه نگران فردا نباشید یا گفته*ی سنت پل که ((
نگران چیزی نباشید)) امروزه کمترین معنا و مفهومی ندارد.
ویلیام جیمز عالی رتبه ترین مقام بین روانشناسان آمریکا میگوید:
انسان امروزی بیش از اندازه مضطرب،بیش از اندازه به فکر نتیجه و بیش از حد نگران است.وقتی تصمیمتان را گرفتید ، وقتی نوبت اجرای تصمیم رسید ، دیگر مطلقا به نتیجه کار فکر نکنید.قفل دستگاه خرد را باز کنید ، بگذارید آزادانه کارش را بکند.مطمئن باشید که این طوری نتیجه ها بهتر میشوند.
چند مثال برای درک بهتر این این موضوع که در کتاب اومده رو عرض میکنم: (نمیدونم خاطر دوستان باشه یا نه اما قبلا عین همین مثال ها که برای خودم اتفاق افتاده بود رو در همین تاپیک پست کرده بودم و قلبا به این موضوع ایمان دارم)
فهر دانشمند مشهور فرانسوی:
تمام اندیشه های خوب وقتی به سراغم آمده که مستقیما روی آن کار نمیکردم.من معتدقم که کشفیات هم عصران من نیز به همین گونه ، وقتی حاصل شده که سرگرم کار دیگری بوده*اند.
توماس ادیسون:
هر وقت در مسئله ای فرو میرفت و جواب را نمی*یافت،روی تخت دراز میشکید و چرتی میزد.
چارلز داروین:
پس تحقیق و بررسی*ای که ماه ها بر روی منشا موجودات داشت و به جایی نرسیده بود ، جواب را در هنگامی که سوار درشکه بود به طور ناگهانی کشف کرد.
لنوریلی لوهر:
به اعتقاد من اشراف زمانی رخ میدهد که آدم سرگرم انجام کاری است که به مغزش فشار زیادی وارد نمیکند.از جمله این مواقع زمانی است که صورت*تان را اصلاح میکنید،در حال رانندگی،تجارت،ماهیگیری،یا شکار هستید.شاید هم با دوستی درباره موضوع جالبی بحث میکنید.
من برخی از بهترین نقطه نظرهایم را کاملا به طور اتفاقی و در شرایطی پیدا کردم که با کارم هیچ ارتباطی نداشت.
برتنارد راسل:
به این نتیجه رسیده ام که هنگام نوشتن یک مطلب دشوار بهتر است چند ساعت یا چند روز به شدت و تا جایی که مقدوراتم اجازه میدهد رویش فکر کنم.بعد از این مرحله کار به صورت زیرزمینی انجام میشود.بعد از چند ماه به موضوع برمیگردم و میبینم که انجام شده است.قبل از اینکه این روش را کشف کنم تمام مدت نگران بودم ، زیرا پیشرفتی مشاهده نمیکردم.در نتیجه مدت زمان میان تفکر و نتیجه گیری به هدر میرفت ، در حالی که حالا میتوانم این زمان را صرف کارهای دیگر بکنم.
((اما در آخر و خلاصه کلام))
پس از مشخص شدن مسئله ، پس از آنکه نتایج مطلوب مورد نظرش را در خیال مجسم کرد،پس از آنکه همه*ی اطاعات
و حقایق لازم را گردآورد،از این به بعد هر تلاشی اضافی و حرص و جوش و نگرانی نه تنها کمکی نمیکند.برعکس یافتن راه حل ها را به عقب می*اندازد.